#شهیدانه
🥀دیدار با حضرت زینب سلام الله علیها در جبهہ...
یڪبار خاطره ای از جبهه برایم تعریف میڪرد میگفت ڪنار یڪی از زاغه مهمات ها سخت مشغول بودیم تو جعبه های مخصوص مهمات میگذاشتیم و درشان را می بستیم گرم ڪار یڪدفعه چشمم افتاد به یڪ خانم محجبه با چادری مشکی داشت پا به پای ما مهمات میگذاشت توی جعبه ها با خودم گفتم حتما از این خانمهاییه ڪه میان جبهه اصلا حواسم به این نبود ڪه هیچ زنی را نمیگذارند وارد آن منطقه بشود به بچه ها نگاه ڪردم مشغول ڪارشان بودند و بی تفاوت میرفتند و می آمدند انگار آن خانم را نمیدیدند قضیه عجیب برام سوال شده بود موضوع عادی بنظر نمیرسید ڪنجڪاو شدم بفهمم جریان چیست؟! رفتم نزدیڪتر تا رعایت ادب شده باشد سینه ای صاف ڪردم و خیلی با احتیاط گفتم خانم جاییڪه ما مردها هستیم شما نباید زحمت بڪشین رویش طرف من نبود به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمیڪشید یڪ آن یاد امام حسین علیه السلام افتادم و اشڪ توی چشمهام حلقه زد خدا بهم لطف ڪرد ڪه سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست بی اختیار شده بودم و نمیدانستم چه بگویم خانم همانطور ڪه روشان آنطرف بود فرمودند هر ڪس ڪه یاور ما باشد البته ما هم یاری اش میڪنیم...
🔸️به نقل از همسر شهید
📚کتاب خاکهای نرم کوشک، ص ۱۶۶
🌸 #شهید_عبدالحسین_برونسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
╔═ ೋღ 🌹🕊🌷🕊ღೋ ═╗