🌱✨
ولقائکقرّةُعینی
ودیدارت، نورِدیدگانِمناست، یابنالزهراء..!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شرط ظهور اینه که باید بگیم خدایا غلط کردیم، امام زمانمون رو بفرست...
🎙استاد رائفی پور
#امام_زمان
اللهمعجللولیڪالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هر چه که دارم از شهیدان دارم!🌱
#شهیدابراهیمهادی
📌 سید جعفر شب ها از عراقی ها غنیمت نظامی میگرفت و روزها بر سر خودشان آوار میکرد
🔷️ طی آن چندروزی که داخل کـانال کمیـل
درگیر محاصره و نبرد با دشمن بودیم؛ خـاطره رزم و رشادت سـید جعفـر طـاهری هـرگز از صفحه ذهن من پاک نمی شود.
◇ گویی خـدا به او یک نیروی خـارق العاده و تمـام ناشدنی داده بود. هرگـز ندیدم بخوابد! از سـر صبـح که حملات دشمن شروع می شد، مدام می دوید به این طرف کـانال و آر پی جی میزد.
◇ می دوید به آنطـرف و با دوشـکا شلیک میکرد. دوباره می دوید به سویی دیگر و اسلـحه دیگری برمی داشت و می جنگید. تا شب کـارش همین بود. نمیدانم چـرا خسته نمیشد؟!
◇ با لبهـایی ترک خورده از عطـش و شـکم گرسـنه، واقعاً یک تنه با آنها می جنگید. یعنی نبرد این یک نفر یکطرف و درگیری بقیه ی ما با دشمن هم یکطرف.
◇ شب هنگـام از کـانال خـارج می شد و به سمت دشـمن میرفت تا از سـربازان کشـته شده ی بعثی مهمـات به دست بیاورد.
🎙 راوی: احـمد بویانی
🔻 تصویـر فـوق، آخــرین قـابی است کـه از لبهـای خشکیده و چهـره خسته اما مقـاوم سـید جعـفرطـاهـری، ساعاتی قبل از شهادت در کانال آسمانی کمیل، به حـافظه تاریـخ اسـاطیر ایــران سپـرده شده.
📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی
#شهید_سیدجعفر_طاهری
#یادشهداباصلوات
🌻 کفاره گناهان
انسان در زندگی گاه دچار گناه و لغزش های کوچک و بزرگ می شود که برخی از آنان کفاره دارد، تلاوت قرآن کفاره گناهان است. قرآن بخوان که خواندن قرآن کفاره گناهان، سپر آتش و امان از عذاب الهی است. 🌻
(وسایل الشیعه، ج۴، ص ۸۳۹)
#امام_زمان
🏝 تلنگر...
✨احاطه امام زمان علیه السلام به زمان و مکان، مانند احاطه ما نیست که فقط جلوی پای خودمان را میبینیم و فقط در زمان خودمان سِیر میکنیم!!
✨در روایات فرمودهاند مانند احاطه شما بر کف دست خودتان ، چنین ما احاطه بر جمیع مخلوقات داریم !!
✅ بنابراین حواسمان باشد لحظهای از نگاه امام زمان علیه السلام دور نیستیم
⬅️ پس حواسمان باشد و لحظهای از حضرت غافل نباشیم
⚠️مؤمن !! امام را حاضر و ناظر ببین
❗️فکر نکن در خلوت
تو را نمیبیند
❗️فکر نکن زیر چشمی
نگاه کردنهای تو را نمیبیند
❗️فکر نکن سخنان بیجا
و بیهوده زدنت را نمیبیند
✅ در هر زمانی که هستی زیر لب با او نجوا کن
و سخن بگو از هرکسی بهتر میشنود !!
✅ اگر امام را اینطور باور نکردی بدان از معرفت بویی نبردی و فرقی بین امام و مردم عادی قرار ندادی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
4_5944945949888482522.mp3
5.76M
ترجمه صفحه ۲۹
🌹 هدیه به محضر حضرت بقیه الاعظم روحنا فداک 🌹
🕊به نیابت از #شهید_اسماعیل_فرجوانی
https://eitaa.com/joinchat/3347251394Cd8846c59bb
🔹 https://rubika.ir/qurandelan
انتشار، بلامانع فقط بصورت فوروارد.
🕊🌷سلام و درود خداوند بر شهدای مظلوم غواص🕊🌷
💠شهید اسماعیل فرجوانی ششم آبان ماه سال 1341 در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد
🔹 در کنار تحصیل برای خود در آمدی از کار در کارگاه نجاری داشت
🔹دوران تحصیل متوسطه ی او ,همزمان بود با ماه های پایانی دوران پهلوی. عشق وعلاقه ی زیاد اسماعیل به امام خمینی و شناخت اهداف مقدس امام , او را به صحنه مبارزه با حکومت پهلوی کشاند.
💠 بعداز پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و دوشادوش پاسداران و بسیجیان مبارزه کرد
#شهید_اسماعیل_فرجوانی
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🕊🌷سلام و درود خداوند بر شهدای مظلوم غواص🕊🌷 💠شهید اسماعیل فرجوانی ششم آبان ماه سال 1341 در خانواده
💠آغاز جنگ تحمیلی باعث شد ,خانواده فرجوانی وارد جنگ شوند. شهید اسماعیل و برادرش در جبهه ها و حضور داشتند،در حالیکه مادر، پدر و خواهرش در پشت جبهه، فعالیتهای زیادی را در کار پشتیبانی از رزمندگان انجام می دادند.
💠سال 1360 در روز ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار ازدواج کرد.
🔹بعداز ازدواج به جبهه خرمشهر رفت و به دفاع از این شهر به همراه همرزمانش پرداخت.
اسماعیل از روزی که به جبهه رفت تا لحظه ی شهادت حضوری تاثیر گذار داشت.
💠او در عملیات گوناگون از شکست محاصره آبادان گرفته تا عملیات کربلای 4 که در سال 1365رخ داد حماسه های بی نظیری به یادگار گذاشت.
#شهید_اسماعیل_فرجوانی
@Shahid_ebrahim_hadi3
💠شهید «اسماعیل فرجوانی» یکی از شهدای این عملیات است که فرمانده گردان کربلا را بر عهده داشت و به عنوان غواص خطشکن در آن شرکت کرد.
🔹او در عملیات کربلای ۴ در نوک پیکان حمله قرار داشت که به شهادت رسید و پیکرش در کنار اروند همراه دیگر شهدا جا ماند، اما گردان کربلا یکی از موفقترین گردانها در کل عملیات لقب گرفت.
🔹پیکر شهید فرجوانی سال ۱۳۸۱ تفحص شد و بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
#شهید_اسماعیل_فرجوانی
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
💠شهید «اسماعیل فرجوانی» یکی از شهدای این عملیات است که فرمانده گردان کربلا را بر عهده داشت و به عنوا
پس از عملیات فتحالمبین اولین فرزند او به دنیا آمد، دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود، در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد، در طریقالقدس برادرش ابراهیم شهید شد.
اسماعیل ۸ بار مجروح شد و در رمضان پایش زیر تانک له شد و در عملیات خیبر شیمیایی شد و در بدر دستش از مچ قطع شد.
🔹سال ۶۲ فرزند دومش امیر به دنیا آمد و وقتی بچه سومش هم معلول به دنیا آمد،
فرزندان دختر به دلیل تأثیر مواد شیمیایی، هر دو قطع نخاع به دنیا آمدند.
امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشتند، با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظهای جبهه را ترک کند.
#شهید_اسماعیل_فرجوانی
@Shahid_ebrahim_hadi3
🔰اگر مسیح(ع) بود ما را نجات میداد
💢من به شما آقای پاپ عرض میکنم که اگر عیسی مسیح امروز بود؛ کارتر را استیضاح میکرد. اگر عیسی #مسیح بود ما را از چنگال این دشمن خلق و دشمن بشر نجات میداد. و شما نماینده ایشان هستید، و شما باید همان کاری که مسیح میکند بکنید.
📅 امام خمینی(ره) | ۱۹ آبان ۱۳۵۸
🔹گفتم: «مادر... ماندم با یتیمان تو چه کنم؟
🔹شادمانه گفت:
💫🕊یتیمان هر شهید «عیال الله» هستند». بچه های من هم «عیال الله» هستند.🕊💫
#شهید_اسماعیل_فرجوانی
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🕊🌷سلام و درود خداوند بر شهدای مظلوم غواص🕊🌷 💠شهید اسماعیل فرجوانی ششم آبان ماه سال 1341 در خانواده
🕊🌷وصیت شهید به مادرش 🌷🕊
💠 مادر جان هیچ کس در دنیا نمی ماند. حسین بن علی رفت، شمر و یزید هم رفتند. علی بن ابی طالب رفت، ابن ملجم هم رفت.
🔹 مطمئن باش، امام هم می رود، صدام هم می رود. ولی آن چه که جاودانه می ماند و باید بماند چیست؟
🔹من این معمای بزرگ را پیش شما امانت می گذارم. هر وقت خواستی به یاد من گریه کنی به این معمای بزرگ فکر کن، من شما را به خدا می سپارم.
#شهید_اسماعیل_فرجوانی
@Shahid_ebrahim_hadi3
به مناسبت سوم دیماه سالگرد عملیات کربلای۴
بخشی از خاطرات حاج یعقوب مهرابی در کتاب در حال چاپ «کا »
(قسمت ۱)
🟢روز دوم دی ماه ۱۳۶۵ روز عجیبی بود. دیگر میدانستیم که امشب، شب عملیات است. یکی وصیت نامه مینوشت، دیگری بر دست و پایش حنا میبست، گویا شب دامادی اوست، عدهای موی سر همدیگر را با ماشین اصلاح دستی می زدند. برخی از جمع فاصله گرفته بودند و در گوشهای مشغول قرآن و دعا خواندن، بودند. برخی معرکه گرفته بودند و بساط بگو و بخند راه انداخته بودند. من و عدهای دور هم جمع شده بودیم و به روضه خوانی و سینه زنی مشغول بودیم. فیلم بردارها از بچه ها فیلم و مصاحبه می گرفتند. خلاصه غوغایی بود.
🌷چهرهها بشاش و خندان. هیج نشانی از ترس و تشویش در هیچ چهرهای به چشم نمی خورد. گویا آنجا قطعه ای از بهشت شده بود. انگار نه انگار که تا چند ساعت دیگر باید بروند برای جانبازی و فدا شدن. گویا خروش اروند و دندانهای تیز گرگ صفتان بعثی را فراموش کرده اند.
از بچه های گراش چهار نفر در منطقه «عملیات کربلای چهار» بودیم. حاج محمد نیساری در بخش شنود، من و شهید عباس پناهنده و شهید علی صمیمی، در بخش اطلاعات و عملیات.
-اینطور که توجیه شده بودیم و نقشه و کالک داشتیم، محل عملیاتمان، طرف دست چپ جزیره ام الرصاص بود و باید نیروها را پس از عبور دادن از اروند، به آن منطقه هدایت می کردیم و خط پدافندی را تشکیل می دادیم تا نیروهای پشتیبانی برسند.
🔥سوم دیماه ۱۳۶۵ نیروهای موج اول حمله و خط شکن، با دستور فرماندهان خود را به آب زدند. با طناب بهم متصل بودند تا آب خروشان آنها را باخود نبرد. بچه ها شروع کردند به شنا کردن به طرف عراقی ها، تقریبا غواص ها به وسط رودخانه اروند رسیده بودند که ناگهان تیربارها شروع به تیراندازی کردند، طولی نکشید که هواپیماها هم به کمک بعثی ها آمدند و از هوا و زمین بر سر بچه ها آتش ریختند.
┄┅┅┅❀☀️❀┅┅┅┄
به مناسبت سوم دیماه سالگرد عملیات کربلای۴
بخشی از خاطرات حاج یعقوب مهرابی در کتاب در حال چاپ «کا»
(قسمت ۲)
♦️در وسط اروند بسیاری از بچه ها تیر خوردند و آب آنها را با خودش برد. با این وجود تعدادی از رزمندگان از اروند عبور کردند و خط اول را شکستند. چیزی شبیه معجزه بود. گذر از رودخانه وحشی با لباس غواصی، عبور از موانع گوناگون، آمادگی و اطلاع دشمن، زدن تیر تراش(مماس با سطح آب) بصورت ممتد از سوی دشمن و مقابله با نیروهای مسلط و مستقر در سنگرهای محکم بتونی و...گفتن این شرایط نیز لرزه بر اندام شجاع ترین انسانها می اندازد ولی رزمندگان اسلام با توکل بر خدا و توسل به ائمه (ع) این ناممکنها را ممکن ساختند .
🔴اما تصرف خط دوم پدافندی که دیوار بتونی و بلندتر از خط اول و مشرف به بچه ها بود، از سوی رزمندگان خسته و مجروع و عزیز از دست داده، ممکن نشد. دشمن با قساوت تمام، کسانی که به هر زحمتی خودشان را به خاکریز رسانده بودن، درو می کرد .
دستور رسید که برای کمک به خط شکنان، گروه دوم خود را به اروند بزنند ولی چون دیگر استتار و غافلگیری نیاز نبود قرار شد با قایق حمله کنیم.
🔥موج دوم حمله آغاز شد و گروهان سوار بر قایق خود را به آب زد. سرنوشت این گروه هم بدتر از گروه اول بود و تعداد زیادتری در وسط رود شهید و مجروح شدند. قایق ها خودشان تبدیل شدند به یک بشکه فوگاز، باک بنزین قایق ها و مهمات با اولین شلیک آتش بارچهار لول، آتش میگرفتند و بچه ها را هم جزغاله میکردند. با ضد هوایی و گلولههایی که مخصوص منهدم کردن هواپیماهاست به سمت بچهها شلیک می کردند و این گلولهها، رزمندهها را در چشم بر هم زدنی تکه تکه میکرد ،گلوله که به سمت غواصها میآمد،دستی قطع میشد، سر یک غواص از هم می پاشید و خون و مغز غواص به سروصورت دیگر غواصها پاشیده می شد. اگر داستان لت و پار شدن گروه اول را می شنیدیم، اینک آتش گرفتن همرزمان را با چشمان خود به نظاره نشسته بودم. بی اختیار این شعر مجذوب تبریزی با صدای حزین شهرام ناظری با خود زمزمه می کردم:
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سر گرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
⭕️نوبت به گروهان ما رسید. فرمانده گروهان در اولین قایق نشست و بقیه را سریع سوار قایق کردیم و حرکت کردند تا هرچه سریعتر خودشان را به نیروهایی که آن طرف رود گیر افتاده بودند، برسانند. حدود نصف نیروهای گروهان ما وارد اروند شده بودند که جزر رودخانه شروع شد و آب به سرعت رفت پایین. من همراه بخش دوم گروهان نتوانستیم وارد رودخانه شویم و به آن طرف برویم.
🔸نیروهای ما که وارد اروند شده بودند را می شد دید، فاصله چندانی با هم نداشتیم. صحنه دلخراشی و ناراحت کننده ای بود عراق بچه های ما را با همه چی می زد، آتشبارهای دولول و چهارلول، خمپاره های زمانی و معمولی، دوشیکا و حتی با هلیکوپتر و بمباران هواپیما. هر قایقی که تیر می خورد، منفجر میشد و زخمی ها زنده زنده می سوختند. بنزین و آب روخانه با هم شعلهور میشدند. صحنه شب یازدهم عاشورا و آتش گرفتن خیمه های بچه های امام حسین(ع) را در اذهان تداعی می کرد .
💫همینطور جنازه بچه ها پرت می شد داخل آب و رودخانه خروشان آنها را با سرعت با خودش می برد و به آب های دریای آزاد میسپرد. به همین خاطر خیلی از جنازه ها پیدا نشدند.کاری هم از دست ما ساخته نبود دل ما هم مثل قایقها و بدن آنها میسوخت.
┄┅┅┅❀☀️❀┅┅┅┄
به مناسبت سوم دیماه سالگرد عملیات کربلای۴
بخشی از خاطرات حاج یعقوب مهرابی در کتاب در حال چاپ «کا»
(قسمت۳ و پایانی )
🔻ما کنار رود خانه ایستاده بودیم و کمک می کردیم تا جنازهها را به خشکی منتقل کنیم . لبه شیب دار رودخانه چون آب رفته بود پایین و از بس تیر و خمپاره خورده بود، عین شالیز خیلی لیز و لزج شده بود و پایمان سُر می خورد ، مجبور بودیم به صورت زنجیری دست همدیگر را بگیریم و جنازهها را دانه دانه با مشقت بیاریم بالا، صحنه سخت و درد ناکی بود ولی باید حتی الامکان جنازه ها را به خشکی منتقل می کردیم. کس دیگری هم نبود. آنها که شهید شده بودند، راحت بودند ما که مانده بودیم باید این درد جانکاه را تحمل می کردیم و بدنهای شقه شقه شده دوستانمان را از آب می کشیدیم بالا.
⭕️یادم است در یکی از قایقها، پیکر مطهر جوان قد بلند و رعنایی افتاده بود. این جوان اولین نفری بود که من سوارش کرده بودم. موقع سوار شدن چشمانمان بهم دوخته شد و بهم لبخند زدیم ،همدیگر را نمی شناختیم ولی گویا سالهاست با هم رفیقیم. خدا حافظی کرد و رفت و من عین برادرم تا مدتها او را تعقیب کردم. هنوزچهره زیبا و خندانش درخاطرم مانده است.
قایقش را بچهها به هر زحمتی بود به لب رودخانه آورده بودند. او و بقیه همرزمانش آش و لاش کف قایق افتاده بودند، چون او جلو قایق نشسته بود بیشترین گلوله را خورده بود و بدنش از هم پاشیده شده بود. اگر بگویم بیش از صد تیر خورده بود اغراق نیست. هیچ جای سالم نداشت. وقتی خواستیم بیاریمش بالا، من دست کردم دستهایش را بگیرم دیدم دستهایش از بس تیر خورده له شده و کنده شد.، خواستم سرش را بگیرم سرش هم تیر خورده بود دستم داخل کاسه سرش فرو رفت ...
خیلی ناراحت شدم، زانوانم شل شد و قادر به ادامه کار نبودم. بچه ها آمدند کمک کردند، او را طناب پیچ کردند و به هر زحمتی بود آوردنش بالا.
🟢چند روز بعد برای رفع خستگی به دستور فرمانده رفتیم زیارت مشهد. هنوز چند روزی از رفتن ما به مشهد نگذشته بود که دستور برگشت داده شد. بلافاصله برگشتیم و رفتیم خط شلمچه. گویا امام فرمان داده بود در اولین فرصت بعد از عملیات کربلای ۴ بلافاصه عملیات جدیدی را شروع کنند. یاد اقدام پیامبر خدا (ص) بعد از جنگ احد افتادم که از طرف خدا مامور شدند با همان سپاهیان شرکت کننده در جنگ ناموفق احد و مجروحین، ابوسفیان را تعقیب کنند و حمله جدیدی را سامان دهند.
هیچکس به مرخصی شهرستان و پیش خانواده نرفت و بلافاصله اعزام شدیم به خط مقدم .
عملیات گسترده و پیچیده کربلای ۵ در محور شلمچه و منطقهای موسوم به کانال ماهی، با فاصله ۱۵ روز پس از عملیات کربلای ۴ در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۶۵ آغاز شد.رمز عملیات یا فاطمه الزهرا(س) بود. بچه ها اعتقاد خاصی به نام مبارک بی بی(س) داشتند و آن را به فال نیک گرفتند و شد یکی از موفق ترین عملیات تا آن زمان .....
┄┅┅┅❀☀️❀┅┅┅┄
4_5897818300246660540.mp3
7.89M
▫️او تشنهی هدایت ماست.
#حکایت عجیب ملاقات یک راهب با امیرالمومنین علیهالسلام
📚 الإرشاد، ج ۱، ص۳۳۴.
#مهربانی_حضرت
#امیرالمومنین_علیه_السلام
🌿🌿🌸