eitaa logo
کانال ِروشنگری شهید ایوب رمضانی
497 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
23.2هزار ویدیو
35 فایل
ٖؒ﷽‌ این کانال پاسخگوی سوالات سیاسی و روشنگری مبانی دینی و بصیرت افزایی و مشاوره می باشد. جهت ارسال سوالات و ارتباط با اساتید به آیدی زیر مراجعه شود :👇 「 @ramezani_46
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 @salmanerey🏴 ۱۱۰👀 🌤روزهای خوب خواهند آمد.ان شاالله هر سر بالایی یک سرازیری دارد ... 🌱 نهال زندگی گلبرگ دارد، هم دارد جزای خیر دارد ، کیفر کردار هم دارد 🍂 بهار خرم عمر تو را باشد در پی که برگ سبز ، درد زردی رخسار هم دارد 🤑 الا هرگز رنگ دنیا را مخور ای دل چو دانستی که گل با آن لطافت ، خار هم دارد 🧕 مده بیهوده از کف ، نقد ایام را که صبح روشن عمر تو ، شام تار هم دارد 🕋 به حق هرکس که شد نزدیکتر ، شد با بلا نزدیک که راه حق سپردن ، سختی و‌آزار هم دارد ☝️نه تنها مکتب اسلام را ، شد مصطفی(ع) بانی که کاخ عدل قرآن، چون علی(ع) هم دارد... 🌹حسین بن علی(ع) جان میدهد بهر که تا عالم بدانند ،دین حق هم دارد... 🟢 ز « إِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسلامُ»۱ دانستم که دین چون ، یار هم دارد. ۱_سوره مبارکه آل عمران_ آیه ۱۹
🕌 زائری که امام حسین (ع) به استقبالش می آمد بالبخند جواب سلام میداد❣ حجت‌الاسلام مسعود عالی گفت: 🟢 در شهر کربلا عالِمی بود، شب جمعه‌ای خواب دید وارد صحن امام حسین(ع) شد و امام هم از داخل بیرون آمد، این جوان سلام کرد و امام هم با لبخند جواب سلام او را داد. 🔴 این عالِم از خواب بلند شد و فهمید این است به سرعت به صحن آمد چند دقیقه بعد دید جوانی از یکی از درب‌ها بیرون آمد، دقت کرد و دید همان جوانی است که در خواب دیده است. 🟣 دید آن جوان درست آمد جلوی ضریح در حیاط ایستاد؛ (اما در بیداری دیگر امام حسین را نمی‌بیند) و فقط آن جوان را می‌بیند. آن جوان سلام داد و بعد تبسّم کرد؛ فهمید خواب کاملاً درست است. 🔵 نزد آن جوان رفت و گفت: تو چه کرده‌ای که امام حسین(ع) به استقبالت می‌آید و به تو لبخند می‌زند؟ _گفت: ما در روستایی اطراف کربلا زندگی می‌کنیم، از چند ماه قبل با پدر و مادر پیرم قرار گذاشتم هر هفته یکی از آنها را به زیارت بیاورم؛ مرکبی داریم که ضعیف است و نمی‌توانم ۲نفر را با خود ببرم.» 🟤 یکبار که نوبت پدرم بود، دیدم مادرم گوشه‌ای نشسته و می‌گرید، گفتم مادرجان! چرا گریه می‌کنی؟ گفت: دلم هوای زیارت کرده، گفتم: مادرجان نوبت شما هفته بعد است، گفت: می‌دانم اما شاید هفته بعد من زنده نباشم؛ گفتم: مادرجان شما را می‌برم. 🟠 او را روی دوشم گذاشتم، وقتی به صحن رسیدیم، همینطور که مادرم روی دوشم بود، رفتم داخل و روبروی ضریح ایستادم، دیدم امام حسین (ع) به استقبالم آمد، و ایشان نیز با لبخندی جواب سلامم را دادند.