eitaa logo
شهیدستان
239 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
8 فایل
عزیزان این کانال جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز ایجاد شده است ، شما با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندهید . ارتباط با خادمین کانال : @SadatSaeed @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
● ۲۶ سالش بود ولی یک پادگان را روی دست می‌چرخاند. به او می‌گفت: «لشکر تک نفره». مأموریتی نبود که حاج حسن به علی واگذار کند و «نمی‌توانم یا نمی‌شود» بشنود. اگر کسی گرفتاری در زندگی شخصی‌اش داشت، به پشتوانه خیریه‌ مشکلش را حل می‌کرد. بقیه می‌گفتند : «علی اگر پادگان نرود، کار پادگان لنگ است.» ● می‌گویند اسم در سرنوشت آدم‌ها تاثیر می‌گذارد. هم در آیات و روایات آمده است هم در روانشناسی جدید. ولی نمی‌دانم وقتی پدرش اسمش را علی می‌گذاشت فکر می‌کرد که سرنوشت پسرش مثل می‌شود یا نه؟ ● دو سه روزی از انفجار پادگان مدرس گذشت. هنوز خبری از پیکر علی نبود. بیشتر بدن‌ها تکه تکه شده و سوخته بودند. برای شناختن پیکر به آزمایش DNA متوسل شدند. پدر برای آزمایش رفته بود. همین که آستینش را بالا زد، یک نفر از معراج سررسید و گفت: «یک پا پیدا شده، ببینید این پای شماست.» پدر پای علی را شناخت. تنها قسمتی که از کل بدن پسرش مانده بود. آخر پای علی با بقیه فرق داشت. دو تا از انگشتهایش روی هم قرار گرفته بود. جمعه قبل که علی نماز (عج) می‌خواند، پدر چشمش به پای او افتاد. بعد از نماز گفت: «علی جان! اگر پایت داخل کفش اذیت می‌شود، با یک عمل جراحی ساده، درست می‌شود.» علی خندید گفت: «پدر جان این یک نشانه است. شما می‌توانید با این انگشت‌ها پیکر من را بعد از شناسایی کنید.» یک لحظه دل پدر لرزید و گفت: «درب شهادت بسته است.» جواب علی پدر را به فکر فرو برد: «مگر می‌شود درب شهادت بسته باشد؟! ما راه را گم کرده‌ایم.» ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷 @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️