eitaa logo
🌷شهیدستان🌷(بدون روتوش)
182 دنبال‌کننده
3هزار عکس
398 ویدیو
1 فایل
🌷«شهیدستان، کانالی برای فرزندان انقلابی این نظام» 📜تاثیرگذارترین و کوتاه ترین خاطرات شهدا به همراه بهترین عکس و کلیپ‌های مناسب استوری را از اینجا پیگیری کنید. 👤ارتباط با خادم الشهدای کانال⬇️ @babaei1757 @qjfarad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰بار اولی که میخواست رأی بدهد یادم نمیرود آن قدر شوق و ذوق داشت که از شب قبل شناسنامه اش را گذاشت کنار بالشت و خوابید. صبح زودتر از همه رفت مسجد محل رفت و برنگشت یکی دو ساعت بعد همراه پدرش رفتم مسجد مرتضی را دیدم جلو آمد و سلام کرد گفتم: مامان مبارک باشه رأی دادی؟ از ته دل خندید و گفت: آره. اولین نفر رأیم رو انداختم توی صندوق. بعد با یک ذوقی ادامه داد: مامان کاش من اولین نفر باشم که توی تهران رأی داده از حرف مرتضی خنده مان گرفت خودش هم خندید. ♥️ خاطره ای از 🕊شهیدمدافع‌حرم 🕊 📚 کتاب اثر انگشت انتشارات حماسه یاران 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 🔹پوتین‌هایش خیلی کهنه بود. گفتم: حاجی شما فرمانده یک لشکر هستید. این پوتین‌ها برازنده شما نیست. یک لحظه صبر کنید.» 🔹سایز پوتین‌های را می‌دانستم. یک جفت پوتین خوب که یکی از دوستان برایم هدیه آورده بود را به ابوحامد تقدیم دادم. با خوشرویی پذیرفت. 🔹همان جا پوتین‌ها را به پا کرد. می‌خواستم پوتین‌های قدیمی را دور بیاندازم اما قبول نکرد. پوتین ها را توی پلاستیک گذاشت و همراه خود برد. 🔹یک هفته بعد با کمال تعجب دیدم که دوباره همان پوتین‌های قدیمی را به پا کرده است. گفتم «حاجی از پوتین‌های جدید خوشتان نیامد؟» 🔹گفت «نه اتفاقا خیلی هم خوب بودند ولی جایی برای نماز رفته بودم وقتی آمدم بیرون پیداشون نکردم» و خندید. 🔹بعدها فهمیدم همان روز وقتی برای سرکشی به خط رفته بود، پوتین‌ها را به یکی از نیروها داده بود. ✨ 🕊سردارشهیدمدافع‌حرم 🕊 ✨[(ابوحامد) فرمانده و بنیانگذار ] 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شور انتخابات که در کشور بالا میرفت کار محسن هم در می آمد نفر به نفر راجع به نامزدها تحقیق میکرد؛ مخصوصا اگر انتخابات مجلس و شوراها بود که باید به چندین نفر رای میدادیم هیچ وقت ندیدم به لیستهایی که فلان حزب و گروه می دهند اعتنا کند. به این هم کار نداشت که این نامزد اصلاح طلب است اصولگراست یا مستقل آمده. مبانی فکری نامزدها و موضع گیری هایشان را در نظر می گرفت و بعد کلی تحقیق و بررسی به لیست دلخواه خودش میرسید. روز انتخابات همان لیستی را که از قبل یادداشت کرده بود می نوشت توی برگه رأی.. ✨خاطره ای از دانشمند شهید 🕊 📚 کتاب اثر انگشت انتشارات حماسه یاران 👌🏻 ✔️ ✔️ 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 چه انیمیشن خوشگلیییی 😍 مگه میشه این همه خلاقیت آخه😱👌 استثنایی بود؛ مرحبا به سازنده‌ش 👏👏 هنوزم شک داری که رأی بدی یا نه!! 💡واحـد بـصیـرتی فــانــوس ┈┈┅┅◇ ◆ ◇┅┅┈┈ ▫️ســنــگــر بصـیـرت قرارگـاه جـبـهـه فــرهنــگی فــاطمیـــون 🔗eitaa.com/Qjfarad_Fanous
🔸شهادت مستشار نظامی ایران در سوریه 🔹در حمله بامداد امروز رژیم صهیونیستی به ساختمانی در بندر بانیاس سوریه🕊 اعزامی از هرمزگان و از پاسداران منطقه یکم نیروی دریایی سپاه پاسداران بندرعباس به شهادت رسید. 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 «خدای بزرگ» 🌿خواهر، دست چروکیده و لرزانش را روی خاک گرم می‌کشد و می‌گذارد روی صورت خیس از اشکش. صدای دعای سمات توی فضا می‌پیچید و می‌بردش به یک هفته پیش که طبق معمول به پیشنهاد نصرت، باهم آمده بودند گلزار، برای دعای ندبه. 🌱مداح لابلای حرف‌هایش، نزدیک بودن مرگ را تذکر داده بود و خواهر یک نگاه کرده بود به سن و سال خودش و یک نگاه به قبرستان پایین گلزار و دستش بیشتر لرزیده بود. رو به نصرت گفته بود: «اینجا دیگه جا نداره، بیا یه روزی با هم بریم قبرستون جدید، ببینیم قبراش چندن...» 🔹نصرت اما لبخند زده بود؛ دست گرمش را از زیر چادر بیرون آورده و دست لرزان خواهر را گرفته و گفته بود: «ایشالا صد و‌ بیست سال عمر می‌کنی خواهر، بعدشم خدا بزرگه، روزی رسونه، رو زمین که نمی‌مونیم! یه جایی بالاخره خاکمون می کنن» و خندیده بود. 🧕خواهر انگشت سبابه را می زند روی کلمه «شهید» نقش بسته بر سنگ کوچک روی سیمان های تازه و آرام توی گوش خاک می گوید: «بله که خدا بزرگه خواهر!»✨ 🥀نویسنده:مهدیه سادات حسینی 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰چند گروه شده بودیم و هر روز یک گروه آتش به اختیار می‌رفتیم بازار تهران برای تبلیغ. آرمان برخلاف بقیه طلبه‌ها هر روز می‌آمد. انگار که کار و زندگیش را تعطیل کرده باشد برای انتخابات. آن روز جمعیت زیادی دور آرمان جمع شده بودن،هم خوب حرف می‌زد و هم تحلیل داشت. به همین راحتی‌ها عصبانی نمی‌شد وسط بحث جوانی از کوره در رفت شروع کرد به بد و بیراه گفتن:«شما همتون جیره خورید جمع کنید این بساط رو.چقدر بهتون دادن؟» آرمان با لبخند دست جوان را گرفت و کنار کشید.یک لیوان چای برایش ریخت و گفت«اینطوری که شما میگی نیست. این چای رو هم با پول خودمون گرفتیم. اگه داد و بیداد نمیکنی بیا باهم حرف بزنیم.» رفتند نشستند روی سکویی که همان نزدیکی بود.چیزی نگذشت که صدای خنده شان بلند شد. آن جوان صورت آرمان را بوسید. عذرخواهی کرد و رفت... ♥️ خاطره ای از شهید 🕊 📚 کتاب اثرانگشت انتشارات حماسه یاران 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اینم هدیه ویژه مخصوص شما عزیزانی که دیروز درجهت عزت ایران وایرانی تلاش کردید امیدوارم از این هدیه لذت ببرید❤️ 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush