eitaa logo
شهیدستان
251 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
8 فایل
عزیزان این کانال جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز ایجاد شده است ، شما با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندهید . ارتباط با خادمین کانال : @SadatSaeed @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
💬 | متن پیام: سلام. خاطره زیر مربوط به طلبه شهید سید محمود اسدی خانوکی اهل زرند کرمان عملیات کربلای ۵ کانال ماهی گردان ۴۱۱ زرند. لشکر ۴۱ثارالله کرمان .............. یک روز جمع حدود۳۰ نفره به گردان اورده شد که بقول بچه ها همه نور بالا می زدند اگر بعضی هاشون عمامه هم نداشتند می شد فهمید طلبه هستند. بعد از تقسیمشان بین گروهان ها دو نفرشان به چادر دسته ما آمدند یکی معمم بود و دیگری نوجوانی با چهره ای نمکین و محاسنی کوتاه که جذابیت او را بیشتر می کرد. خیلی زود با هم صمیمی شدیم و هر روز محبتمان بیشتر و بیشتر می شد . سید محمود اولین دفعه بود که به جبهه آمده بود و سابقه حضور در رزم واقعی نداشت اما من که در سال قبل در والفجر ۸ شرکت بودم صحنه های عملیات را می شناختم گرچه بعدا در عملیات فهمیدم کربلای ۵ از نظر فشار و حجم آتش دشمن فوق تصور بود. سید می گفت من اصلا از عملیات نمی ترسم ،من هم به شوخی میگفتم :حالا تو صحنه عمل بهت میگم می ترسی یا نمی ترسی. ..... کربلای ۵ وقتی با گذشتن از کلی موانع و آتش فوق تصور دشمن به محل ماموریت گردان رسیدیم من که زخمی شده بودم و مقداری گیج بودم به فرمان فرمانده گردان در کنار دژ کانال ماهی در سنگری نشستم اما دو تیم آرپی جی زن به سمت دشت پشت سر ما رفتند تا جلوی کاروان چندصد دستگاه تانک و نفربر که از پشت می خواستند محاصره امان کنند را بگیرند سید هم کمک آرپی چی شیخ سیدرضا مختاری بود و همراه او رفت. من که نظاره گر تانکها و شلیک توپ و رگبار تیربارهایشان بودم و تیرهای کالیبر تانک را درست بالای زانوها و صورتم حس می کردم که رد می شد و خاکهای اطراف را بهم می زد نگران بچه ها بودم. آنجا بود که به چشم خودم دیدم دوستان خدا انجا که لازم باشد از هیچ چیز جز خدا نمی ترسند هرچند کم سن و سال باشند. سید محمود چند مرحله زیر رگبار گلوله ها در حالیکه من جرات کوچکی حرکتی در سنگرم را نداشتم به سمت ما امد و برای سیدرضا موشک آرپی جی برد. ما با چشمانم گلوله ها را می دیدم که بین پاهایش به زمین می خورد اما او فقط به ماموریتش فکر می کرد که اگر کوتاهی می کرد شاید چند گردان نیرو توسط تانکها محاصره و از هم می پاشید. در یکی از این رفت و آمدها بود که درست در جلوی چشم من و در ۳-۴متری من بعد از صدای رگبار کالیبر تانک و برخورد گلوله ها به اطرافمان ناگهان دیدم سید محمود با صورت به زمین خورد .فکر کردم دراز کشیده حجم آتش کم بشود اما دقایقی گذشت و حرکت نکرد ،همه با چشم های نگران منتظر بلند شدن او بودند مخصوصا سیدرضا که خیلی وابسته به او بود اما حرکتی دیده نشد. ناگهان فرمانده گروهان شهید مسعود زکی زاده و رزمنده دیگری بنام فیروز ابادی به سمت او دویدند و زیر رگبار تانکها پیکر غرقه خون بی جانش را برداشتند و به عقب بردند. چون زخمی بودم بعد از عملیات اجازه ماندن به من و تعدادی دیگر ندادند و به کرمان آمدم . یک روز که در خانه خواهر مرحومه ام بودم همسر شهیدش که از بچه های کمیته انقلاب بود از محل کار امد و بعد از خوش امد گویی با اب و تاب جریانی را تعریف کرد. حبیب می گفت : امروز رفتیم معراج الشهدای کرمان ،شهدا را اورده بودند میان شهدا شهید کم سن و سالی بود ،هرکس او را می دید باورش نمی شد او شهید شده است همه می گفتند :بچه ها او زنده است اما وقتی لمسش می کردی می فهمیدی جان ندارد اما از تماشای گونه های سرخ او و صورت جذابش سیر نمی شدی . حالا سالهاست سید محمود در زیارتگاه عارفان و عاشقان خانوک زرند دلها را شفا می دهد.روحش شاد راهش پر رهرو. طلبه شهید🕊🌹 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯