❣#سلام_امام_زمانم❣
💠چہ خوش اسٺ اگر بمیــرم
بہ رهِ ولاےِ #مهــــدے💕
💠سـَـر و جــان بَهــا نَــدارد
ڪہ ڪُنم فَداے #مهــــدے💕
💠همـہ نَقــدِ، هستـےِ خـود
بِدهَـم بہ #صــاحب_جـــان💕
💠ڪه یڪـے دَقیـقہ بینَــم
رُخِ دلگشـــاے #مهــــدے💕
#صبحت_بخیر_آقای_من🌺
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَـــرَج🌺
🌤بسمالله الرحمن الرحیم 🌤
#قرار اول هر روز🌱🌈
سلامعزیزبرادرم❤️😇
شروع فعالیت کانال همراه با قرائت یک فاتحه وصلوات هدیه به رفیق شهیدمون.😊👌
باشد که با دعای خیرِبرادران اش روزمون منور، و درمسیر سعادت وقرب الهی ثابت قدم بمونیم🥰💕
❤️شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ❤️
یاعلی:
🌸🍃شهید علی تجلایی در روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۳۸ در تبریز به دنیا آمد 🍃🌸
🍃🌸 از سال ۱۳۵۶ فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز نموده است.پس از مدتی توسط ساواک دستگیر شد.🍃
🍃🌸 در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران شد و به عنوان مربی آموزش پادگان سید الشهدا (ع) انجام وظیفه نمود..شهیدعلي تجلايي به كارش عشق مي ورزيد . وقتي به منطقه جنگي مي رفت ، شرايط را به دقت مي سنجيد و برحسب نياز و نوع منطقه عملياتي ، آموزش هاي لازم را ارائه مي كرد و طرح هاي نو در امر آموزش تدوين مي كرد .🍃🌸
🍃 او مي گفت :
قصد دارم طي پانزده روز آموزش ، نيرويي تربيت كنم كه نه تنها جسارت روبرو شدن با خطرهاي بزرگ را داشته باشد ، بلكه بتواند در ميدان رزم با لشكر مجهز و دوره ديده دشمن حرف اول را بزند .🍃🌸
🌸🍃سردار شهید حاج قاسم سلیمانی جز نیروهای آموزش دیده شهید تجلایی بود 🌸🍃
🍃🌸برای مبارزه با نیروهای ضد انقلاب به کردستان رفت، سپس در مهاجرت به افغانستان، اولین مرکز آموزش فرماندهی مجاهدین افغانی در داخل کشور افغانستان را تأسیس نمود.🍃🌸
🍃🌸با شروع جنگ تحمیلی به ایران بازگشت و در نبرد هلاویه و حماسه سوسنگرد با عنوان فرمانده عملیات و معاون عملیاتی سپاه شرکت کرد. 🍃🌸
🍃🌸در طول سالهای جنگ تحمیلی و در جبهههای پیرانشهر در عملیاتهای بسیاری شرکت نمود و مسئولیتهای مختلفی را بر عهده گرفت.🍃🌸
🍃🌸او به عنوان مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم (ص) در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ در شرق دجله و در عملیات بدر، بر اثر اصابت تیر به ناحیه قلب، به ملکوت سرخ شهادت رسید🍃🌸
🍃🌸برادرش مهدی تجلايي در بهمن 1361 ، در عمليات والفجرمقدماتی به شهادت رسيد و پیکر پاکش در منطقه عملیاتی باقي ماند . در سال 1373 ، پیکرمطهرش كشف و به زادگاهش انتقال يافت ،
اما پیکر شهید علی تجلایی هنوز هم مفقود است 🍃🌸
#شهید_علی_تجلایی
🌷شادی روح شهدا صلوات🌷
🔹حماسه آفرینی و نقش موثرشهید تجلایی در آزاد سازی سوسنگرد🔹
🌸🍃شهید تجلايي درصدد بود تا در اولين فرصت ، زخمي ها را از سوسنگرد خارج كند .
سرانجام تمامي مجروحان با قايق به آن سوي كرخه منتقل شدند .🌸🍃
🌸🍃 از حميديه فرمان رسيد شهر را تخليه كنند . از 1800 نيروي مسلحي كه تجلايي سازماندهي كرده بود ، حدود 150 نفر باقي مانده بودند . شهید تجلايي به آنها گفت : « هر كس مي خواهد سوسنگرد را ترك كند ، همچون شب عاشورا مي تواند از تاريكي استفاده كند و از طريق رودخانه و جاده خاكي ، به اهواز برود . » 🌸🍃
🌸🍃دشمن هر لحظه پيشروي مي كرد و از بي سيم اعلام عقب نشيني مي شد . نيروهاي عراقي تا كنار كرخه رسيده بودند كه تجلايي در عرض رودخانه طنابي كشيد تا نيروها از رودخانه عبور كنند . فقط چند تن باقي مانده بودند .🌸🍃
🌸🍃 شهید تجلايي براي شناسايي مسير رودخانه ، از بقيه جدا شد و در كنار رودخانه به تكاوران عراقي برخورد . آنها مي خواستند او را زنده دستگير كنند و براي گرفتن اطلاعات ، به آن طرف كرخـه ببرند . وي به سـوي آنها شليك كرد و يك نفـر را كشت و بقيـه فراري شدنـد . در اين زمان تجلايـي و نيروهـايش تصميم مي گيرند در سوسنگرد بمانند و به شهادت برسند
🌸🍃 او با خونسردي و اطمينان به ساماندهي نيروها پرداخت . به دستور او نيروهايي كه در اطراف شهر پراكنـده بودند ، جمع شدنـد و در گروه هاي نه نفري ، در مناطق مختلف شهر مستقر شدند .🍃🌸
🌸🍃شهید تجلايي براي نيروهايي كه سي و پنج نفر بيش نبودند ، صحبت كرد و به آنها گفت : « آيا حاضريد امشب را بخريم ؟ بياييد بهشت را براي خود بخريـم . »🍃
🍃🌸 رزمندگان از لحاظ آب در مضيقه بودند و به ناچار از آبهـاي كثيف گودالهـا استفـاده مي كردند و تانكهاي عراقي از سمت بستان و حميديه به طرف شهر در حال پيشروي بودند . از هر طرف باران خمپاره مي باريد🍃🌸
.🍃🌸 شهید تجلايي دستور داد تا نيروها به حوالي دروازه اهواز بروند ، چرا كه دشمن وارد شهر شده بود . در يكي از كوچه ها ، با نيروهاي عراقي درگير شدند . پس از رهايي از اين درگيري ، نيروهاي باقيمانده از يكديگر حلاليت طلبيدند . عراق با چهار تيپ زرهي و پياده وارد شهر شده بود ، در حالي كه تعداد رزمندگان مدافع شهر ، به دويست نفر نمي رسيد .🍃
🍃🌸در اين حين ، شهید تجلايي از ناحيه كتف زخمي شد ، ولي با بستن يك تكه پارچه سفيد روي زخم ، به فعاليت خود ادامه داد و عملاً فرماندهي عمليات شهر سوسنگرد را به عهده داشت .🍃
🍃🌸 با ادامه درگيري ، موشكهاي آر.پي.چي و مهمات رزمندگان تمام شد ، به طوري كه رزمندگان روي زمين در جستجوي فشنگ بودند .
🍃🌸شهید تجلايي گفت : « شهر در آتش مي سوخت ... صداي ناله زخمي ها از مسجد و خانه ها در شهر مي پيچيد . » تانكهاي عراقي بسيار نزديك شده بودند .
🍃🌸شهید تجلايي كوكتل درست مي كرد . مقداري مهمات در ساختمان هاي سازماني وجود داشت و رسيدن به آنجا با توجه به آتش دشمن ، امري غير ممكن مي نمود .🍃🌸
🍃🌸 شهید تجلايي ، تويوتايي را كه لاستيك نداشت و بسيار آهسته حركت مي كرد ، سوار شد و به وسط چهار راه رفت . سيل رگبار دوشكا به طرفش سرازير شد . نيروهـاي عراقي به داخل خانه هاي سازماني نفـوذ كـرده بودنـد . وي پس از رسيدن به آنجا چهل دقيقه يك تنـه با آنها جنگيد و مهمـات را برداشت و به سوي رزمندگان بازگشت . 🍃🌸
🍃🌸همرزمانش مي گويند :
با چشم خود عنايت و لطف خدا را ديديم . گويي حايلي نفوذناپذير از هر طرف ماشين را حفاظت مي كرد .
وقتي از ماشين خارج شد ، غرق در خون بود . گلوله كاليبر 75 به رانش خورده بود . وي را به مسجد انتقال دادند و گلوله را از رانش بيرون آوردند .🍃🌸
🍃🌸 شهید تجلايي با زخمي كه در بدن داشت ، دوباره به راه افتاد . تلفن سالمي پيدا كرد . به تبريز زنگ زد و با آيت الله سيداسدالله مدني صحبت كـرد و از كوتاهـي فرمانـده كل قـواي وقت ( بنـي صـدر ) و تنهـايي نيروهـا سخن گفت .آيت الله مدني كه پشت تلفن مي گريست ، بلافاصله خود را به امام رساند و به دنبال آن فرمان داد سوسنگرد هر چه سريعتر بايد آزاد شود و نيروهايي كه در آنجا هستند از محاصره خارج شوند .🍃
🌸🍃 ارتش به دستور بني صدر وارد عمل نمي شد . نيروهاي رزمنده در حالي كه بسيار خسته بودند و در شرايط سختي به سـر مي بردند ، شش روز تمـام مقاومت كردند ، به گونـه اي كه عراقي ها را به شدت خسته و عصباني كرده بودند .
🍃🌸 از نيروهاي حاضر ، تنها سي نفر باقي مانده بودند . در 26 آبان 1359 ، توان رزمي رزمندگان به پايان رسيد ، تا اين كه نيروهاي سپاه وارد عمليات شدند و همراه هوانيروز و توپخانه ارتش ، به نيروهاي عراقي يورش بردند🍃🌸
🍃🌸نيروهاي خسته همپاي نيروهاي تازه نفس ، شهر را از عراقي ها پاكسازي كردند . بدين ترتيب ، سوسنگرد آزاد شد .
🍃🌸 زخمهاي شهید تجلايي عفونت كرد و او را به تهران اعزام كردند
#شهید _علی_تجلایی
⊰✾﷽✾⊱
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد...
یـٰااُمٰــاهْ ••💚
سلام ، روزتون معطر به نام
#امامحسن(ع)🌱
@shahid_ebrahim_hadi3
💚 #سلام_امام_زمانم 💚
همسایہے قدیمے دلهاے ما سلام
اے عابر غریبہے این ڪوچهها سلام
وقتے عبور مےڪنے این بارچندم اسٺ
من دیدهام تو را، و نگفتم تو را سلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahid_ebrahim_hadi3
#شھیدانہ
◽️شھادت فقط تویِ حلب و دمشق و غزه نیست! میشه لابهلایِ ڪتاب و دفتر و ماشینحساب هم جهاد ڪرد و شهید شد! در راستای هدفِ مقدس، تڪلیف مدار بودن نتیجهاش میشود پرواز...🕊
#شهید_ابراهیم_هادی❤️🍃
@shahid_ebrahim_hadi3
#رهبرانه ✨
دعا میکنم بمانی برایم
دعا کن بمانم به راهت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فرماندهجانباز
#علمدارسرافراز
@shahid_ebrahim_hadi3
فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی ..
جهاد باشی یا آرمان ..
مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . .
و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:)
#شهیدجهادعمادمغنیه
#شهید_آرمان_علی_وردی
@shahid_ebrahim_hadi3
#بی_تفاوت_نباشیم
کسی که نهی از منکر
نکند مرده ای در میان
زندگان است
📚نهج البلاغه
حکمت۳۷۴
#حواسمون_باشه_رفیق🍃
@shahid_ebrahim_hadi3
اگر کسیصدای رهبرخود را نشنود
به طوریقینصدای امامزمان خود
را هم نمیشنود :)🌱
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
#جان_فدا
#امام_زمان
@shahid_ebrahim_hadi3
شهید
به قلبت نگاه میکند
اگر جایی برایش گذاشته باشی
میآید ،
میماند ،
لانه میکند
تا شهیدت کند ...
#شهیدانه
#امام_زمان
@shahid_ebrahim_hadi3
قرآن ناصحی است که نصیحت خویش را به خیانت نمی آلاید👌💕
و هدایتگری است که هرگز به گمراهی نمی کشاند👌❣
و سخنگویی است که هیچگاه سخن به دروغ نمی گوید.👌💞
نهج البلاغه، خطبه 176
حتماً باید در رو قفل کنم تا بفهمی حق نداری از این خونه بری بیرون؟!!!
تا فردا که عماد بیاد دنبالت، حق نداری جایی بری!
و لابد از بغض نگاهم فهمیده بود که به قتل فرزندم رضایت نمیدهم که با صدایی که از تیغ غضب خش افتاده بود، دنیا را پیش چشمانم تیره و تار کرد:
الهه! خوب گوش کن ببین چی میگم!
این بچه از نظر من حروم زاده اس!
بچه ای که از یه کافرشیعه باشه، از نظر من حرومزاده اس!
فردا با عماد میریم و کار رو تموم میکنیم!
وقتی هم از این پسره شیعه طلاق گرفتی، با عماد عقد میکنی!
باهمه لرزش صدایم، مقابل پدر، قد علم کردم:
من فردا جایی نمیام.
سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد که ادامه دادم:
میخوام برم پیش مجید...
هنوز حرفم تمام نشده، آنچنان با سیلی سنگینش، صورتم به دیوار کوبیده شد که ظاهراگوشه لبم از تیزی دندانم پاره شد که همچنان میشنیدم:
مگه نگفتم اسم این بیشرف رو پیش من نیار؟!!! زبون آدم سرت نمیشه؟!!!تو دیگه ناموس عمادی!
یه بار دیگه اسم این سگ نجس رو تو این خونه بیاری، خودم میکشمت...
...
ّhttps://eitaa.com/joinchat/1616052385C968eebb60e
🌷سربند یامهدی(عج)🌷
... دوست قدیمی من بود؛ ابراهیم هادی.
کنارش نشستم و سلام کردم. مرا شناخت و تحویل گرفت. درست نمی توانست صحبت کند. گلوله از صورت به داخل دهانش خورده بود و به طرز عجیبی از گردنش خارج شده بود‼️
یک گلوله هم به پایش خورده بود.
معمولا وقتی گلوله از انتهای گردن خارج می شود، به نخاع و یا شاهرگ آسیب می رساند و احتمال زنده ماندن انسان کم می شود اما ابراهیم سالم و سرحال بود!
بلافاصله نگاهم به سر ابراهیم افتاد. قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود. مسیر یک گلوله را می شد بر روی مو های او دید!
با تعجب گفتم: داش ابرام،سرت چی شده؟
دستی به سرش کشید.با دهانی که به سختی باز می شد گفت: می دانی چرا گلوله جرئت نکرد وارد سرم شود؟
گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود، چون پیشانی بند یامهدی(عج) به سرم بسته بودم".
📚ص۱۴۲ سلام بر ابراهیم ۲
@shahid_ebrahim_hadi3
آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
.
.
.
.
.
این همه #ابتلائات و #گرفتاریهای ما در اثر #ناشکری و #کفران_نعمتهای ما است.💔
🍃سلام امام زمانـم
🌤 امروز روز شماست ...
و من این قلبِ بیقرار را
به دستان نوازشگرتان می سپارم
و ایمان دارم که سبزش می کنید🌱
💫ایمان دارم که هرکس به شما
پناهنده شد، آرام گرفت،
برکت یافت، زنده شد ...
ایمان دارم که هرچه هست
در سایه ی محبت شماست ...✓♡
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
شهید حمید سیاهکالی مرادی ۴ اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین به دنیا آمد.🌸🍃
🌸🍃این شهید بزرگوار دانشجوی مقطع کارشناسی حسابداری مالی بودجه. در تاریخ دهم آبان ماه سال ۱۳۹۱ با دختر عمه خود ازدواج کرد.🍃🌸
همسر شهید می گوید :
🍃🌸بعد از مراسم صیغه محرمیت، باهم همگام شدیم و وقتی نگاه کردم دیدم در امام زاده باراجین هستیم 🌸🍃
🍃🌸حمید وسط قبرستان ایستاد و گفت: «فرزانه جان، می دانم متعجب هستی، اما امروز خوش ترین لحظات زندگی ما است، اما تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که منزل آخر همه ما اینجاست!»🍃🌸
🌸بعد خندید و گفت: «البته من را که به گلزار شهدا خواهند برد».🌸🍃
🌸🍃حمیدآقا بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را فشار می داد و در جواب چرایی این کار می گفت :
بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام.🌸🍃
🌸🍃حمید آقا از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت می شد سعی می کرد مجلس را ترک کند. همیشه به من می گفت: «دلم می خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند🍃🌸
🌸بی اندازه صبور بود و ذکر لبش «و کفی بالله ناصرا» بود چنانچه در انتهای وصیت نامه خود نیز این ذکر را نوشت تا همه ما در فراغ او صبوری پیشه کنیم.🍃🌸
🍃🌸به نظافت و پاکیزگی بسیار مقید بود. دوستانش تعریف می کردند در منطقه باوجود کمبود آب، هرروز صبح محاسن و موهایش رو مرتب می کرد و می گفت مومن باید همیشه مرتب باشد تا هر کس مذهبی ها را دید بداند ما هم مرتب و شیک هستیم.🌸
🌸🍃هیچ وقت در این سه سال ندیدم حمید پایش را جلوی پدر و مادر خودش و من دراز کند یا با صدای بلند جلوی شان صحبت کند.🌸
🌸🍃شهید خیلی به این جمله لقمان عمل می کرد که هر جا می روید چشم، زبان و شکم رانگه دارید🍃
🍃.🌸 شهید حمید سیاهکلی و همسرش نذر می کنند و سه روز روزه می گیرندو از خدا می خواهند که در مجلس عروسی آنها هیچ گناهی اتفاق نیفتد🍃🌸
🌸🍃شهید حمید مهربان و مودب بود و برای همه افراد خانواده سرمشق بود.
🌸🍃عاشق قرآن بود و تا زمان ازدواجش حدود ۶ جزء قرآن را در حافظه داشت ،
همیشه عادت داشت قرآن را به معنی و تامل مطالعه کرد،همسرش هم حافظ قرآن بود.🍃
🌸🍃هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد میگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید حلال باشه.🍃
🌸🍃همیشه عاشق کمک کردن به دیگران
بود .با اخلاق و با ایمان بود 🍃
🍃در لحظه آخر خداحافظی همسر شهید گریه می کند و شهید حمید متاثر می شود و می گوید فرزانه جان دلم را لرزاندی ولی ایمان نلرزید🌸
🌸🍃شهید حمید سیاهکالی مرادی که از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه حضرت صاحب الامر (عج) بود ،به عنوان مدافع حرم و فرمانده مخابرات و بیسم چی در جبهه دفاع سوریه حضور یافت 🍃🌸
🌸🍃در ۵ آذر ماه سال ۹۴ در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) و نبرد با تروریست های تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسید🍃🌸
🌸🍃حمیدسیاهکالی مرادی دومین شهید سرفرازمدافع حرم عقیله بنی هاشم از استان قزوین می شود.🌸
🌸🍃کتاب یادت باشه زندگینامه شهید حمید سیاهکلی مرادی است🌸🍃
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌷شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات 🌷