eitaa logo
کانال ِروشنگری شهید ایوب رمضانی
473 دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
24.4هزار ویدیو
41 فایل
ٖؒ﷽‌ این کانال پاسخگوی سوالات سیاسی و روشنگری مبانی دینی و بصیرت افزایی و مشاوره می باشد. جهت ارسال سوالات و ارتباط با اساتید به آیدی زیر مراجعه شود :👇 همراه‌ما‌باشید . . . | کانال روشنگری شهید ایوب رمضانی | 「 @Shahid_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
75.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 "منفی 38- درجه" | مستندی جذاب از رشادت‌های تیپ 65 هوابرد مربوط به سقوط پرواز تهران یاسوج « » 🔹مستند «منفی ۳۸ درجه» با موضوع اولین گروه از تیم کوهستان تیپ ۶۵ نیرو‌های ویژه هوابرد نیروی زمینی ارتش که داوطلبانه برای جستجوی هواپیمای ATR-۷۲ پرواز تهران – یاسوج به ارتفاعات دنا اعزام شدند، ساخته شده است. 🔸 حجم : 71MB 🔹 زمان : 20 دقیقه 🇮🇷 @QODS_IR | اخبار قدس
31.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توضیحات خانم جنگروی مسئول در خصوص در ورزشگاه صد هزار نفره 📌فیلم ارسالی مردم از باز نشدن مجدد درب های طبقه دوم و‌ معطل ماندن مردم در پشت درب ها در اوج گرما..... 📌 نهادی که قول داده بود سکوهای بدون صندلی ایمن سازی نشده را دکور بزند و صبح روز برنامه خیلی راحت کنسل کرد.... 📌در کدام اجتماع (غیر از راهپیمایی های سراسری) بدون اسم مداح و سخنران و سلبریتی معروف با این همه کارشکنی در اوج گرما پنجاه هزار نفر حضور پیدا کردند؟!
31.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توضیحات خانم جنگروی مسئول در خصوص در ورزشگاه صد هزار نفره 📌فیلم ارسالی مردم از باز نشدن مجدد درب های طبقه دوم و‌ معطل ماندن مردم در پشت درب ها در اوج گرما..... 📌 نهادی که قول داده بود سکوهای بدون صندلی ایمن سازی نشده را دکور بزند و صبح روز برنامه خیلی راحت کنسل کرد.... 📌در کدام اجتماع (غیر از راهپیمایی های سراسری) بدون اسم مداح و سخنران و سلبریتی معروف با این همه کارشکنی در اوج گرما پنجاه هزار نفر حضور پیدا کردند؟!
📚ماجرای زن پاک دامن و مردان هوس باز 👈 ✍ایشان قبول کردند و کسى فرستاند و خبر آورد که چنین کنیزى هرگز ندیده‏ام. آن زن را به ده‏هزار درهم به ایشان فروخت و زر گرفت. و چون او برفت و ناپیدا شد، ایشان به نزد آن زن آمدند و گفتند که: برخیز و بیا به کشتى. 🔸گفت: چرا؟ گفتند : تو را از آقاى تو خریدیم. گفت: آن آقاى من نبود. گفتند: اگر نمى‏آیى، تو را به زور مى‏بریم. آن زن را بر روى کشتى متاع سوار کردند و خود همه در کشتى دیگر در آمدند و کشتی ها را روان کردند. 🔹چون به میان دریا رسیدند خدا بادى فرستاد و کشتى ایشان با آن جماعت همه غرق شدند و کشتى زن با متاع ها نجات یافت و باد او را به جزیره‏اى برد. از کشتى فرود آمد و کشتى را بست و بر گرد آن جزیره برآمد، دید مکان خوشى است و آبها و درختان میوه‏دار دارد. 🔸با خود گفت که: در این جزیره مى‏باشم و از این آب و میوه‏ ها مى‏خورم و عبادت الهى مى‏کنم تا مرگ در رسد. هر گاه بنده ای با جدیت میخواهد به سمت کمال برود شیطان و نیروهایش بسیج میشوند اگر نتواند شخص مورد نظر را بفریبد اطرافیان او را میفریبد تا او را ابه گناه بیندازند. 🔹پس خدا وحى فرمود به پیغمبرى از پیغمبران بنى‏اسرائیل که در آن زمان بود که: برو به نزد آن پادشاه و بگو که در فلان جزیره بنده‏اى از بندگان من هست. باید که تو و اهل مملکت تو همه به نزد او بروید و به گناهان خود نزد او اقرار کنید و از او سؤال کنید که از گناهان شما در گذرد تا من گناهان شما را بیامرزم. 🔸چون پیغمبر آن پیغام را به آن پادشاه رسانید پادشاه با اهل مملکتش همه به سوى آن جزیره رفتند و در آنجا همان زن را دیدند. پس پادشاه به نزد او رفت و گفت: این قاضى به نزد من آمد و گفت: زن برادرم زنا کرده است و من حکم کرده‏ام که او را سنگسار کنند، و گواهى نزد من گواهى نداده بود. 🔹مى‏ترسم که به سبب آن، حرامى کرده باشم. مى‏خواهم که براى من استغفار نمایى. زن گفت که: خدا تو را بیامرزد. بنشین. پس شوهرش آمد و او را نمى‏شناخت و گفت: من زنى داشتم در نهایت فضل و صلاح. و از شهر بیرون رفتم، و او راضى نبود به رفتن من. و سفارش او را به برادر خود کردم. 🔸چون برگشتم و از احوال او سؤال کردم برادرم گفت که: او زنا کرد و او را سنگسار کردیم. و مى‏ترسم که در حق آن زن تقصیر کرده باشم. از خدا بطلب که مرا بیامرزد. زن گفت که: خدا تو را بیامرزد. بنشین. و او را در پهلوى پادشاه نشاند. 🔹پس قاضى پیش آمد و گفت که : برادرم زنى داشت و عاشق او شدم و او را تکلیف به زنا کردم. قبول نکرد. نزد پادشاه او را متهم به زنا ساختم و به دروغ او را سنگسار کردم. از براى من استغفار کن. زن گفت: خدا تو را بیامرزد. پس رو به شوهرش کرد که: بشنو. پس راهب آمد و قصه خود را نقل کرد و گفت: 🔸در شب آن زن را بیرون کردم و مى‏ترسم که درنده‏اى او را دریده باشد و کشته شده باشد به تقصیر من. گفت: خدا تو را بیامرزد. بنشین.پس غلام آمد و قصه خود را نقل کرد. زن به راهب گفت که: بشنو. پس گفت: خدا تو را بیامرزد. 🔹پس آن مرد دار کشیده آمد و قصه خود را نقل کرد. زن گفت که: خدا تو را نیامرزد. چون او بى‏سبب در برابر نیکى بدى کرده بود. پس آن زن عابده به شوهر خود رو کرد و گفت: من زن توام. و آنچه شنیدى همه قصه من بود. و مرا دیگر احتیاجى به شوهر نیست. 🔸مى‏خواهم که این کشتى پرمال را متصرف شوى و مرا در این جزیره بگذارى که عبادت خدا کنم. مى‏بینى که از دست مردان چه کشیده‏ام. پس شوهر او را گذاشت و کشتى را با مال متصرف شد و پادشاه و اهل مملکت همگى برگشتند.  📚منبع : عین‏الحیات مؤلف : علامه، ملا محمد باقر مجلسى رحمة الله 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸