ماجرای این عکس:
حاج قاسم به جبهه حلب آمده بود برای سرکشی،رزمنده ها با شنیدن خبر حضور حاجی جان تازه میگرفتند همه دور و بر حاجی جمع میشدند و عکس میگرفتند،به نوعی براشون افتخار بزرگی بود با فرمانده سپاه اسلام عکس بگیرند اما بچه های نیرو قدس کمتر سمت عکس و دوربین میرفتند.من(شهید حسین) از دور فقط حاجیرو نگاه میکردم حاجی همروجمع کرد که عکس بگیره یهو گفت جوون با من عکسنمیگیری؟سرموانداختم پایین با یه لبخند که امیزه ای از رضایت و خجالت بود گفتم حاجی شرمنده میکنید،حاج قاسم همرو زد کنار برا من جا باز کرد همون لحظه دستشو گذاشت تو دستم و این عکس گرفته شد.
(راوی:شهید حسین )
لازم به ذکر است که تا بعد از شهادت ایشون هرگز این عکسروندیده بودیم .
#شهیدحسین_معزغلامی
@shahidhosseinmoezgholami
سعید دربان متوکل مامور شده بود که....
#شهادت_امام_هادی
@shahidhosseinmoezgholami
4_5857465935744469308.mp3
4.9M
از دنیا شدی تو خسته
از مردم دلت شکسته
تا کوچه شبیه حیدر
تو رفتی با دست بسته
#زمینه🔊
#سید_مجید_بنی_فاطمه🎙
#شهادت_امام_هادی(ع)🏴
@shahidhosseinmoezgholami
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از پیرمرد چوپان و پدر دختر کاپشن صورتی تا فرزندان حاج قاسم در بدون تعارف امشب
@shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فضیلت گدایی کردن در خانه خدا در ماه رجب بیشتر از نماز مستحبی است!
#آیت_الله_ناصری
#ماه_رجب
@shahidhosseinmoezgholami
حمید خیلے دیر ڪرد
قبلا هم براے بیرون بردن زبالھ
چند بارے دیر کرده بود
اما این بار تاخیرش خیلے زیاد شدھ بود
وقتے برگشت پرسیدم:
حمید آشغالارو مےبرے مرڪز بازیافت
سرخیابون این همہ دیر میاے؟
گفت: راستش یھ فقیرے معمولا سر کوچھ هست
هربار از ڪنارش رد میشم
سعے میڪنم بھش ڪمک ڪنم
امشب پول همرام نبود خجالت ڪشیدم
ببینمشو نتونم ڪمک ڪنم
کل کوچھ رو دور زدم تا از یھ سمت دیگھ برگردم
خونھ ڪہ شرمندھ نشم🍁🥲
همسر#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#شهیدانهـ
@shahidhosseinmoezgholami
هدایت شده از شهــیدحــسـین معزغـلامي
پارت دوم کار خدا🌼🌱
#کتاب_سرو_قمحانه
#شهید_حسین_معزغلامی 🌹
در پایگاه پنجم شکاری امیدیه اهواز،حسین تقریبا ۱سالش بود و چهار دست و پا راه می رفت.مادرش هم برای اینکه سرگرم شه،به کلاس خیاطی می رفت.ساعاتی که مادرش به کلاس می رفت،من برای نگهداری از حسین در خانه می موندم.یه روز مادرش تماس گرفت و گفت حسین خوابه و من می خوام به کلاس برم.من هم گفتم تو برو الان خودم رو می رسونم.کارم طول کشید و کمی دیرتر به خانه رسیدم.دیدم حسین داخل بالکن نشسته ودرِ بالکن بسته است.شوکه شدم چون حسین نمی تونست در بالکن رو باز و بست کنه.اون موقع حیوانات موذی و سمّی مثل عقرب و مار در بالکن زیاد بود،ولی خوشبختانه آسیبی به حسین نرسیده بود. این کار خدا بود که آسیبی به حسین نرسه و زنده بمونه.انگار خدا می خواست حسین رو از همه بلایا و خطرات حفظ کنه تا در راه دفاع از حریم اسلام شهید بشه.
|راوی پدر شهید|
#شهیدحسین_معزغلامی