eitaa logo
کانال شهید حمیدرضا اسلامی فر
220 دنبال‌کننده
54 عکس
15 ویدیو
3 فایل
این کانال در چهارم اسفند ماه 1403 مصادف با سی و هشتمین سالگرد شهادت رزمنده شهید حمیدرضا اسلامی فر ایجاد گردید
مشاهده در ایتا
دانلود
14.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔اجرای یک نمایش ضد آمریکایی با حداقل امکانات در 41 سال پیش!! 🎥 کارگردانی و اجرای نقش «عمو سام» توسط هنرمند شهید حمیدرضا اسلامی فر در نمایش خون و پیام/بهمن ۱۳۶۱ / مدرسه راهنمایی شریعتی مبارکه ⚡چهارم اسفند ماه سالروز شهادت شهادت هنرمند شهید حمید رضا اسلامی فر که در عملیات کربلای پنج در سال ۱۳۶۵ به درج رفیع شهادت رسید را گرامی میدارم 🌴🌿🌱🍀 کانال شهید حمیدرضا اسلامی فر https://eitaa.com/joinchat/4033545306C051a206a2f
🌺🌹شــــام آخــــر🌹🌺 ✍🏽حالات معنوی غواص و هنرمند شهيد حميدرضا اسلامي فر در شب شهادت به روایت همرزمش كورش خليليان: 💥دوتا چفيه كنار هم پهن كرديم تا يك سفره شش نفره درست بشه. غذاها كه براي هر نفر بسته‌بندي شده بود، را توي سفره گذاشتيم. حميد كه لباس‌هاي غواصي را پوشيده بود اومد و با زحمت روبروي من نشست. آخه نشستن و بلند شدن با لباس غواصي يك كم مشكل بود. اون هميشه موقع غذا خوردن كنار من مي‌نشست، ولي اون شب رفت روبروي من نشست. من با اشتهاي تمام غذا را خوردم، ولي حميد فقط به غذاش ور مي‌رفت. فكر كردم شايد بازهم از اين غذا خوشش نيومده آخه اون مثل من نبود، و همه غذايي را نمي‌خورد، حتي بعضي وقت‌ها به جاي يك وعده غذا يك كم نون خشك مي‌خورد به خاطر همين بهش گفتم: ميخواي بگردم يه‌چيز ديگه برات پيدا كنم؟ و حميد با اشاره سر گفت: نه غذاي من تموم شده بود به خاطر همين بيشتر متوجه حميد شدم نگاهش با شب‌هاي ديگه فرق ميكنه. نگاهاش برام خيلي غريب بود، و يه جورايي اذيتم ميكرد. براي اينكه از اين حالت خارج بشم، گفتم: لباس غواصي چقدر بهت مياد؟ با يه خنده تلخي گفت: مي‌خواي تو بپوش. 💥 نهر جاسم نيازي به غواصي نداشت ، ولي چون ماه سرد‌سال بود اون كسي كه مي‌خواست بره توي آب و پلي كه شب قبل توي نهر مخفي كرده بوديم را در بياره سرماش مي‌شد و بايد لباس غواصي مي‌پوشيد. ما توي دو تا محور پل مخفي كرده‌بوديم، و دونفر بايد لباس غواصي مي‌پوشيدند به خاطر اين كه توي يك گروه با هم باشيم با حميد قرار گذاشتيم كه يك نفر از ما لباس بپوشه. آقاي محبي با دو تا بيسيم يك واتي وارد شد. يكي از بيسيم‌ها را به من داد گفت: شما و حاج‌آقا اصغري و آقاي خاكي از معبر تانك سوخته ميريد مسئول گروه حاج‌آقا اصغري، و اون بيسيم را به يكي ديگي از بچه‌ها داد و گفت: شما و آقاي بكراني و آقاي اسلامي‌فر از معبر كنار سنگر‌تيربار ميريد مسئول گروه آقاي بكراني. تا حرفش تموم شد گفتم: من می خام بابرادر اسلامی فر باشم که حسين‌آقا پريد وسط حرفم و گفت: مي‌دونم چي‌مي‌خواي بگي ، ولي شما دوتا باهم نمي‌شه. 💥با بچه‌ها كه خداحافظي مي‌كرديم يه طوري تنظيم كردم كه آخرين نفر حميد باشه ظاهرا اون هم همين فكر را داشت وقتي منو بغل كرد با صداي لرزون گفت: اگه شهيد شدي،... و ديگه ادامه نداد اشك توي چشماي هردومون حلقه زده بود هر جور بود خودمو جمع و جور كردم و گفتم: هركي شهيد شد. بعد از اون حميد با يه لبخند از من جدا شد. 💥بچه‌هايي كه فردا يا همون شب قرار بود شهيد بشند اگه يك كم بهشون توجه مي‌كردي مي‌شد بفهمي كه اينها بي قرارند، غذا نمي‌خورند، حرف‌نمي‌زنند، دلشون نازك شده و از جمع فاصله مي‌گيرند بعضياشون كه سيم اتصالشون يك كم قوي‌تر بود حتي مي‌دونستند چه اتفاقي براشون قراره بيفته. 💥وقتي از حميد جدا شدم تا نزديكي نهر جاسم لبخند حميد جلوي چشمام بود و گرمي بوسه‌هاش را روي صورتم احساس مي‌كردم. محورهاي كناري ما زودتر شروع كردند به خاطر همين عراقي‌ها ما را زير آتش گرفتند و يه تير خورد توي پاي حاج آقا اصغري، وقتي كه خط شكسته شد با مقر لشكر تماس گرفتيم گفتند بچه‌هاي اطلاعات عمليات برگردند. پشت خاكريز خودمون كه رسيديم با اولين آمبولانس حاج‌آقا اصغري را اعزام كرديم و رفتيم توي مقر. گروه بعدي هم اومد ولي حميد دنبالشون نبود خيلي نگران شدم ازشون پرسيدم: پس حميد كو؟ گفتند مجروح شد اعزامش كرديم. فكر كردم مثل حاج‌آقا اصغري شده و چيز مهمي نيست. 💥چند روز بعد من هم مجروح شدم و اومدم مباركه وقتي شهر رسيدم فهميدم همون شب حميد شهيد شده بود. تابوت شهدا را آورده بودند توي سپاه مباركه، وقتي جنازه حميد را ديدم احساس مي‌كردم هنوز لبخند آخري روي لباش باقی مونده بود 🌴🌿🌱🍀 کانال شهید حمیدرضا اسلامی فر https://eitaa.com/joinchat/4033545306C051a206a2f