eitaa logo
شهــیدحــسـین معزغـلامي
927 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
20 فایل
می گفـت : طوری تلاش کنید ، ڪہ اگــــر روزی . . . امام_زمان(عج) فرمودند یک سربازمتخصص میخام بفرمایند فلانی بیاید ... تاریخ تولد :1373/01/06،امیدیه،خوزستان تاریخ شهادت :1396/01/04سوریه،حماه شــهید دعوتت کرده پس بمون 💫 تاسیس1402/02/22 زمان;20:22 💫
مشاهده در ایتا
دانلود
درسـت‌است‌جنـگ‌تمام‌شـده‌اما‌مبارزه‌ هـرگز‌تمام‌نمیشـود🖐🏿! "شهیـد‌آوینـی" «
🕊 خوشـاآنان‌ڪه‌جانان‌مےشِناسند... طریق‌عِشقـ‌و‌ایمان‌مے‌شِناسند›› بسے‌گفتیمـو↶ گفتندازشھیدان.. شھیدان‌را‌شھیدان‌مے‌شنــٰاسنـد...
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره شنیدنی یک غسال جهادی از عنایت ویژه امام رضا علیه السلام به یک میت کرونایی
شهــیدحــسـین معزغـلامي
پارت سوم بزرگ مرد کوچک🌷🌿 #کتاب_سرو_قمحانه #شهید_حسین_معزغلامی 🌹 از بچگی با هم سن و سال هاش فرق می ک
پارت چهارم دبه ی آب⚗ 🌹 حسین تا دو سالگی به دور از اعضای فامیل و در هوای گرم اهواز بزرگ شد.بعدها به تهران منتقل شدیم و تا هفت سالگی حسین در منازل سازمانی نیروی هوایی در افسریه تهران زندگی می کردیم. از همون اوایل کودکی، حسین مسئولیت پذیر بود . ما آب آشامیدنی مورد نیاز مون رو از شیر مخصوصی در بیرون از خونه می آوردیم.حسین سعی می کرد، خودش بره و با دبه آب بیاره تا مادر و خواهراش بیرون نرن. به همین خاطر در منازل سازمانی معروف بود و مردم می گفتند«دبه ی حسین هم اندازه ی خودشه» حتی برای خرید نان هم خودش می رفت. حسین بچه پر انرژی بود و فعالیتش خیلی زیاد بود، علیرغم سن کمش خیلی حرف های بزرگی می زد. |راوی پدرشهید|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(🌸🖇) ازشهیدجهاداینگونه بایدنوشت؛ پسری که تیپ امروزی داشت... غیرت دیروزی🌿
{♥️📿} • • یادت نرود بانو! هربارکه از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذاری گوشه ی چـــــــادرٺـ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨"هذه امانتک یا فاطمـ♥ــة الزهراء"... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♡
بخوانیم دعای فرج رابرای سلامتی وفرج آقا امام زمان وهدیه به شهید حسین معزغلامی🌹🌹
🕊 ࿐჻ᭂ🌸💛🌸჻ᭂ࿐ ❣ ❣ معنـای سحـر سلام بـر تو✋ غـایب ز نظـر سلام بـر تو غم میرود از سینه‌ی شیعه با گفتن هر ســــــلام بر تو✋ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج❤️
••• "حلال مشکلات" حسین توکارخیلی آدم جدی بود، هیچ وقت نشد با نیروهای زیردستش بد اخلاقی کنه.یه روزیکی از نیروهای سوری کاراشتباهی انجام داده بود، من فکرکردم حسین حداقل باهاش تندحرف میزنه، دادی سرش میکشه. اما حسین به آرامی بردش یه گوشه ای وباهاش صحبت کرد، حتی یه دفعه یه نیروی سوری رویکی از فرماندهان اخراج کرده بود، حسین وساطت کردوبااون فرمانده صحبت کرد و نگذاشت اخراج بشه.از طرفی اونجابه لحاظ سوخت کلا همه مشکل دارن. حتی خود ما ساعت های خاصی به صورت محدود بخاری روشن می‌کردیم. یه روزیکی از نیروها گله وشکایت زیادی از کمبود سوخت کرد. حسین هم بهش گفت ماهم مثل شما مشکل داریم؛اما اگر درست مصرف کنید میشه مدیریتش کرد. حسین خیلی از شب ها رو می رفت توپایگاه های نیروهای سوری می خوابید و عملابهشون می فهموند که ما با شما فرقی نداریم و میشه سرماروتحمل کرد. خیلی وقت ها غذا نمیخورد و به من می‌گفت غذای من روبده به فقراوخانواده ی شهدای سوری. گاهی اوقات باهم سرکشی خانواده شهدای سوری می رفتیم. |همرزم شهید🦋| ˼شھیدحسين‌مُعزغلامی