سهرقمی شدن قربانیان کرونا؛ ارمغان ستاد "تک نفره مقابله با کرونا" به ریاست حسن روحانی/لجبازی روحانی با وزارت بهداشت به قیمت جان مردم تمام میشود
🔹در دو روز گذشته، برای اولین بار پس از پشت سر گذاشتن دوران اوج کرونا در فروردینماه، بار دیگر تعداد قربانیان این ویروس در کشور سه رقمی شد و 107 نفر از مبتلایان جان خود را از دست دادند.
این اتفاق تلخ در شرایطی رخ داد که از هفتهها قبل مسوولان وزارت بهداشت نسبت به هرگونه سهل انگاری در ادامه قرنطینه هوشمند و فاصلهگذاری تاکید کرده بودند و نسبت به احتمال بازگشت به دوران پیک بیماری، هشدار دادند.
🔸هنوز قسم و التماس وزیر بهداشت در مقابل حسن روحانی در خاطر هست که در ستاد ملی #کرونا و در برابر اصرارهای روحانی بر برداشتن هرچه سریعتر محدودیتها هشدار داد "این ویروس مثل مسابقه کشتی که با امتیاز جلو هستید، ناگهان شما را خاک میکند".
چه بر سر ستاد ملی مقابله با کرونا آمد؟
🔹براساس اخبار رسیده، حسن #روحانی در هفتههای پس از فروکش کردن پیک کرونا در کشور، و پس از غیبت و کمکاریهای طولانی، ناگهان پروسه سلب اختیار از ستاد ملی را آغاز کرد.
روحانی با تصور اینکه از بحران کرونا عبور کردهایم، در قامت یک ناجی وارد میدان شد و مدیریت دوران پساکرونا و بازگشاییها را رأسا و بدون مشورتپذیری از مجموعه وزارت بهداشت بر عهده گرفت.
🔸رئیس جمهور در هفتههای اخیر، صرفا در جلسه ستاد کرونا وزارت بهداشت را در جریان تصمیمات جدید برای بازگشایی میگذاشت و در مواردی حتی اجازه اظهارنظر به وزیر بهداشت در این جلسه نیز داده نشده است. بدین ترتیب عملا سعید #نمکی از جلسه ستاد حذف شد.
🔹قدم بعدی روحانی، محدودیت و ممنوعیت در اطلاعرسانی وزارت بهداشت بود. با دستور روحانی، هرگونه اطلاعرسانی درباره مخاطرات ویروس کرونا برای سلامت مردم و پخش پیامهای هشدارآمیز ممنوع و فقط اطلاعرسانی درباره عوارض کرونا بر بخشهایی غیر از سلامت، مجاز اعلام شد.
🔸این درحالی بود که کیانوش #جهانپور (درحالی که وزارت ارشاد مسوولیت اطلاعرسانی ستاد ملی کرونا را بر عهده داشت) به عنوان سخنگوی وزارت بهداشت، ناخواسته و تحمیلی، سخنگوی ستاد هم شد و مجموعه دولت (واعظی - ربیعی - خدادی و معزی) از اعلام تلفات و آمار مبتلایان در اوج بیماری، خودداری کردند.
🔹هرچند روحانی قصد دارد داشت در دقیقه نود به عنوان ناجی و قهرمان محدودیتهای اعمال شده را یکی یکی لغو کند و اوضاع را عادی جلوه دهد، اما به نظر میرسد همان مثال وزیر بهداشت در حال وقوع است و در شرایطی که با امتیاز در حال شکست کرونا بودیم، حالا در آستانه ضربه فنی و شکست قرار داریم.
🔸قطعا، سه رقمی شدن آمار قربانیان تنها یکی از خروجیهای "تک نفره شدن" ستاد ملی مقابله با کرونا است که روحانی باید برای آن در مقابل مردم پاسخگو باشد./رزنانس
🔺 غمزده شد دل هر عاشق/ در عزای امام ِ صادق
🔺 جان عالم ز غم بر لب شد/ عزای رئیس مذهب شد
▪️صبح امروز پرچم گنبد حرم مطهر رضوی در سوگ شهادت امام جعفر صادق(ع) تعویض و صحن و سرای این بارگاه نورانی سیاهپوش شد.
@aqr_ir
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
#رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_دوم نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و اینبار با صدایی م
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_سوم
اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می برمت!عَدنان ـ«
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه میخواهد؟
در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم. وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از خجالت پشت پلکهایم پنهان شد.
کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار توت را حساب میکرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روزندیده بودم. مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره تر به نظر می رسید.
چشمان گودرفته اش مثل دو تیله کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم باهمین نگاه شرش برایم چشمک میزند.
از شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب تر ایستادم وسینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عموسینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم تشیع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را
#رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_چهارم
زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :
«چیه نور چشمم؟ چرا
رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است.
زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
زن عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :
«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.»
و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم
که در سکوتم فرو رفتم اما خوبمیدانستم زیبایی این دختر ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آنهم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد.
صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و به سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلا انتظار دیدن نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی داد.....
#ادامه_دارد....
4_5882176617765144019.mp3
5.18M
#حاج_ابوذر_بیو_کافی🎤
#شورزیبا(کی به جزتو...)
💔شهادت امام صادق(ع)تسلیت🏴