『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
²⁴💙⃟🦋خـانومزینـب امـروزبـهنیـٺایشـونخوانـدهشـد✅ انشـٰاءاللههرحـٰاجٺےدارن .. ازخودسـیدا
²⁵💙⃟🦋خـانوممھـدیس
امـروزبـهنیـٺایشـونخوانـدهشـد✅
انشـٰاءاللههرحـٰاجٺےدارن ..
ازخودسـیدالشـھدابگیـرن🦋
الـٺماسدعـٰا🤍
⊰•💔🥀•⊱
.
‹شھید،شھدا،شھادٺ›
'ڪلماٺےڪھفقطنصیب؏ـاشقانمےشوند..!♥️
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#شھـٰادتمبـٰارڪ
⊰•🥀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•💔🥀•⊱ .
مابهخبـرهـٰا؎دردناڪصبحزودعـٰادتداریم . .
⊰•♥️🦋🌸•⊱
.
-رهبرانقلاباسلامی:
رژیم صهیونیستی جنایتکار و تروریست با این
اقدام زمینهی مجازات سختی را برای
خود فراهم ساخت
و خونخواهی او را که در حریم
جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید،
وظیفهی خود میدانیم!
.
⊰•♥️•⊱¦⇢#رهبرم
⊰•♥️•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
بٮـــمالـرببابڪ🤍》
ــآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
⊰•💛🦋📔•⊱
.
مردمزیادندوپرتوقع..!
خدایڪۍهستوسریعالرضا..
پستواوراراضۍڪن
دیگرانچیز؎نیستند..🚶
.
⊰•🦋•⊱¦⇢#استادصفائی
⊰•🦋•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•♥️🦋🕊•⊱
.
-میگفت..
پاداشی که برای زائر اربعین سینه به سینه
از اولیاء رسیده
و برای هیچ عملی ذکر نشده،
این است که
زائر اربعین حتماً عاقبت بخیر میشود..♥
.
⊰•♥️•⊱¦⇢#استادفاطمی_نیا
⊰•♥️•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤☁️•⊱
.
چـٰآدُرسَرمیڪُنۍاَمـٰآ..
چشمـٰآتروڪُنتُرلنِمیڪُنۍ
چـٰآدُرسَرمیڪُنۍاَمـٰآ..
نَمـٰآزآتیـٰاآخَروَقتہیـٰآقَضـٰآ🚶🏻♂..!
چـٰآدُرسَرمیڪُنۍاَمـٰآ..
سَـرتـٰآپـٰآتگُنـٰاھِ..
چـٰآدُرسًرتحُرمَـتدآره،حُرمَتیـٰآدِگـٰآرزَهرآسَرتہ!
اَمـٰآگویـٰآبـٰآاِینرَفتـٰآرمونلآیقِپُوشیدَنشنِیستِیم..
موآظِـببـٰآشِیـم🖐🏻..!
.
⊰•☁️•⊱¦⇢#تلنگـرانـه
⊰•☁️•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
²⁵💙⃟🦋خـانوممھـدیس امـروزبـهنیـٺایشـونخوانـدهشـد✅ انشـٰاءاللههرحـٰاجٺےدارن .. ازخودسـید
²⁶💙⃟🦋خـانوممبینـٰا
امـروزبـهنیـٺایشـونخوانـدهشـد✅
انشـٰاءاللههرحـٰاجٺےدارن ..
ازخودسـیدالشـھدابگیـرن🦋
الـٺماسدعـٰا🤍
⊰•❤️🩹🕊📔•⊱
.
شهـیدمحمـودشفـیعیهمیشهقـبلازسـفر
کـربلـامیگـفتکه:
کـولهیسفـرکهمیبنـدی،
اطـلاعبـدهدلاونـاییکههـمکهمیخـواستـن
باشـن،ونیستـنتوکولـهبـزارباخـودتببـر. ❤️🩹
.
⊰•❤️🩹•⊱¦⇢#شهیدانه
⊰•❤️🩹•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
❤️🩹"
⊰•❤️🩹🧨•⊱
.
یہرفیقداشتم!
میرفتیمهیئتبیناشڪهاییکه
واسہآقاامامحسینمیریختلبخندمیزد،
ازشپرسیدمچتہدیونہ
چرامیخندیوسطگریـہ؟
الانمسخرمونمیڪنن
بااشکولبخندبھـمخیرهشدوگفت
میدونیچہلذتیدارهازبین
میلیاردهاآدمرویکرهزمین
خداخواستہکہمنهمحسینیباشم؟!
اینلطفکمینیست ..
خوشحـٰالمڪہحسینےام🫠🫀(:
.
⊰•🧨•⊱¦⇢#امـٰامحسیـنم
⊰•🧨•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
❤️🩹"
اینروزاهمشبهاینفڪرمیڪنمڪه ...
اگهامسالمنخواییبیامچی؟!
اگهحسرتڪربلـٰارودلمموندچی؟!
اگهازچشماتبیفتموخودمنفهممچی؟!
همهیایناگرادارهدیونممیکنه:)
منحالِدلماصلاًخوبنیستحسینجان ؛
دلممیخواد . . .
بیامضریحتوبگیرمتوبغل،بزنمزیرگریه ..
آخخڪهچقدتصورڪردن
همچینلحظهاییشیرینه🥲💔:)
مننمیدونمچیتوتقدیرمنوشتهشده
ولیآقاتاڪیانتظار؎!!
خستهشدمانقدرجلویبقیهنقابخوشحالیزدم
دلممیخوادبرایهبارمکهشده ...
محڪمبغلمڪنیوتوبغلتزاربزنم:)
اصلـٰافداتسرتاگـهنمیخواییبیام ؛
فقطیکمبهفڪرمنمباش . .
منیکهازهمهخستهشدم،دلڪندم،بریدم
فقطتـوموندےبرام🫀:>>>
•⊹همیشهمیگفت🖐🏻-!
ڪارخاصینیازنیستبڪنیم
ڪافیهڪارهاۍروزمرهمونرو
بهخاطرخداانجامبدیم🙂
اگهتواینڪارزرنگباشۍ
شڪنڪنشهیدبعدۍتویۍ...-!
#شهیدهمت
23.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰•❤️🩹📕•⊱
.
بغض هایے هست ؛
نفس را بند مے آورد..
گشودن شان
ڪار یک نفر است : امام حسین علیه السلام ..🌿❤️
.
⊰•🫀•⊱¦⇢#کربلا
⊰•🫀•⊱¦⇢#بنـٺالـھـدے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
⊰•❤️🩹📕•⊱ .
چقدر قشنگ گفته محمود درویش:
"تورا دوست دارم با وجود آنکه تورا
به آغوش نکشیدم تو را همیشه نمیبینم
دوستت دارم چون برایت نوشتم
و برایت خواندم و بخاطرت خندیدم
و بخاطر تو تغییر کردم:)
تورا دوست دارم در حالی که دور هستی ولی
نزدیک ترین به قلبم♥️!
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
❤️🩹"
enc_17207115276532930191406.mp3
3.21M
⊰•🤍🗒•⊱
.
-توایـنروزادلِڪیپُرنیست💔"
.
⊰•🗒•⊱¦⇢#شیریـنےزندگیـم
⊰•🗒•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
بٮـــمالـرببابڪ🤍》
ــآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
⊰•🌊🔗🌨•⊱
.
تـوبگو
ڪجا؎دلبگـذارـم
اینهمـہدلٺنگـےرا
تانمـیرد💔🖐🏼 :)
.
⊰•🌊•⊱¦⇢#داداشبابڪمـ
⊰•🌊•⊱¦⇢#مجـنوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•♥️🦋•⊱
.
هر کی از حاجی میپرسید:
نظرت در مورد فلانی چیه؟
-حاجی چه فلانی رو میشناخت چه نمیشناخت،
فقط یه جواب میداد:
-میگفت:
من فقط خودمو خوب میشناسم که
از همه آلوده ترم...🍃♥
.
⊰•♥️•⊱¦⇢#شهیدانه
⊰•♥️•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•💌⃟⃟⃟ ⃟♥️•⊱
.
شیرینےفراقکمازشوروصلنیست..
گرعشقمقصداستخوشالذتمسیر :))♥🌱
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#داداشبابکم
⊰•🥀•⊱¦⇢#بنـٺالـھـدے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💛🔗📔•⊱
.
تندتر از امام و ولایتفقیه نروید
که پایتان خرد میشود...
از امام هم عقب نمانید
که منحرف میشوید...🌿!
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
.
⊰•💛•⊱¦⇢#رهبرم
⊰•💛•⊱¦⇢#یازهرا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت330
–خدا شاهده من اولش اصلا از هیچی خبر نداشتم. وارد شدنم تو این دار و دسته فقط برای حل شدن مشکل خودم بود.
بعدشم خواستم به دیگران کمک کنم.
صورتم را مچاله کردم.
–مگه تو خدا رو قبول داری که قسم می خوری؟ تو خبر نداشتی؟ آدمای اطرافت این همه بهت میگفتن پس چرا گوش نمیکردی؟
عاجزانه نگاهم کرد.
–فکر میکردم اونا بیاطلاع هستن، سر در نمیارن، مثل خیلیا که فقط الکی حرف می زنن. از طرفی وقتی خودم حس آرامش و سبکی رو تجربه کردم بیشتر راغب شدم که ادامه بدم. من وقتی به اشتباهم پی بردم که تا خرخره فرو رفته بودم. نمیتونستم برگردم.
مامور اداره آگاهی رو به پدر گفت:
–حالا باز خوبه بعضیاشون مثل این خانم اشتباه شون رو قبول می کنن. اون کله گنده شون رو که گرفته بودیم تا روز آخر کوتاه نمیومد و اصلا از کاراش پشیمون نبود و همه ش میگفت مردم من رو دوست دارن و اگر هم مشکلی هست با جون و دل میپذیرن.
برداشته بود مزخرفاتی نوشته بود و کتابی درست کرده بود، بیا و ببین..
چقدرم زیاد فروش داشت. جمله به جملهی کتابش رو نشونش میدادیم و می گفتیم چرا این جا نوشتی که به من وحی شده؟ مگه تو پیامبری؟ می گفت نه، یه ندایی توی درونم بهم میگفت منم مینوشتم.
البته کسایی هم بودن که به خاطرش تحصن میکردن و می گفتن باید آزاد بشه.
مثل همین خانم که از اتاق رفت بیرون، دیدید چقدر بهش صدمه خورده ولی بازم از امثال ایشون طرفداری می کنه، جهل مرکّب که می گن همینه دیگه. به نظرم همچین کسی حتی به زندگی عادیش هم برگرده نمیتونه درست زندگی کنه، چون خیلی راحت تحت تاثیر جو قرار میگیره.
پدر نفسش را با آه بیرون داد و از هلما پرسید:
–شما چطوری به قول خودتون بیماری رو درمان میکردید؟
هلما نگاهی به مامور انداخت.
مامور آگاهی گفت:
–توضیح بده دیگه.
هلما با شرمندگی گفت:
–به صورت خلاصه و ساده، روند درمانی به واسطه اتصال رو بخوام براتون توضیح بدم این طوریه که فرد به شرط تسلیم بودن محض و اجازهای که به استاد حلقه یا همون درمان گر میده، به شعور کیهانی وصل می شه.
خانم مشاور پرید وسط حرفش.
–بهتره بگی شعور جنیان و شیطانی...
هلما مکثی کرد و ادامه داد:
–اون افراد، طبق چیزی که خودشون می گن و خود من هم قبلا تجربه کردم احساس سرخوشی، هیجانات شدید عاطفی، لرزش در بدن و بالا رفتن ضربان قلب رو تجربه میکنن.
هلما سکوت کرد و حرفش را ادامه نداد.
پدر پرسید:
–خب، بعدش حالشون خوب می شه؟!
هلما شانهای بالا انداخت.
–اون دیگه بستگی به افراد داره، بعضیا همون جلسه اول خوب می شن، بعضیا نیاز به جلسات بیشتری دارن، روی بعضیا هم جواب نمی ده.
✍️ لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت331
مامور اداره آگاهی باشتاب گفت:
–بعضیها هم مثل این خانم که رفت بیرون یا مثل مادر خودت کلا ناقص میشن درسته؟ بعد رو به پدر کرد و ادامه داد:
–داشتیم کسایی که کلا زمین گیر شدن.
در حقیقت اینا از دیگران میخوان که در پوشش الفاظ و عرفان و کیهان و این حرفها تسلیم شیطان بشن.
اینا در حقیقت اسلام و قرآن رو میبرن زیر سوال، همون کله گندشون میگفت قرآن یه اشکالاتی داره، وقتی در مورد گذشتش تحقیق و بررسی کردیم فهمیدیم حرفهایی که در مورد مدارکش گفته دروغه، اصلا دکترا نداشته، به خاطر پول گرفتن از مردم ساده به هر دروغ و دقلی دست زده.
پدر پرسید:
–منظور از عرفان که میگن یعنی راهی رو میرن که به خدا برسن درسته؟ پس این وسط درمان بیماری دیگه چیه؟ مگه اینا چندتا کار انجام میدن؟
مامور اداره به آن خانم مشاور نگاه کرد.
خانم ذاتی شما بفرمایید.
خانم ذاتی تشکر کرد و گفت:
–این فرقه اصلا ربطی به عرفان ندارن، یه آدم مدعی که هیچ چیزی از دین و عرفان نمی دونه ادعاهایی کرده و متاسفانه جمعی دورش رو گرفتن و اون رو تشویق کردن و اون هم هر روز به فعالیت خودش اضافه کرده تا جاییکه حتی دست به تاویل آیات قران به نفع خودش و تشکیلات خودش زده. بعدها هم از ضعف نظارت در کشور استفاده کرد و با ادعاهای درمان بیماری های لاعلاج خودش رو نوعی مسیح جدید معرفی کرد که در لابه لای حرفهاش به وضوح این ادعا مشهوده، اگر مردم حمایتش نمیکردن هیچ کدوم از این اتفاقها نمیوفتاد.
سکوت سنگینی کل اتاق را فراگرفت، سکوتی که صدای نفرت میداد.
هلما سکوت را شکست.
–جناب سروان با من چیکار میکنن؟ من که تنها نبودم خیلیها مثل من الان هستن و دارن کارشون رو ادامه میدن، توی اکثر شهرهای ایران این کلاسها به صورت مجازی هست همین کلاسهای قانون جذب یا یوگا و انرژی درمانی و آرامش ذهن و غیره همشون یه سرش برمیگرده به همین کلاسهای عرفان پس چرا با اونا کاری ندارید، من خودم خیلی از استادها رو میشناسم که به صورت مجازی با همین کلاسها چه پولهایی که به جیب نمیزنن.
مامور اداره آگاهی همانطور که چیزی مینوشت سرش را تکان داد.
–مثل این که جنابعالی فراموش کردی برای چی اینجا هستی؟ اولین جرمت آدم رباییه، استادایی که نام بردی لابد شاگردهایی مثل همین خانم دارن که تا دم مرگشون سنگ استادشون رو به سینشون میزنن و اصلا هیچ وقت نمیفهمن چه کلاه گشادی سرشون رفته، ما که به زور نمیتونیم بهشون بگیم بیان شکایت کنن.
بعد رو به پدر ادامه داد:
–آقای حصیری روز به روزم این جور کلاسها متاسفانه داره بیشتر میشه. هر جاش رو میگیری از یه جای دیگه میزنه بیرون
پدر دستش را به صورتش کشید.
–شاید چون خود مردم هم دنبال این چیزا هستن.
وقتی دین آدمها کمرنگ بشه همینه دیگه، آدمیزاد همیشه دنبال یه دستاویزه، کشورهایی بودن و هستن تو این چیزا از ما جلوترن، به کجا رسیدن؟ آخرش به این نتیجه رسیدن که راهشون اشتباه بوده.
نمیفهمن بابا کسی که تو رو خلق کرده بهتر میدونه تو باید چطور به آرامش برسی نه بندهی گناهکارش
مامور اداره آگاهی به هلما اشاره کرد.
✍️ لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت332
–البته اینم بگم داشتیم کسایی که مثل این خانم از این مسیر برگشتن؛ حتی تعدادی از استاداشون از این حلقه جدا شدن و الان دارن با این فرقه مبارزه میکنن و روشنگری میکنن.
با دلخوری گفتم:
–به نظر من که باید همشون رو بگیرید و مجازات کنید. من میشناسم دختری که به خاطر این کلاسها اونقدر حالش بد شده که خودش رو کشته.
پدر از حرفم ماتش برد و با تعجب نگاهم کرد و من در دلم دعا کردم کاش به مادر حرفی نزند.
مامور اداره آگاهی زیر چشمی نگاهی به هلما انداخت.
–تعیین جرم به عهدهی قاضی هست. ما متهم و مدارک رو به دادگاه ارجاع میدیم.
هلما که از حرفهای من چشمهایش گرد شده بود گفت:
–دیگه اتهام دیگهایی پیدا نکردی به من بچسبونی، من هر چی باشم، آدم کش نیستم.
ابروهایم را در هم کشیدم.
–شاید تو با دستات نکشته باشی ولی عاملش بودی. مثل کسی که یه چاقوی بزرگ و تیز آشپزخونه رو به دست یه بچهی کوچیک بده، معلومه که اون بچه به خودش آسیب میزنه.
هلما شروع کرد از خودش دفاع کردن و همهی تقصیرها را به دوش همکارهایش انداختن که در آخر مامور آگاهی به خانمی که بیرون در ایستاده بود اشاره کرد که هلما را ببرد.
بعد هم رو به ما گفت:
–اون آقا که با هم، همدست بودند رو هم دستگیر کردیم. ولی اون فقط دوتا شاکی داره که یکیش آقای علی امیرزاده هست. فکر کنم دامادتونه درسته؟
پدر چهرهی متعجبش تبدیل به خشم شد.
–قبلا بله بود. ولی حالا دیگه نه.
از این حرف پدر قلبم درد گرفت و با بغض نگاهش کردم.
مامور اداره آگاهی پرونده های روی میز را کمی زیرو رو کرد.
–البته قبلا رضایت داده، اما بعدا امد گفت که تحت فشار بوده و اتفاقهایی که شما بهتر از من میدونید باعث شده بوده رضایت بده.
پدر پرسید:
–یعنی دوباره شکایت کرده؟
–بله، پروندشون در جریانه.
پدر رو به من گفت:
–چه کاری کرده! با این کارش ممکن بود دوباره همون اتفاق گروگان گیری تکرار بشه.
لبهایم را روی هم فشار دادم.
–چطوری تکرار بشه بابا؟ من که اجازه ندارم از در خونه بیرون برم.
تا مسجد جلوی در خونمونم نمیرم، مگه این که اونا مثل این رنجرها از روی دیوار بپرن تو خونه و بیان من رو بدوزدن.
مامور آگاهی گفت:
–اینطورام نیست آقای حصیری. نگران نباشید.
پدر تعجب زده گفت:
–تو که تازه دو روزه از خونه بیرون نمیری.
بی فکر جواب دادم.
–خب اونم تازه دو سه روزه که دوباره شکایت کرده.
پدر ریزبینانه نگاهم کرد.
–خودش بهت گفت؟
چه حرفی زده بودم حالا چطور جمعش میکردم.
سربه زیر زمزمه کردم.
–مادرش گاهی زنگ میزنه.
حرفم پدر را قانع نکرد ولی چیزی نگفت.
وقتی ساره و شوهرش به داخل اتاق برگشتند چشمهای ساره میخندید. معلوم بود که موفق شده دل شوهرش را به دست بیاورد.
✍️ لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸