eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|ـب‌ـسم‌ࢪب‌‌بابڪ••♥️ |ـصب‌ـح‌ـتون‌بخیـࢪ••🎗
⊰•💙⛓🦋•⊱ . فـاصلـ‌ه‌ایسـ‌ٺ ڪـ‌ه‌باهیـچ‌بھـانـ‌ه‌ا؎‌‌پُـرنِمیـشوَد..🌱!‏ . ⊰•🦋•⊱¦⇢ ⊰•🦋•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پـارٺ۱۴ تا صبح نخوابیدم و به اتفاق دیشب فکر کردم. خدایا تو خودت شاهدی از وقتی به سن تکلیف رسیدم و مامانم یه چادر سفید گل گلی سرم کرد دیگه هیچ نامحرمی حتی یه شاخه مومو ندیده... اون وقت دیشب محمدجواد منو.... پسرک دیونه اون در وسط چکار میکرد... .... تق تق _بفرمایید فاطی: السادات بدو بیا حاج خانوم میز صبحانه رو چیده _باشه الان میام. لباسامو پوشیدم و چادر نمازی که حاج خانوم بهم داده بود رو سر کردم. ـتوی آینده به خودم نگاه کردم. از بی خوابی و گریه های بی اراده دیشب چشمام متورم و قرمز شده بود. هی... از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی آشپزخوه به همه یه سلام آروم دادم همه با خوشرویی و بلند جوابمو دادن و فقط محمدجواد بود که سرش پایین بود و آروم سلام داد... بین فاطمه و علی روی صندلی نشستم. حاج خانوم با محبت نگاهم کرد و گفت: وای مادر چشات چیشده... دیشب نتونستی خوب بخوابی؟ با این حرفش همه توی صورتم دقیق شدن حتی محمدجوادم سرشو گرفت بالا نگاهش که تو نگاهم گره خورد سرمو انداختم پایین _چیزی نیست بخدا دیشب دیر خوابیدم چشمام خسته اس نگران نباشید... دو سه تا لقمه خوردم بلند شدم بالاخره موفق شدم حاج خانوم رو راضی کنم تا ظرفا رو بشورم..... همه رو فرستادم توی پزیرایی و خودم توی آشپزخونه موندم . سید: فائزه خانوم به طرف پشت سرم برگشتم... سید سرش پایین بود. با لرزشی که توی صدام محسوس بود گفتم : بله بفرمایید سید: من... من واقعا بخاطر دیشب متاسفم... یعنی واقعا بی عقلی کردم... بخدا نخواستم بد خواب بشید وگرنه قبلش در میزدم و بیدارتون میکردم.. من فکر نمیکردم شما با اون وضع باشید _آقامحمدجواد شما تقصیری ندارید... یعنی اتفاقیه که افتاده... بهتره فراموشش کنید... سید: فقط میشه حلالم کنید... بین حرفاش پریدم.. _میشه ادامه ندید... سید: بازم معذرت میخوام... فقط حلالم کنید... اینو گفت و از در آشپزخونه بیرون رفت.... بیرون رفتن محمدجواد همانا و شل شدن پاهام همانا... صندلی رو گرفتم تا نیوفتم و بعدم روش نشستم.... خدایا... چقدر شنیدن اسمم از زبونش شیرین بود... فقط کاش تو موقعیت بهتری این اتفاق شیرین میوفتاد.... کاشکی.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
‹☝️🏿🕶›
⊰•🖤⛓🌪•⊱ . دُخترۍهستـم‌وۅقٺش‌برسد سَربـٰازم:) ازتن‌دآعـشیـٰان‌ڪۅھ‌‌احُـد‌میسـٰازَم!'‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ⊰•🌪•⊱¦⇢ ⊰•🌪•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•❤️⛓🔏•⊱ . برڪـفِ‌صـحن‌وسـرایٺ‌ بوسـ‌ه‌میـزنم لب‌هـایم‌بو؎‌‌بھـشـ‌ت‌مے‌گیـرند توازبھـشت‌نیامـده‌ا؎ تو؛یاخودبھشٺـی‌ یابھـشـت‌ازقـدم‌ها؎تـوآمـده!👀❤️🔐 🌱 . ⊰•❤️•⊱¦⇢ ⊰•❤️•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii