eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
961 دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
93 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• 🥀زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست🥀 تازنده‌ایم‌رزمنده‌ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺پیشنهادجالب استاد #پناهیان برای نشان دادن #همبستگی دو ملت #ایران و #عراق☝️ با عراقی ها عکسهای نشانگر دوستی و #اتحاد بگیرید تا کورشود چشم دشمنانی که میخواهند بین #شیعیان #تفرقه ببینند @shahidgomnam
امام زمان(عج)فرمودند: به ما بگویید خدا را بحق ام حضرت زینب (س) قسم دهند که مرا نزدیک گرداند. اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری(س). @Shahidgomnam
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ⁉ چرا امام زمان عج غایب است؟ 🔹بطور طبیعی هر امامی که به امامت می رسید، یک بیعت حضوری با شیعیان صورت می گرفت اما آغاز امامت حضرت حجت(عج) با غیبت صغری همزمان شد. 🔹 امام زمان(عج) حتی پیش تر از این نیز از نظرها غایب بودند، دوران بارداری مادر ایشان نیز حتی از عمه امام حسن عسکری(ع) مخفی بود و تا 5 سال اول نیز امام غایب بودند و برخی از شیعیان به صورت موردی می توانستند ایشان را ببینند و گویی امام در 5 سال اول در خانه امام حسن عسکری(ع) حضور نداشتند زیرا اگر بودند افرادی مانند حکیمه خاتون می توانستند ایشان را همواره مشاهده کنند. 🌼 از روز به امامت رسیدن امام زمان (عج) آغاز شد، امام زمان (عج) نماز را بر پدرشان خواندند و بعد از نظرها غایب شدند اما چرا غایب شدند؟⁉ ☝ سه حکمت برای غایب شدن ایشان نقل شده است، 🌸 اولین دلیل را امام صادق (ع) می فرمایند: «یخاف القتل؛ از ترس کشته شدن» امام زمان (عج) نمی ترسد بلکه خدا می خواهد ایشان را نگه دارد و حفظ جان امام مهم است، خداوند می فرماید: من یازده امام را فرستادم و همگی به شهادت رسیدند، برکات زیادی داشتند اما من دغدغه داشتم. 🌸 دومین دلیل را امام رضا (ع) می فرمایند: «لتُغَرْبَلُوا، عین تُغَربلوا؛ برای اینکه شوید بعد از اینکه غربال شدید» یعنی اینکه ببینید چه افرادی در آخر کار باقی می مانند و در جایی دیگر می فرمایند برای امتحان شیعیان که در این روایت نمی فرمایند برای امتحان مسلمانان بلکه می فرمایند برای کردن . 🌸دلیل سوم را هم امام رضا(ع) می فرماید: «لِئَلاّ یکونَ لاِحدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ؛ تا بیعت هیچ طاغوتی برگردنش نباشد». 🔹 این سه دلیل غیبت، سه دلیل نیامدن حضرت(ع) نیز است، افزود: امام زمان (عج) هم اکنون نیز ظهور کنند، جانشان در امان نیست چنان که شیخ طوسی می فرماید: «مهمترین دلیل غیبت، حفظ جان امام است و تا جان ایشان ایمن نشود، ظهور نمی کنند.» یعنی ما هنوز محافظ جان ایشان نشده ایم. 🌼 امام زمان زمانی ظهور می کنند که بتوانند با طاغوت مقابله کنند، امام به کمک جامعه می تواند با طاغوت مقابله کند، امروز اگر مقام معظم رهبری از مرگ بر آمریکا و نداشتن رابطه با این کشور می فرمایند و یا امام خمینی (ره) می فرمودند که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند کند، به پشتوانه مردم است، یعنی پشتوانه جامعه به حاکم قدرت می دهد که در مقابل ظلم بایستد و ندای عدالت جویی را بیان کند. 🌼 امام زمان (عج) زمانی که ظهور می کنند با هیچ ظاغوتی دست دوستی نمی دهند، اما طاغوت فقط آمریکا و اسرائیل نیست. 🔹 سه دلیل غیبت به این نکته بر می گردد که امام یار نداشتند لذا غایب شدند، جامعه آمادگی حکومت دینی نداشت، غایب شدند، حال جامعه منتظر باید بسترسازی برای امام کند. 🔹 به معنای نیست بلکه به معنای نکردن امام است، : امام صادق(ع) را نیز بسیاری از مردم نمی دیدند و یا امام حسن عسکری(ع) نیز در سامرا تحت نظر بود و قابل مشاهده نبود بنابراین، غیبت در دیده نشدن خلاصه نمی شود زیرا از امامانی که دیده شدن، جامعه چه بهره ای برد؟ 🌸 امیرالمومنین امام علی(ع) می فرمایند: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ؛ مردم صالح نمی شوند مگر با صالح شدن » یعنی مدیریت باید دست باشد و حکومت باید در دست امام باشد بنابراین زمانی امام ظهور می کند که بتواند حکومت کند و چه زمانی می تواند حکومت کند، زمانی که داشته باشد و جامعه قابلیت حکومت امام را داشته باشد و ما باید برای این امر بسترسازی و زمینه سازی کنیم. 👤حجت الاسلام محمدصادق کفیل، معاون بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) در دانشگاه تهران ⁉ ببینیم تو انتخاب مسئولینمون به ظهور آقا کمک می کنیم یا نه؟ افراد مومن و باتقوا رو انتخاب می کنیم یا دنبال رابطه با آمریکاو برگزاری کنسرت و ورود زنان به استادیوم و پخش ربنای شجریان و آوازه خوانی زنان هستیم ....؟ 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸. ----------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
3.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 خاطرات یک شاهد عینی از بلایی که داعشی‌ها بر سر زنان ترکمن آوردند. ♦️شهر "تلعفر" واقع در استان نینوای عراق، اواسط سال 2014 میلادی به اشغال درآمد. جنایات این گروه تروریستی در حقّ اهالی که اغلب ترکمن بودند، به‌قدری دردناک بود که حتّی پس از سال‌ها روایت گوشه‌هایی از آن، هر شنونده‌ای را متأثّر می‌کند.😡 یادمان نرود!امنیت امروزمان را مدیون مکتب حاج قاسم و یارانش هستیم.. ‌ در آتش رفت و بی آسیب بیرون شد چو ابراهیم ولی گریان که یارب سوخت زهرا در پس ... ----------------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_دهم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آور
✍️ 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_چهاردهم 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احس
✍️ 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
🏴🚩 چرا در دهه اول و قبل از میکنند؟ 👆 پیجهای و که نمیتوانند علنا بگویند چرا برای عزاداری میکنید، شروع به کرده اند، که چرا از ده شب قبلش عزاداری میکنید.. تا قدم به قدم به گمان خودشان، بتوانند شیعیان را نسبت به ایام محرم دلسرد و مردد کنند.. لطفا پوستر را منتشر کنید و روشنگری فرمایید