💌 #خاطرات_شهید
▫️من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است."
▫️آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرفهاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری."
▫️هادی مرا پیش سردار برد و بهعنوان یک مدافع حرم هممحلهای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی، به این افتخار کردم که یکی از بچههای شادآباد، محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.»
▫️«هادی میگفت: من هر روز از دست حاج قاسم، لقمه متبرک میگیرم. این بهجای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش میگذاشت.
🎙 به روایت همرزم شهید
🕊محافظ شهید حاج #قاسم_سلیمانی
شهید #هادی_طارمی
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 #سیره_شهدا
▫️در طول زندگی مشترکمان هادی هیچوقت ناراحتم نکرد. اصلا شخصیتش طوری بود که نمی توانست کسی را با کارها یا حرف هایش ناراحت کند. همیشه مراقب بود تا کسی از دستش دلخور نشود.
او از جوانی در این راه قدم گذاشت، اگر چه فردی کم صحبت بود اما بیشتر مرد عمل بود.
همه دغدغه اش نابودی اسرائیل بود. آرزو داشت روزی نابودی کامل اسرائیل را ببیند. هر بار صحبت از نابودی اسرائیل میشد لبخند بر لب می آورد.
▪️آقا هادی عاشق کارش بود. هر بار که میخواست ماموریت اعزام شود خود را آراسته میکرد و بهترین لباسهایش را میپوشید و با شوق و اشتیاق میرفت. روز سه شنبه آخرین باری که رفت هم لباس های نو پوشیده بود.آقا هادی راهش را با جان و دل انتخاب کرده بود. هدف او دفاع از اسلام بود و به شغلش به عنوان یک هدف نگاه می کرد. هیچوقت سختی های کار به چشمش نمی آمد و از سختی ها سخن نمیگفت.
🎙به روایت: همسرشهید
🕊شهیدمدافعحرم
🕊#هادی_طارمی
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush