🔰آرزویی که زود برآورده شد
🔸همسر شهید عبدالصالح زارع : فکر میکنم همسرم تنها یک آرزو در دنیا داشت و برای آن بسیار تلاش میکرد.
🔹قبل از عقد به من گفت:«دعایی دارم که حتماً موقع عقد برایم بخواه.»وقتی برای عقد رفتیم، با فاصله از هم نشستیم.
▪️تمام دغدغهام این بود که با این فاصله چطور به او بگویم که چه دعایی داشت؟حتماً او هم نمیتوانست با صدای بلند خواستهاش را بگوید.
▫️تا لحظاتی دیگر خطبه عقد جاری میشد و من از خواسته صالح بیخبر بودم.نمیدانستم چه کنم...
□در همین لحظه، خواهر آقاصالح جلو آمد و دستمال کاغذی تاشدهای به من داد و گفت:«این را داداش فرستاد.»
●دستمال را باز کردم.روی آن نوشته بود:«دعا کن من شهید شوم…»
○یادم هست که قرآن در دست داشتم.
از ته دل دعا کردم خدا شهادت را به صالح بدهد و عاقبتش به شهادت ختم شود.
◇اما واقعاً تصور نمیکردم این خواسته قلبی به این سرعت محقق شود.من گفته بودم عاقبتش،که به حساب ذهن من، تا آن عاقبت سالها فرصت داشتم...
🔻فکرش را نمیکردم که به این زودی داشتن صالح به آخر برسد.
راوی: همسر شهید
🕊#شهید_عبد_الصالح_زارع
🕊#مدافع_حرم
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush