eitaa logo
شهــیدحــسـین معزغـلامي
926 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
14 فایل
می گفـت : طوری تلاش کنید ، ڪہ اگــــر روزی . . . امام_زمان(عج) فرمودند یک سربازمتخصص میخام بفرمایند فلانی بیاید ... تاریخ تولد :1373/01/06،امیدیه،خوزستان تاریخ شهادت :1396/01/04سوریه،حماه شــهید دعوتت کرده پس بمون 💫 تاسیس1402/02/22 زمان;20:22 💫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عصر بود که از شناسایی اومد. انگار با خاک حمام کرده بود! از غذا پرسید؛ نداشتیم! یکی از بچه‌ها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیده‌ها رو که دید، گفت: "این چیه؟" بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجی‌ها خوردن از همون بیار. نیست؟ نون خشک بیار!" 🌷 ‍ @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا نکند حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود، پناه می برم به خدا از روزی که گناه ، فرهنگ و عادت مردم شود. @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ما در دلتنگی دستی نداشتیم و در فـاصـله‌ ای کـه داشتیم ، هـزار دسـت داشتیـم (: - ‏سلام بر تو ؛ که حقیقتا دلتنگِ تواَم 💔 @shahidhosseinmoezgholami
شهــیدحــسـین معزغـلامي
پارت هفتاد عبور از نفس🌸🌿 #کتاب_سروقمحانه #شهیدحسین_معزغلامی🌹 من اگه جای حسین بودم.دوبارکه میرفتم سو
پارت هفتاد و یک محرم اسرار🌸🌿 🌹 بعد از بازنشستگی،من به عنوان مداح کاروان زیارتی کربلای معلی ازطرف سازمان حج و زیارت انتخاب شدم.ماهی یکبار برای مداحی به کربلای معلی سفرمی کردم.یک روز در رابطه با وصیت نامه خودم باحسین صحبت کردم،چون احساس می کردم حسین می تونه درکم کنه،چون واقعاًعقلش ازسنش جلوتر بود و به نوعی هم جانشین من درمنزل بود ومحرم اسرارم بود.آن موقع وضعیت کشور عراق از لحاظ امنیتی خوب نبود.به حسین گفتم وصیت نامه خودم رو در فلان جا گذاشته ام.فقط نگاه نکن و نمی خواهم کسی این موضوع رو بفهمه.حسین گفت باشه،فقط شماهم بایدوصیت نامه من رو بخوانید،من هم وصیت نامه خودم رو پیش سیدمحسن مرتضوی گذاشتم.این جملات آن موقع مثل شوخی بین منوحسین ردو بدل شد. (پدرشهید) @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 تجديد پيمان لرهاى مسجد سليمان و لالى با مولا امير المؤمنين و حضرت سيدالشهدا عليه السلام 🔺در يك حركت زيبا و مردمى و البته دشمن سوز، لرهاى مسجد سليمان و لالى با پوشش و لباس هاى محلى به زيارت مولا امير المؤمنين و حضرت سيدالشهدا عليه السلام شتافتند. اين عزيزان، همان قومى هستند كه ضد انقلاب و اپوزيسيون خارج از كشور در جريان فتنه مهسا امينى بارها و بارها تلاش كردند إلقاء كنند كه قوم لر و بختيارى مخالف اسلام و تشيع و قرآن و اهل بيت عليهم السلام اند و با انقلاب مشكل دارند. غافل از اينكه قوم لر را در جهان به چند خصوصيت عمده مى شناسند. ١. تنها قوميت شيعى كه سنى مذهب ندارند و هميشه مدال عاشقى و پيروى مولا امير المؤمنين و اولاد پاك ايشان بر سينه شان درخشيده است. ٢. تنها قوميتى كه هيچ گاه با انقلاب اسلامى زاويه هم نداشته و هميشه با تفنگ برنو بر دوش در خط مقدم دفاع از كشور و مرزهاى آن سينه چاك بوده اند. خدا مى داند اين قاب تصوير، آن هم با لباس هاى محلى در نجف اشرف چقدر دشمن سوز بوده و موجب نا اميدى ضد انقلاب مى شود. @shahidhosseinmoezgholami
هدایت شده از KHAMENEI.IR
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: حال کارگر خوب شود حال کشور خوب می‌شود. ۱۴۰۳/۲/۵ 🖼 💻 Farsi.Khamenei.ir
۵‌اردیبهشت سالگرد شهادت، محمد رضا تورجی زاده 🌷 💥روضه حضرت زهرا(س):👇 🌟 خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند .حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی‌ها داشتند باور می‌کردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد. حاجی گفت: هر جور شده با بی سیم، تورجی‌ زاده را پیدا کن.. شهید تورجی‌ زاده فرمانده گردان یا زهرا بودند و مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. خلاصه تورجی را پیدا کردند. حاجی بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا (س) برام بخون. تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت... صدا را روی تمام بی سیم‌ها انداخته بودند. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقی‌ها را تارو مار کردند. تورجی خونده بود:        در بین آن دیوار و در       زهــرا صدا می زد پدر       دنبال حیـدر می دوید      از پهلویش خون می چکید      زهرای من، زهرای من... 🌷محمد ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت . یکی از سادات گردان نقل می کرد: یک بار به سنگر فرماندهی رفتم . محمد به احترام من از جا بلند شد. گفتم: «یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز برم .» به دلایلی مخالفت کرد . اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم : باشه شکایت شما را می برم پیش مادرم. هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پا برهنه به دنبالم دوید‌ دستم را گرفت و گفت : این چه حرفی بود که زدی؟! بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر میخواهی بنویس. تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است. گفتم: به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و... اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم! 🌹یک سال بعد در عملیات کربلای ۱۰ گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد. خیلی عجیب بود ، سه ترکش به او اصابت کرده بود. یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر. یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم. او از شهادت خود این گونه گفته بود : من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا "زهرا" باشم . مدتی بعد پیکر او تشیع شد و همان گونه که وصیت کرده بود سربند یا "زهرا (س)" به پیشانی او بستیم و در کنار دوستانش در گلستان شهدای اصفهان آرمید. راوی: محمود اسدی از لشکر امام حسین راز سه شنبه شبــهـای شهید تورجــی زاده! 🌟محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی؟ بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا میرم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم. چیزی نگفتم. بعد ها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندن نماز امام زمـــان (عج) بر می گرد. بهم گفت: یکبــــار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم 🌟آیت الله میردامادی نقل می‌کنه ،  بعد از شهادت، خوابش را دیدم. ازش پرسیدن این همه از حضرت زهرا گفتی و خوندی، آخرش چه ثمری برات داشت!؟ جواب داد، همین که تو آغوش امام زمان (عج)، جان دادم برام کافیه. راوی: علی مسجدیان 🌷بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات ‌های محمد را پخش می‌ کردند، بیشتر مناجات‌ ها و مداحی ‌های محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم.... خوشحال بود و با نشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهره ‌اش خیلی نورانی‌ تر شده بود؛یاد مداحی‌ های او افتادم. پرسیدم: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟ محمد در حالی که می‌ خندید گفت:من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.راوی مادر شهید 💥 سر قبر تورجی‌زاده که رفتیم، دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و گفت: آمین بگو. من هم دستم را روی قبر شهید تورجی‌ زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر.اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم، پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم..راوی:همسر شهید مدافع حرم مسلم خیزاب 🌷تندتر از امام و ولایت فقیه نروید که پای‌تان خرد می شود... از امام هم عقب نمانید، که منحرف می شوید ... @shahidhosseinmoezgholami
در آستانه روز کارگر و در هفته بسیج کارگری در دیدار جمعی از فعالان این عرصه با مقام معظم رهبری تصویر شهید حسین 💖 @shahidhosseinmoezgholami