🔰بار اولی که میخواست رأی بدهد یادم نمیرود آن قدر شوق و ذوق داشت که از شب قبل شناسنامه اش را گذاشت کنار بالشت و خوابید.
صبح زودتر از همه رفت مسجد محل رفت و برنگشت یکی دو ساعت بعد همراه پدرش رفتم مسجد مرتضی را دیدم جلو آمد و سلام کرد گفتم: مامان مبارک باشه رأی دادی؟ از ته دل خندید و گفت: آره. اولین نفر رأیم رو انداختم توی صندوق.
بعد با یک ذوقی ادامه داد: مامان کاش من اولین نفر باشم که توی تهران رأی داده
از حرف مرتضی خنده مان گرفت
خودش هم خندید.
♥️ خاطره ای از
🕊شهیدمدافعحرم
🕊#مرتضی_کریمی_شالی
📚 کتاب اثر انگشت انتشارات حماسه یاران
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 #خاطرات_شهدا
🔹پوتینهایش خیلی کهنه بود. گفتم: حاجی شما فرمانده یک لشکر هستید. این پوتینها برازنده شما نیست. یک لحظه صبر کنید.»
🔹سایز پوتینهای #ابوحامد را میدانستم. یک جفت پوتین خوب که یکی از دوستان برایم هدیه آورده بود را به ابوحامد تقدیم دادم. با خوشرویی پذیرفت.
🔹همان جا پوتینها را به پا کرد. میخواستم پوتینهای قدیمی را دور بیاندازم اما قبول نکرد. پوتین ها را توی پلاستیک گذاشت و همراه خود برد.
🔹یک هفته بعد با کمال تعجب دیدم که دوباره همان پوتینهای قدیمی را به پا کرده است. گفتم «حاجی از پوتینهای جدید خوشتان نیامد؟»
🔹گفت «نه اتفاقا خیلی هم خوب بودند ولی جایی برای نماز رفته بودم وقتی آمدم بیرون پیداشون نکردم» و خندید.
🔹بعدها فهمیدم همان روز وقتی برای سرکشی به خط رفته بود، پوتینها را به یکی از نیروها داده بود.
✨ #سالروز_شهادت
🕊سردارشهیدمدافعحرم
🕊#علیرضا_توسلی
✨[(ابوحامد) فرمانده و بنیانگذار #فاطمیون]
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شور انتخابات که در کشور بالا میرفت کار محسن هم در می آمد نفر به نفر راجع به نامزدها تحقیق میکرد؛
مخصوصا اگر انتخابات مجلس و شوراها بود که باید به چندین نفر رای میدادیم هیچ وقت ندیدم به لیستهایی که فلان حزب و گروه می دهند اعتنا کند.
به این هم کار نداشت که این نامزد اصلاح طلب است اصولگراست یا مستقل آمده. مبانی فکری نامزدها و موضع گیری هایشان را در نظر می گرفت و بعد کلی تحقیق و بررسی به لیست دلخواه خودش میرسید.
روز انتخابات همان لیستی را که از قبل یادداشت کرده بود می نوشت توی برگه رأی..
✨خاطره ای از دانشمند شهید
🕊#محسن_فخری_زاده
📚 کتاب اثر انگشت انتشارات حماسه یاران
👌🏻#انتخاب_اصلح
✔️#انتخابات
✔️#مشارکت_حداکثری
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 چه انیمیشن خوشگلیییی 😍
مگه میشه این همه خلاقیت آخه😱👌
استثنایی بود؛ مرحبا به سازندهش 👏👏
هنوزم شک داری که رأی بدی یا نه!!
#انتخاب_اصلح
#مثل_۲۲بهمن
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات_لیلةالقدر_انقلاب
💡واحـد بـصیـرتی فــانــوس
┈┈┅┅◇ ◆ ◇┅┅┈┈
▫️ســنــگــر بصـیـرت قرارگـاه
جـبـهـه فــرهنــگی فــاطمیـــون
🔗eitaa.com/Qjfarad_Fanous
🔸شهادت مستشار نظامی ایران در سوریه
🔹در حمله بامداد امروز رژیم صهیونیستی به ساختمانی در بندر بانیاس سوریه🕊 #سرهنگ_رضا_زارعی
اعزامی از هرمزگان و از پاسداران منطقه یکم نیروی دریایی سپاه پاسداران بندرعباس به شهادت رسید.
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰#روایت_کرمان
«خدای بزرگ»
🌿خواهر، دست چروکیده و لرزانش را روی خاک گرم میکشد و میگذارد روی صورت خیس از اشکش. صدای دعای سمات توی فضا میپیچید و میبردش به یک هفته پیش که طبق معمول به پیشنهاد نصرت، باهم آمده بودند گلزار، برای دعای ندبه.
🌱مداح لابلای حرفهایش، نزدیک بودن مرگ را تذکر داده بود و خواهر یک نگاه کرده بود به سن و سال خودش و یک نگاه به قبرستان پایین گلزار و دستش بیشتر لرزیده بود. رو به نصرت گفته بود: «اینجا دیگه جا نداره، بیا یه روزی با هم بریم قبرستون جدید، ببینیم قبراش چندن...»
🔹نصرت اما لبخند زده بود؛ دست گرمش را از زیر چادر بیرون آورده و دست لرزان خواهر را گرفته و گفته بود: «ایشالا صد و بیست سال عمر میکنی خواهر، بعدشم خدا بزرگه، روزی رسونه، رو زمین که نمیمونیم! یه جایی بالاخره خاکمون می کنن» و خندیده بود.
🧕خواهر انگشت سبابه را می زند روی کلمه «شهید» نقش بسته بر سنگ کوچک روی سیمان های تازه و آرام توی گوش خاک می گوید: «بله که خدا بزرگه خواهر!»✨
🥀#شهیده_نصرت_جعفری
✍نویسنده:مهدیه سادات حسینی
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰چند گروه شده بودیم و هر روز یک گروه آتش به اختیار میرفتیم بازار تهران برای تبلیغ. آرمان برخلاف بقیه طلبهها هر روز میآمد. انگار که کار و زندگیش را تعطیل کرده باشد برای انتخابات.
آن روز جمعیت زیادی دور آرمان جمع شده بودن،هم خوب حرف میزد و هم تحلیل داشت. به همین راحتیها عصبانی نمیشد وسط بحث جوانی از کوره در رفت شروع کرد به بد و بیراه گفتن:«شما همتون جیره خورید جمع کنید این بساط رو.چقدر بهتون دادن؟»
آرمان با لبخند دست جوان را گرفت و کنار کشید.یک لیوان چای برایش ریخت و گفت«اینطوری که شما میگی نیست. این چای رو هم با پول خودمون گرفتیم. اگه داد و بیداد نمیکنی بیا باهم حرف بزنیم.»
رفتند نشستند روی سکویی که همان نزدیکی بود.چیزی نگذشت که صدای خنده شان بلند شد.
آن جوان صورت آرمان را بوسید.
عذرخواهی کرد و رفت...
♥️ خاطره ای از شهید
🕊 #آرمان_علی_وردی
📚 کتاب اثرانگشت انتشارات حماسه یاران
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اینم هدیه ویژه مخصوص شما عزیزانی که دیروز درجهت عزت ایران وایرانی تلاش کردید
امیدوارم از این هدیه لذت ببرید❤️
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush