eitaa logo
شهیدستان
235 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
8 فایل
عزیزان این کانال جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز ایجاد شده است ، شما با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندهید . ارتباط با خادمین کانال : @SadatSaeed @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷با قرآن مأنوس بود. تا آن جا که می توانست هر روز یک جزء از قرآن را می خواند. صبح ها بعد از نماز صبح. صدای صوت زیبایی هم داشت. صدای قرآن خواندنش فضای خانه را روحانی می کرد. 🌷جلسه ی خانوادگی، هر هفته خانه ی یکی از اقوام بود. هم صله ی رحم بود، هم ذکر و یاد خدا. پیشنهادش را ابراهیم داد. برای ساده برگزار شدنش هم خیلی تأکید داشت. هنوز هم با گذشت سال ها از شهادتش جلسات با پر جاست. "شهید ابراهیم جعفرزاده" ✍ستارگان درخشان 🌷🍃🥀🌹🇮🇷🥀🌷🍃🌷 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌷در همسایگی منزل ما، شخصی مشغول ساختن خانه بود. این شخص با وجودی که به ظاهر هم آدم درستی بود، ولی نمی دانیم بر اساس چه طینتی بود که خود به خود نسبت به «علی» یک حالت کینه و حسادت پیدا کرده بودم و اغلب اوقات که علی را می دید یک نیش یا زخم زبانی می زد و بعد سر کار ساختمانش می رفت. وقتی این ها کار ساختمانشان تمام شد و به داخل آن رفتند، «علی» به من گفت: به بازار برو و یک هدیه ی خوب برای فلانی بگیر تا امشب به منزلشان برویم. من ابتدا مخالفت کردم. 🌷علی گفت: آیا در قرآن نخواندی که یکی از صفات مؤمن این است که بدی های مردم را با نیکی پاسخ می دهد. ما که مؤمن نیستیم ولی لااقل در این صفت مثل آن ها باشیم. من هم قبول کردم هدیه ای را گرفتم و یک شب با «علی» به خانه آنها رفتیم. "شهید علی نقی ابونصری" ✍چکیده ی عشق 🌷🍃🥀🌹🇮🇷🥀🌷🍃🌷 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌷‏زیرآن همه آتش، قرآن می خواند روی یک تپه سنگی،بالای شیار،یک گوشه دنجی،یک حال خوبی پیدا کرده بود تنهای تنها نشسته بود میخواند عمامه گذاشته بود معمولا توی خط عمامه نداشت انگار نه انگار زیر آن همه آتش نشسته آرام وساکت بود مثل اینکه تو مسجد قرآن می خواند. "شهید مصطفی ردانی پور" 🌷🍃🥀🌹🇮🇷🥀🌷🍃🌷 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌷شهید فرامرزی از هر فرصتی حتی معطل ماندن پشت رُل ماشین در چراغ قرمز، با قرآنی که همیشه همراه داشت، به مرور آیاتی که آنها را حفظ کرده بود می‌پرداخت و در تلفن همراهش هم جزء به جزء را به شکل صوتی در اختیار داشت و مرتب و در هر زمانی که فراغت از کار حاصل می‌شد، به مرور محفوظات خود می‌پرداخت.  🌷در طول مسیر کار از من می‌خواست که بر امر حفظ قرآن نظارت کنم. من قرآن به دست می‌گرفتم و او در حال رانندگی قرآن را از حفظ تلاوت می‌کرد و تأکید داشت موارد اشتباه را با ذکر صفحه، آیه یا واژه در جایی یادداشت کنم. "شهید محسن فرامرزی" 🌷🍃🥀🌹🇮🇷🥀🌷🍃🌷 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯