#عاشقانه_حلال
مدافع عشق/قسمت42
ازاتاق بیرون میروی و تاکید میکنی باچادر پشت سرت بیایم.
میخواهم همه چیز هرطور که تومیخواهی باشد.ازپله ها پایین میرویم.همه درراهرو جلوی درحیاط ایستاده اند و گریه میکنند.تنها کسی که بیخیال تمام عالم بنظرمیرسد علی اصغراست که مات و مبهوت اشکهای همه گوشه ای ایستاده.مادرت ظرف اب را دستش گرفته و حسین اقا کنارش ایستاده
فاطمه درست کنار درایستاده و بغض کرده. زینب و همسرش هم امده اند برای بدرقه.پدر و مادر من هم قراربود به فرودگاه بیایند.
نگاهت را درجمع میچرخانی و لبخند میزنی
_ خب صبر کنید که یه مهمون دیگه هم داریم.
همه باچشم ازت میپرسند
_ کی؟....کی مهمونه؟...
روی اخرین پله میشینی و به ساعت مچی ات نگاه میکنی..
زینب میپرسد
_ کی قراره بیاد داداش؟
_ صبرکن قربونت برم...
هیچ کس حال صحبت ندارد.همه فقط ده دقیقه منتظر ماندیم که یکدفعه صدای زنگ در بلند میشود
ازجا میپری و میگویی
_ مهمون اومد..
به حیاط میدوی و بعداز چندلحظه صدای باز شدن در و سلام علیک کردن تو با یک نفر بگوش میرسد
_ به به سلام علیکم حاج اقا خوش اومدی
_ علیکم السلام شاه دوماد !چطوری پسر؟...دیر که نکردم.؟
_ نه سروقت اومدید
همانطور صدایتان نزدیک میشود که یک دفعه خودت بامردی با عمامه مشکی و سیمایی نورانی جلوی در ظاهر میشوید.مرد رو بهمه سلام میکند و ما گیج و مبهوت جوابش رامیدهیم.همه منتظرتوضیح توایم که تو به مرد تعارف میزنی تاداخل بیاید.اوهم کفش هایش راگوشه ای جفت میکند و وارد خانه میشود.راه را برایش باز میکنیم.به هال اشاره میکنی که _ حاجی بفرمایید برید بشینید...مام میایم
اومیرود و تو سمت ما برمیگردی و میگویی
_ یکی به مادرخانوم پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه بیان اینجا...
مادرت ظرف آب را دستم میدهد و سمتت می آید
_ نمیخوای بگی این کیه؟باز چی تو سرته مادر...
لبخند میرنی و رو بمن میکنی
_ حاجی از رفقای حوزس...ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقدمنو ریحان رو بخونه!....
حرف ازدهانت کامل بیرون نیامده ظرف از دستم میفتد ...
همگی بادهان باز نگاهت میکنیم...
خم میشوی و ظرف رااز روی زمین برمیداری
_ چیزی نشده که...گفتم شاید بعدن دیگه نشه
دستی به روسری ام میکشی
_ ببخش خانوم بی خبر شد.نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عروساکنی...میخواستم دم رفتن غافلگیرت کنم...
علاقه ات میشود بغض در سینه ام و نفسم را بشماره میندازد...
چقدر دوست دارم علی!
چقدر عجیب خواستنی هستی
خدایا خودت شاهدی کسی را راهی میکنم که شک ندارم جز ما نیست...
ازاول #اسمانی بوده ...
امن یجیب #قلب من چشمان بی همتای توست
همانطور که هاج و واج نگاهت میکنم یکدفعه مثل دیوانه ها آرام میخندم.
زهرا خانوم دست درازمیکند و یقه ات را کمی سمت خود میکشد
_ علی معلومه چته؟...مادر این چه کاریه؟میخوای دخترمردم بدبخت شه؟...نمیگی خانواده اش الان بیان چی میگن؟
خونسرد نگاه آرامت را به لبهای مادرت دوخته ای.دودستت را بلند میکنی و میگذاری روی دستهای مادرت.
_ اره میدونم دارم چیکار میکنم...میدونم!
زهرا خانوم دودستش را از زیر دستهایت بیرون میکشد و نگاهش را به سمت حسین اقا میچرخاند
_ نمیخوای چیزی بگی؟...ببین داره چیکار میکنه!...صبرنمیکنه وقتی رفت و برگشت دختر بیچاررو عقد کنه!
اوهم شانه بالا میندازد و به من اشاره میکند که:
_ والا زن چی بگم؟...وقتی عروسمون راضیه!
چشمهای گرد زهرا خانوم سمت من برمیگردد.از خجالت سرم را پایین میندازم و اشک شوقم را از روی لبم پاک میکنم
_ دختر...عزیز دلم! منکه بد تورو نمیخوام!یعنی تو جدن راضی هستی؟...نمیخوای صبر کنی وقتی علی رفت و برگشت تکلیفت رو روشن کنه؟
فقط سکوت میکنم و او یک آن میزند پشت دستش که:
_ ای خدا!...جووناچشون شده اخه
صدای سجاد درراه پله میپیچد که
_ چی شده که مامان جون اینقد استرس گرفته؟
همگی به راه پله نگاه میکنیم.او آهسته پله هارا پایین می آید.دقیق که میشوم اثر درد را در چشمان قرمزش میبینم.لبخند لبهایم را پر میکند.پس دلیل دیر امدن از اتاقش برای خداحافظی ،همین صورت نم خورده از گریه های برادرانس...
زینب جوابش را میدهد
_ عقد داداشه!
سجاد باشنیدن این جمله هول میکند، پایش پیچ میخورد و از چند پله اخر زمین میخورد.
زهراخانوم سمتش میدود
_ ای خدا مرگم بده! چت شد؟
سجاد که روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد
_ چیه داداشه؟..بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشن بگیری؟...دقیقا چته برادر
و بازهم بلند میخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازک میکند
_ نعخیر.مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص میخورم.
فاطمه که تابحال مشغول صحبت باتلفن همراهش بود.لبخند کجی میزند و میگوید
_ به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ زدم.گفتم بیان...
زینب میپرسد
_ گفتی برای چی باید بیان؟
_ نه!فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم...
_ عه خب یچیزایی میگفتی یکم اماده میشدن
تو وسط حرفشان میپری
_ نه بزار بیان یهو بفهمن
! اینطوری احتمال مخالفت کمتره
💐🌸🌼🌹🌼🌸💐
🌓 #شب_است 🌓
دلم بی قرار عزیزیست که بوی عطر پیراهنش فضای دلم را #آسمانی کرده است .
باز زمان خواب گشته و صدای ناله ی #مادر_شهید فضای قلبم را تنگ کرده است
#مادر_شهید
#مادری که با ناله می گوید
عزیز دل #مادر کجا خوابیده ای ؟
امشب برای آسودگی دل #مادرت
#امن_یجیب می خوانم
امشب به نیت دیدن روی همچو ماهت چشمان بیمارم را روی هم می گزارم
و #نماز_شبم را به روح نازنینت
هدیه می کنم ....
🌷 #شهید_عزیزم 🌷
#رفیق_تنهایی_هایم
🌹 #علی_جان🌹
#برایم_دعا_کن
#شهید_علی_حسین_درعلی
💐 #شبتون_شهدایی 💐
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
▪️السلام علیک یا اماه ....
من قدرت و محبت مادری حضرت زهرا
(سلام الله علیها) را در هور،
غرب کانال ماهی و وسط میدان مین دیدم؛
وقتی شما مادرها نبودید
و فرزندانتان در خون دستوپا میزدند،
من حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم
من پاسدار قاسم سلیمانی
عضو کادر سپاه سپاه پاسداران هستم ....▪️
سلام علیکم
با عرض تسلیت شهادت حضرت مادر (س)
تعدادی رزق براتون آماده کردیم
# وصایای سرداریست که
تاب روضه دیوار و در نداشت😭
قبل از شروع مجلس مادر #آسمانی شدو مهمان مادر(س)
📧تو چه شغل و جایگاهی هستی ؟
سردار با همه مردم یه حرفایی داره
به فراخور عنوانت لینک رو فشار بده
تا نامه مخصوص برات باز بشه
ببین سردار چی گفتن بهت 💐
البته اگه دوست دارید میتونید همشونم باز کنید😉
جملت رو بخون😭😭
چند دقیقه در سکوت فکر کن🤔
شاید اون جمله خیلی مناسب حالت باشه😍
✉حالا یه کاغذ بردار
جمله سردار دل ها،رو روش بنویس
و پایینش حس خوبتو
✅و یه قول به سردار بده و عهدی ببند(میتونه انجام یه کار خوب یا تصمیم به ترک یه گناه باشه)
#فقط_به_عشق_زهرا_سلام_الله_علیها
چون هر نامه ای یه جوابی داره😉
💌✉نامه ارزشمندت رو همیشه نگه دار
و هر از گاهی بهش سر بزن💌✉
💐🖤💐🖤💐🖤
💌 *نامه ای از طرف بنده ات *
خطاب به خداوند💌
https://digipostal.ir/cz8jeyw
💌 *نامه ای از طرف پدری مهربان *
خطاب به فرزندان شهدا 💌
https://digipostal.ir/cb9rhte
💌 *نامه ای از طرف یک سرباز *
خطاب به مراجع و علما 💌
https://digipostal.ir/cwe1zhj
💌 *نامه ای از طرف دوستی عزیز*
خطاب به سردار قاانی و پور جعفری 💌
https://digipostal.ir/csvk3jm
💌 *نامه ای از طرف برادرتان *
خطاب به خواهران و برادرانم 💌
https://digipostal.ir/c3qbpjj
💌 *نامه ای از طرف حاج قاسم*
خطاب به سیاسیون کشور (۱) 💌
https://digipostal.ir/cgpdek2
💌 *نامه ای از طرف حاج قاسم*
خطاب به سیاسیون کشور (۲)💌
https://digipostal.ir/cxavhjy
💌 *نامه ای از طرف حاج قاسم سلیمانی *
خطاب به سیاسیون کشور (۳)💌
https://digipostal.ir/cuvl30u
💌 *نامه ای از طرف فرزندی صالح*
خطاب به پروردگار💌
https://digipostal.ir/czlgtqz
💌 *نامه ای از طرف برادری مجاهد*
خطاب به برادران و خواهران مجاهدم💌
https://digipostal.ir/c1di1u0
💌 *شهادتنامه ای از طرف شهید *
خطاب به خداوند 💌
https://digipostal.ir/cek4o2b
💌 *نامه ای از طرف عاشق شهادت*
خطاب به معشوقش 💌
https://digipostal.ir/codtbrg
💌 *نامه ای از طرف عبدت*
خطاب به خداوند 💌
https://digipostal.ir/cy7unj8
💌* نامه ای از طرف دوستدارِ شهدا*
خطاب به خانواده های شهدا💌
https://digipostal.ir/ccjf82t
💌* نامه ای از طرف عاشقت*
خطاب به معشوقش 💌
https://digipostal.ir/cvsei6k
💌 نامه ای از طرف رفیق الشهدا
خطاب به شهدا 💌
https://digipostal.ir/c4i85ha
💌نامه ای از طرف همشهریتان
خطاب به مردم عزیز کرمان💌
https://digipostal.ir/cv12ki0
💌نامه ای از طرف سپهد شهید
خطاب به نیرو های مسلح 💌
https://digipostal.ir/ci9df6b
💌نامه ای از طرف شهید عزیز
خطاب به همسایگان و همکاران و..💌
https://digipostal.ir/c8bc4ap
💌نامه ای از طرف پاسدار شهید
خطاب به برادران سپاهی💌
https://digipostal.ir/cp3wu0f
💌نامه ای از طرف رهرو شهدا
خطاب به شهدا 💌
https://digipostal.ir/c6pzh43
💌نامه ای از طرف مطیع ولایت
خطاب به برادران و خواهران ایرانی💌
https://digipostal.ir/chswa4d
💌نامه ای از طرف شهید عزیز
خطاب به خدای عزیز💌
https://digipostal.ir/cij8nfq
#فاطمیه
#مرد_میدان
#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی
🌷هدیه به پیشگاه مطهر حضرت زهرا سلام الله علیها و سردارشهید حاج قاسم سلیمانی صلوات