°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#روحانی
#نام_جهادی_ابوهادی
#شهید_علی_تمامزاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️مستاجر بود...
برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغلها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت!
◽️وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان #کارگر_بنایی سر کار میرفت!
◽️گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دستهایش اثر #گچ کاری!!
◽️جمله #سردار_ذوالنور در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود:
"گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود"
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_علی_عابدینی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️همیشه توی جیبش یه #زیارت_عاشورا داشت، کار هر روزش بود.
◽️بعد هر نماز باید زیارت عاشورا میخوند، حتی اگه خیلی خسته بود، حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد، شده بود تند میخوند ولی میخوند.
همیشه بهش حسودیم میشد، تازه فهمیدم داستان سلامهاش به آقا #امام_حسین(ع) چی بوده !!!
راوی 👈 دوست شهید
#یادش_با_ذکر_صلوات
--------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_مهدی_زینالدین
#ولادت : ۱۳۳۸
#شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷
#محل_شهادت : سردشت
▫️فرمانده لشکر ۱۷ علیبنابیطالب(ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️هر روز آفتاب نزده از خانه میرفت بیرون، یه روز صدای پایین آمدنش را از پلهها شنیدم، رفتم و جلویش را گرفتم، گفتم، آقا مهدی، شما دیگر عیالواری، یه کم بیشتر مواظب خودت باش !
◽️گفت: چه کار کنم؟ مسئولیت بچههای مردم گردنمه.
گفتم، لااقل توی سنگر فرماندهی بمون !
🔺گفت: اگر فرمانده نیم خیز راه بره، نیروها سینه خیز میرند، اگر بمونه توی سنگرش که بقیه میرن خونههاشون.....
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
--------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
°•|🌿🌹
#شهید_مهدی_قاضیخانی
#مدافع_حرم
#محل_تولد : همدان
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۶
#محل_شهادت : سوریه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
🔴 #نهال_و_کلاه_صورتی
◽️نهال ۴ ساله و درخواست جالبش در دیدار با مقام معظم رهبری
◽️نازدانه شهید میگفت: «دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟
◽️او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را میدهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم.
◽️من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتیاش را بخر...»
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
---------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🕊🍂 🕊🍂
🖋 #برگی_از_خاطرات
با اینکه جانشین فرماندهی تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود، همیشه گوشه نمازخانه می خوابید.
یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد نماز شب میخواند...
آنقدر محو مناجات با خدا بود که متوجه حضورم نشد.
نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم: خب آقاجان، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل بالا و پایین کردیم و خسته شدیم.
کمی هم استراحت کن شما فرمانده مایی، باید آماده باشی!
لبخندی زد و گفت: خدا به ما به جون بخشیده، باید جونمون رو فداش کنیم... جز این باشه رسم آزادگی نیست
#شهید #مصطفی_صدرزاده