فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
شهـــید نوید صفری❣️🍃
🔹 خدایا اعضا و جوارحم را در راه خود فدا کن
🔹 و استخوان هایم را در راه دینِ خود خُرد کن
🔹 ایمان را با گوشت و خون من درآویز ودر آمیز
🔹 و بعد گوشت و خون من را در راه دین خود فداکن.
https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک آقا محسن حججی🍃
صلواتی هدیه کنیم 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴چطور بریم مجلس #امامحسین؟
#استادفاطمینیا (رضواناللهتعالی )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅😭 خاک ریزی در کفِ حرم مطهر سیدالشهداء همزمان با نزدیک شدن به تاسوعا و عاشورای #محرم 1446
#محرم
#امام_حسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من دســتم به آسمان نمیرسد
تو که دســـتت به زمین میرسد
ای شـهید؛ بیا و دست مرا بگیر
زمیـن سخت دلگیـــــر است...
دل مـــن آســـمــان مـیـخـواهـد آســمـان💔😔
#شهید_مهدی_زین_الدین🌷🕊
✍هرگاه شب جمعه #شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند…
#شب_جمعه شهدا را یاد کنیم
نثار روح بلندشان صلوات
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🌸
📝دستنوشته زیبایی از شهید نوید صفری
دوست دارم در منتهای گمنامی باشم.
دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانهروز بماند.
دوست دارم بدنم از زخمهای جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمیخواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور میکنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم.
دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشارهای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم.
انشاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت امابیها(س) قرار ندهد.
به ما رحم کن ای ارحم الراحمین!
و ای ستارالعیوب!
و ای غفار الذنوب!
#شهید_نوید_صفری🌹
#دست_نوشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«#پیاده_روی_اربعین_با_شهدا»
📌 آخرین پیاده روی اربعین
شهید مدافع حرم نوید صفری سال ۹۵
💫 به نام خداوند بخشنده مهربان 💫
▪️ختم قرآن کریم به نیابت از همه شهدا و همه اموات هدیه به اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهدای کربلا به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
﷽📖جزء1⇦ 🌹
﷽📖جزء2⇦🌹
﷽📖جزء3⇦ 🌹
﷽📖جزء4. 🌹
﷽📖جزء5⇦🌹
﷽📖جزء6. 🌹
﷽📖جز7 🌹
﷽📖جزء8⇦🌹
﷽📖جزء9⇦ 🌹
﷽📖جزء10⇦🌹
﷽📖جزء11 🌹
﷽📖جزء12 🌹
﷽📖جزء13 🌹
﷽📖جزء14⇦🌹
﷽📖جزء15 🌹
﷽📖جزء16⇦ 🌹
﷽📖جزء17. 🌹
﷽📖جزء18⇦ 🌹
﷽📖جزء19⇦🌹
﷽📖جزء20 🌹
﷽📖جزء21
﷽📖جزء22⇦
﷽📖جزء23⇦ 🌹
﷽📖جزء24⇦
﷽📖جزء25
﷽📖جزء26 🌹
﷽📖جزء27⇦ 🌹
﷽📖جزء28⇦ 🌹
﷽📖جزء29⇦ 🌹
﷽📖جزء30 🌹
🕊🥀اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🥀
🌾اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ
🥀 لبخند امام زمان(عج) روزی قلب هایتان🤲
همراهان عزیز برای شرکت در ختم قرآن به این آیدی پیام بدهید.
@hady110
🔸| #ڪلام_شهـید
📄| #شهید نوید صفرے:
🔺آه ڪہ تمام #حسرتم این است ڪہ چقدر دیر فهمیدم زیارت #عاشورا🏴 چیست و حیف ڪہ فقط روزے یڪ مرتبہ بیشتر #روزیم نشد....❌
#شهید_مدافع_حرم 🌷
#شهید_نوید_صفری🌷
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_سیزدهم
❤ #هوالعشــــق
دستم را.روی سینه ام میگذارم. هنوز بشدت میتپد.فاطمه ڪنارم روی پله نشسته و زهراخانوم برای آروم شدن من صلوات میفرستد.
اما هیچ کدام مثل من نگران نیستند!
بخودم که آمدم فهمیدم هنگام دویدن و بالا آمدن از پله هاشالم افتاده و تو مرا با این وضع دیده ای!!!
همین آتش شرم به جانم میزد!!
علےاصغروشالم را از جلوی در حیاط مےاورد و دستم مےدهد.
شالم را سرم میڪنم و همان لحظه تو با مردی میانسال داخل می آیـے...
علےاصغرهمین ڪه اورا میبیند بالحن شیرین میگوید: حاچ بابا!!
انگار سطل آب یخ روی سرم خالے میڪنند😐 مرد با چهره ای شکسته و لبخندی که که لابه لای تارهای نقره ای ریشش گم شده جلو مےاید:
_ سلام دخترم! خوش اومدی!!
بهت زده نگاهش میکنم بازم گند زدم!!!
آبروم رفت!!!
بلند میشوم،سرم را پایین میندازم...
_ سلام!!...ببخشید من!..من نمیدونستم که..
زهراخانوم دستم را میگیرد!
_ عیب نداره عزیزم! ما باید بهت میگفتیم که اینجوری نترسی!!حاج حسین گاهـے نزدیڪ اذان صبح میره روی پشت بوم برای نماز..وقتی دلش میگیره و یاد همرزماش میفته!
دیشبم مهمون یکی از همین دوستاش بوده.فک کنم زود برگشته یراست رفته اون بالا😊
باخجالت عرق پیشانی ام را پاک میکنم، بزور تنها یڪ ڪلمه میگویم:
_ شرمنده...😢
فاطمه به پشتم میزند:
_ نه بابا!منم بودم میترسیدم!!
حاج حسین با لبخندی که حفظش کرده میگوید:
_ خیلے بد مهمون نوازی ڪردم! مگه نه دخترم!!
وچشمهای خسته اش را بمن میدوزد.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
نزدیک ظهراست
گوشه چادرم را با یک دست بالا میگیرم و با دست دیگر ساڪم را برمیدارم. زهراخانوم صورتم رامیبوسد
_ خوشحال میشدیم بمونی!اما خب قابل ندونستی!😊
_ نه این حرفا چیه؟؟دیروزم ڪلـے شرمندتون شدم😔
فاطمه دستم رامحکم میفشارد:
رسیدی زنگ بزن!!
علےاصغر هم باچشمهای معصومش میگوید:خدافس آله👶
خم میشوم و صورت لطیفش رامیبوسم..
_ اودافظ عزیزخاله
خداحافظـے میڪنم، حیاط راپشت سرمیگذارم و وارد خیابان میشوم.
تو جلوی در ایستاده ای ،کنارت که می ایستم همانطور که به ساکم نگاه میکنے میگویـے:
خوش اومدید...التماس دعا
قرار بود تو مرا برسانے خانه عمه جان.
اما ڪسـے ڪه پشت فرمان نشسته پدرت است.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
یڪ لحظه ازقلبم این جمله میگذرد.
#دلم_برایت....
وفقط این کلمه به زبانم می آید:
محتاجیم...خدانگهدار
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_چهاردهم
❤ #هوالعشــــق
چند روزی خانه عمه جان ماندگار شدم در این مدت فقط تلفنـے با فاطمه سادات در ارتباط بودم!
عمه جان بزرگترین خواهرپدرم بود و من خیلـے دوستش داشتم.
مادرم بلاخره بعد از پنج روز تماس گرفت...
صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم را ڪر میڪند. بشقاب میوه ام را روی مبل میگذارم و تلفن را برمیدارم.
_ بله؟
_ .
_ مامانـےتویـے؟؟...ڪجایـےشما!خوش گذشته موندگارشدی؟
_ .
_ چراگریه میڪنـے؟؟
_ .
_ نمیفهمم چےمیگیـــــ....
_ .
صدای مادرم درگوشم میپیچد! بابابزرگ...مرد! تمام تنم سرد میشود!
اشڪ چشمهایم را میسوزاند! بابایـے...یاد ڪودڪـے و بازی های دسته جمعـے و شلوغ ڪاری درخانه ی باصفایش!... چقدر زود دیرشد.
حالت تهوع دارم! مانتوی مشڪےام را گوشه ای از اتاق پرت میڪنم و خودم را روی تخت میندازم .
دوماه است ڪه رفته ای بابابزرگ! هنوز رفتنت را باور ندارم! همه چیز تقریبا بعد از چهلمت روال عادی بخودگرفته!
اما من هنوز...😔
رابطه ام هرروز با فاطمه بیشترشده و بارها خود او مرا دلداری داده.
باانگشت طرح گل پتویم را روی دیوار میڪشم و بغض میڪنم😢
چندتقه به در میخورد.
_ ریحان مامان؟!
_ جانم مامان!..بیاتو!
مادرم بایڪ سینـے ڪه رویش یڪ فنجان شکلات داغ و چند تکه کیک که در پیش دستـے چیده شده بود داخل می آید. روی تخت مینشنید و نگاهم میڪند.
_ امروز عڪاسـے چطور بود؟
مینشینم یک برش بزرگ ازکیک را در دهانم میچپانم و شانه بالا میندازم! یعنـے بد نبود!😒
دست دراز میکند و دسته ای از موهای لخت و مشڪےام را ازروی صورتم کنار میزند.
باتعجب نگاهش میڪنم: چقدیهو احساساتی شدی مامان😐
_ اوهوم!دقت نکرده بودم چقدر خانوم شدی!
_ واع...چیزی شده؟!😓
_ پاشو خودتو جم و جورڪن، خواستگارت منتظره ما زمان بدیم بیاد جلو!.و پشت بندش خندید
کیک به گلویم میپرد به سرفه میفتم و بین سرفه هایم میگویم...
_ چی...چ...چی دارم؟
_ خب حالا خفه نشو هنو چیزی نشده که!
_ مامان مریم تروخداا...من کہ بهتون گفتم فعلاً قصد ندارم😠
_ بیخود میکنی!پسره خیلیم پسر خوبیه!
_ عخی حتماً یه عمر باهاش زندگی کردی
_ زبون درازیا بچه!
_ خا کی هس این پسر خوشبخت!؟
_ باورت نمیشه...داداش دوستت فاطمه!
باناباوری نگاهش میکنم!
یعنـے درست شنیدم؟
گیج بودم . فقط میدانستم که
#منتظرت_میمانم.
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشــــق
#قسمت_پانزدهم
❤ #هوالعشــــق
خیره به آینه قدی اتاقم لبخندی از رضایت مےزنم. روسری سورمه ای رنگم را لبنانـے مےبندم و چادرم را روی سرم مرتب میڪنم! صدای اِف اِف و این قلب من است ڪه مےایستد! سمت پنجره میدوم، خم میشوم و توی ڪوچه رانگاه میڪنم.زهراخانوم جعبه شیرینی را دست حاج حسین میدهد. دختری قدبلند ڪنارشان ایستاده حتماً زینب است!
فاطمه مدام ورجه وورجه میڪند!
"اونم حتماً داره ذوق مرگ میشه😂"
نگاهم دنبال توست! ازپشت صندوق عقب ماشینتان یک دسته گل بزرگ پر از رزهای صورتی و قرمز بیرون مےاوری. چقدر خوشتیپ شده ای😍
❣❤️❣❤️❣❤️❣
قلبم چنان درسینه میڪوبد ڪه اگر هر لحظه دهانم را باز کنم طرف مقابل میتواند آن را درحلقم بوضوح ببیند!
سرت پایین است و با گلهای قالی ورمیروی! یک ربع است که همینجور ساکت و سر به زیری!
دوست دارم محکم سرم رابه دیوار بکوبم😐
بلاخره بعدازمکث طولانـےمیپرسی:
من شروع ڪنم یا شما؟
_ اول شما!
صدایت را صاف و آهسته شروع میڪنـے
_ راستش...خیلـے با خودم فکر کردم که اومدن من به اینجا درسته یا نه!
ممکنه بعد از این جلسه هر اتفاقی بیفته...خب...من بخاطر اونیڪه شما فڪر میڪنید اینجا نیومدم!
بهت زده نگاهت میکنم,,
_ یعنی چی؟؟؟😓
_ خب."مِن و مِن میڪنی"
_ من مدتهاست تصمیم دارم برم جنگ!..برای دفاع! پدرم مخالفت میڪنه... وبہ ییچ عنوان رضایت نمیده. از هر دری وارد شدم. خب...حرفش اینکه...
با استرس بین حرفت میپرم:
_ حرفشون چیه؟!!
_ ازدواج کنم! بعد برم.یعنی فکر میکنه اگر ازدواج کنم پابند میشم و دیگه نمیرم...
خودش جبهه رفته اما.نمیدونم!!
جسارته این حرف،اما...من میخوام کمکم کنید...حس میکردم رفتار شما بامن یطور خاصه.اگر اینقدر زود اقدام کردم...برای این بود که میخواستم زود برم.
"گیج و گنگ نگاهت میکنم."
_ ببخشید نمیفهمم!😐
_ اگر قبول کنید...میخواستم بریم و بخانواده بگیم اول یه صیغه محرمیت خونده شه...موقت!اینجوری اسم من توی شناسنامه شما نمیره.
اینطوری اسماً، عرفاً و شرعاً همه ما رو زن و شوهرمیدونن..
اما...من میرم جنگ و ...
و شما میتونید بعد از من ازدواج کنید!
چون نه اسمی رفته...نه چیز خاصی!
کسی هم بپرسه.میشه گفت برای آشنایی بوده و بهم خورده!!
یہ چیز مثل ازدواج سوری😔
" باورم نمیشود این همان علـےاکبراست! دهانم خشک شده وتنها با ترس نگاهت میکنم...ترس از اینڪہ چقدر با آن چیزی که از تو در ذهنم داشتم فاصله داری!!"
_ شاید فکر کنید میخوام شما رو مثل پله زیر پا بزارم و بالا برم!اما نه!
من فقط کمک میخوام.
" گونه هایم داغ میشوند. باپشت دست قطرات اشکم را پاک میکنم"
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشــــق
#قسمت_شانزدهم
❤ #هوالعشـــق
_ یک ماهه که درگیراین مسئله ام!..که اگر بگم چی میشه!؟؟؟
" در دلم میگویم چیزی نشد...تنها قلب من شکست!... اما چقدر عجیب که کلمه کلمه ات جای تلخی برایم شیرین بود!
تو میخواهے از قفس بپری! پدرت بالت رابسته! و من شرط رهایـےتوام!...
ذهنم آنقدر درگیر میشود که چیزی جز سکوت در پاسخت نمیگویم!!
_ چیزی نمیگید؟؟...حق دارید هر چی میخواید بگید!!... ازدواج کردن بدنیست! فقط نمیخوام اگر توفیق شهادت نصیبم شد...زن و بچم تنها بمونن.درسته خدا بالا سرشونه!
اما خیلـے سخته...خیلی!...
من که قصد موندن ندارم چرا چند نفرم اسیرخودم کنم؟؟
" نمیدانم چرا میپرانم:
_ اگر عاشق شید چی؟؟!!!
جمله ام مثل سرعت گیر هیجانت راخفه میکند!شوکه نگاهم میکنی!
این اولین باراست که مستقیم چشمهایم را نگاه میکنی و من تا عمق جانم میسوزم!
بہ خودت می آیـے و نگاهت را میگردانـے.
جواب میدهی:
_ کسی که عاشقه...دوباره عاشق نمیشه!
" میدانم عاشق پریدنـے! اما...چه میشود عشق من در سینه ات باشد و بعد بپری"
گویـےحرف دلم را ازسڪوتم میخوانـے...
_ من اگر ڪمڪ خواستم...واقعا کمک میخوام! نه یه مانع!....از جنس عاشقـے!
" بـے اختیار لبخند میزنم...
نمیتوانم این فرصت راازدست بدهم.
شاید هرکس که فکرم رابخواند بگوید #دختر_تو_چقدر_احمقی ...اما...اما من فقط این را درک میکنم! که قرار است مال من باشـے!!...شاید کوتاه...شاید...
من این فرصت را...
یا نه بهتراست بگویم
من تورا به جان میخرم!!
#حتی_ســــوری
✍ ادامه دارد ...
♥️ســـیدے! یــابن الــحسن!♥️
👈🏼 مِــــن هــــجرِک یاحـــــبیب،
قـــــلبے قــــد ذاب مــــــــهدیمـ
ازفــــــــــراق دورے تـــــــــو،
دیـــــگرطـــــــاقتے نـــــــمانده،
جــز ایــنکه تـــسّلایمـ دعـــاے فــــرجت بـــــاشد...
#اربــــابمان
#مـــنتظرصــداےمــاست
ا❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨
💟بـــسم اللــه الــرحمن الــرحيم
💞إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ..💞
❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖✨🌟✨
👆🏼وبــــراے #ســـلامتے مـــحبوب عـــالمین روحـــے وارواح الـــعالمین لــــــــتراب مــــــــقدمه الــــفداه💔
ا❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨
💟بــسمـ الله الــرحمن الــرحیم
💓اَللّـــهُمـَّ كُــنْ لِـــوَلِيِّكَ الْـــحُجَّةِ
بْنِ الْــــحَسَنِ صــــَلَواتُكَ عـــــَلَيْهِ
وَعَــــلے آبـــائِه فـي هــــــــذِهِ
الــــسَّاعَةِ وَفـــي كُــلِّ ســــاعَة
وَلـــِيّاً وَحــافِظاً وَقــائِداً وَنــاصِراً
وَدَلــــيلاً وَعَــــيْنا حـَتّے تُـــسْكِنَهُ
اَرْضــــــَكَ طَــــوْعاً وَتُــــــمَتِّعَهُ
فــــیها طــــویلا...💓
❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨🌟
یـــقین بــــدانیمـ که اوهــمـ،
هــر لــــحظه، دعـــایمان مے کــند...
🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤
💠 بیایین برای تعجیل و سلامتی قطب عالم امڪان
💠حضرت صاحب الزمان عج سه توحید
💠به نیت هدیه یڪ ختم ڪامل قرآن به مولا عج قبل از خواب هرشب عاشقانه هدیه ڪنیم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم ارزقنا کربلا♥️
@Shahid_ebrahim_hadi3
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ،
🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ،
🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی صلوات🌹
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨
@Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه
@Shahid_ebrahim_hadi3