درسی از بزرگان
💢شیخ رجبعلی خیاط :
وقتی نگاهتان به #نامحرم می افتاد، بگویید:یا خیرَ حبیبٍ و محبوبٍ و صَلَّ اللهُ علی محمد و ال محمد . تا نقشی که در قلبتان از دیدن نامحرم ایجاد شده، بر طرف گردد.
🌹 @Shahidgomnam 🌹
🍃❤️
✍به نقل از خواهر شهید ابراهیم هادی
🔰اهمیت حجاب
💠یادم هست هدیه🎁 تهیه میکرد و به من میگفت: به دوستانت💞 که تازه #نماز 📿را شروع کرده اند و #حجاب را رعایت میکنند هدیه بده.این رفتار را چهل سال پیش🗓 انجام می داد! زمانی که کسی به این مسائل #توجه نمی کرد🚫
💠یکبار زمانی که کم سن بودم، میخواستم #جوراب رنگی بپوشم و از خانه بیرون بروم.
ابراهیم غیرمستقیم گفت: حریم زن💫 با #چادر حفظ میشود ، حالا اگر جوراب رنگی به پا کنی👟، باعث می شود که جلب توجه کنی و #حریم_چادر هم از بین برود. جوراب رنگی جلوی #نامحرم جلب توجه میکند و....
💠وقتی می خواستیم از خانه🏡 بیرون برویم خیلی دوستانه میگفت: چادر برای زن یک #حریم است. یک قلعه و یک پشتیبان است. از این حریم خوب #نگهبانی کنید👊
💠میگفت:اگر خانم ها حریم رابطه با #نامحرم را حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش😌خانواده ها بیشتر می شود. صدای بلند🗣 در پیش نامحرم، مقدمه آلودگی و #گناه را فراهم میکند. اگر حریم ها رعایت شود، نامحرم جرات ندارد❌ کاری انجام دهد.
💠همیشه میگفت: به #حجاب احترام بگذارید که حفظ آرامش و بهترین امر به معروف برای شماست👌.می گفت: چادر یادگار حضرت زهرا(س) است، #ایمان یک زن وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند✅....
#شهید_ابراهیم_هادی
{★ @Shahidgomnam ★}
#حواسمان_باشد
حضرت مهدی
#منجی عالم
اخرین ستاره ی اسمان امامت
روزی بر پهنه ی هستی چهره نمایان میکند ...
روزی پرده ی غیبت کنار میرود.
روز خواهند آمد و زمام امور عالم را آشکارا به دست خواهند گرفت ...
گرچه در حال حاضر هم همه ی امور را اداره میکنند اما در پس غیبت و به واسطه نائبانش ...
#ظهور امام زمان
جنگ با شیاطین
و پیروزی و برقرای #دولت_کریمه حتمی و قطعی ست !
بی شک
بی تردید .....
اما چیزی که خیلی مهم است این
است که این غیبت شاید یک فرصت است
شاید یک #امتحان
برای اینکه هرکس جوهر وجودی خود را نشان دهد ...
هرکس نشان دهد در #جبهه حق است یا باطل ...اینکه خط و مشی و راه و روشش چیست ...
خوب مراقب باشیم
نکند در گیر و دار زندگی مادی یادمان برود در حال امتحانیم ...
یادمان برود هم اکنون هم امام زمان هست و نظاره گر ماست
یادمان برود که باید خود را برای نقش افرینی در #دولت امام زمان آماده کنیم
نکند دلبسته مال و اموال و خانواده شویم که وقتی ندای #دعوت امام مهدی را شنیدیم دلبستگی هایمان پابند شوند بر پایمان و نتوانیم #لبیک بگوییم!
مثل کرور کرور مسلمان ریخته در مکه و مدینه وکوفه که با دعوت امام حسین حتی خم به ابرو نیاوردند ...
نکند جا بمانیم!
نکند کم بیاوریم!
نکند بترسیم از سرزنش ها و #چادر کنار بگذاریم و از #نماز جدا شویم و با #نامحرم دل بدهیم و قلوه بگیریم ...
نکند حواسمان به لقمه هایمان نباشد و #مال_حرام نگذارد حرف امام زمان را بشنویم ..مانند لشکر مقابل اباعبدالله !
نکند.....
حواسمان هست امام زمان هست!؟
حواسمان هست باید خود را آماده کنیم ؟
عجیب بوی ناب ظهور میاید .
#ظهور
#دولت_کریمه
#مراقب_باشیم
✒ #عطرسیب
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نگاه_به_نامحرم🚫
⭕️اگه نمی تونید به#نامحرم نگاه نکنید از دیدن این کلیپ تاثیر گذار غافل نشید؛
زِدست دیده ودل هردوفریاد
آنچه دیده بیند ، دِل کُند یاد
#پیشنهاد_ویژه_دانلود👌🏻
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
---------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147