eitaa logo
قرارگاه تربیتی شهید پاسدار علی اصغر محمودی نژادی
109 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
با حضور خواهرها و برادرها و همرزمان پاسدار علی اصغر محمودی نژادی متولد ۱۳۴۴/۹/۲۱ تبریز مجروحیت سال۱۳۶۱ عملیات رمضان پاسگاه زید شهادت ۱۳۶۲/۸/۱ منطقه پنجوین مرز ایران و عراق آیدی ما جهت خاطره گویی از شهدا👇 @Antzar110
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 انس 🌷 با فرهنگ کتاب خوانی 📗حمید اهل مطالعه بود. مطالعاتش در زمینه مارکسیسم و کمونیسم کامل بود. با افراد مبلغ این تفکرات مناظره می کرد و بی اساس بودن ادعاهایشان را ثابت می کرد. روی آثار شهید مطهری خیلی کار کرده بود و به مبانی ایشان اعتقاد داشت. مطالعه تفسیر المیزان و کتاب های شهید دستغیب مسیر رشد معنوی اش را هموارتر کرد. اعتقاد داشت عدم شناخت اصول، در بزنگاه های سخت مبارزه، هر انسان پر مدعایی را دچار لغزش می کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خواهرانش را هم که دوازده سال با او اختلاف سنی داشتند، مانند یک معلم، اهل  مطالعه بار آورده بود. کتاب هایی را که می خواند برایشان توضیح می داد. از آنها می خواست کتاب ها را با تفکر بخوانند. روزی یکی از دوستانش آمده بود و از او کتابی می خواست تا بخواند. وحید از خواهرش خواست که به انتخاب خود، کتابی بیاورد. خواهرش کتابی آورد که قصه هایش در مورد دیو و غول بود. دوستش گفت: دیو و غول که واقعیت ندارد. وحید از خواهرش توضیح خواست. خواهر وحید گفت: دیو نماد و سمبل ظلم و ظالم است. با آن می جنگیم تا نابودش کنیم. 📚دیالمه ...............................
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 سیر مطالعاتی 📒مهدی تمام درس هایش را سر کلاس یاد می گرفت و در خانه بیشتر وقتش به مطالعه کتابهای غیر درسی و در انبار لابلای کتاب های کتابفروشی آقا جان می گذشت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📘هم مطالعه می کردیم. مسابقه می گذاشتیم که چه کسی بیشتر و سریعتر کتاب می خواند. علاقه مان بیشتر به کتاب‌های پلیسی بود. 📕در یک سیر مطالعاتی کتابهای شهید مطهری و دکتر شریعتی را خواندیم. می‌خواستیم تفاوت میان این دو تفکر را کشف کنیم.کتاب که  تمام می شد مطالبش با هم مباحثه می‌کردیم. نکته ها و مطالب کلیدی کتاب را در می آوردیم نظر می دادیم به این کتاب به درد چه گروهی می‌خورد. نقد هم می کردیم. 📝خواهر شهید 📚شهید مهدی زین الدین ...............................
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 شهید حسین پورجعفری🌷 برایش دلمه درست کردیم که خیلی دوست داشت. وقتی خواستیم مزه ی یکی را بچشد نپذیرفت، گفت دوست دارم اول برای حاج قاسم ببرم زنگ زد به خانه ی حاجی و گفت ناهار نخورد تا برایش دلمه ببرد. می گفت حاجی خیلی دلمه دوست داره اول برا حاجی می برم. همیشه همین طور بود به هرچیزی که حاج قاسم دوست داشت لب نمی زد تا اول برای او ببرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 🏷سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️شهدا خیلی آدم های با ذکاوتی بودن ذکاوت توی این نیست که من چطور ثروت جمع کنم ذکاوت این نیست که چطور یک مکان رو تصرف کنم ذکاوت اینه که من چطور بین دنیا وآخرت ابدی بتونم برنده آخرت ابدی بشم. «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ..............................
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷 همسر شهید چمران می گوید: 🤕 یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شب ها» و من هم این کار را کردم. 🏡مامان که خوب شد آمدیم خانه. من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از اینکه ماشین را روشن کند دست من را گرفت و بوسید. می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد‌. من گفتم: برای چی مصطفی؟ 🍃 گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم از من تشکر می کنید؟ خب اینکه من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما که نبود این کارها را می کنید! ✋گفت: دستی که به مادرش کمک می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید. 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 مسئول رده بالای کشوری بود، اما بیست سال امام جماعت مسجد جعفری در تهران بود. آیت الله رئیسی در جایگاه امام جماعت مسجد، کارهای بزرگی انجام داد که بی نظیر بود. ایشان به کارهای فرهنگی و بسیج مسجد بسیار اهمیت می داد. در زمان ایشان، بیشترین نمازگزاران مسجد جوانان بودند. کار قضایی فوق العاده ذهن انسان را درگیر می کند و معمولا وقت انسان را پر می کند، اما آقای رئیسی در مسجد که می آمد با همه خوش و بش می کرد و می گفت و می خندید، حتی برخی شوخی های ایشان رو یادمه. یکی از دوستان کاری برای آقای رئیسی انجام داده بود، ایشان تا متوجه شد با خنده گفت: الهی گردنم کور بشه، چرا شما زحمت کشیدی. حتی برخی جوان ها که برایشان سوال پیش آمده بود، کنار ایشان می نشستند و پاسخ شبهات خود را می شنیدند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 🏴‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عاشق محرم و سینه‌زنی بود، مخصوصاً که لشکر او به نام مقدس امام حسین (ع) بود، ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا می‌شد و گردان‌ها به روش سنتی عزاداری می‌کردند. بعضی وقت‌ها که دوستان نزدیک در سنگر جمع می‌شدند، حسین با بازوی قطع شده دستش سینه‌زنی می‌کرد. حاج‌حسین تا نامی از سیدالشهدا (ع) می‌آمد، به پهنای صورت اشک می‌ریخت و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزید. 📚جز لبخند چیزی نگفت
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 🌷 🏴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌محرم در راه بود، قرار شده بود که با عملیات‌هایی اطراف حرم بی‌بی(سلام الله علیها) از اشغال تروریست‌های تکفیری، پاک‌سازی شده تا مردم محرم امسال بتوانند به‌راحتی و در امنیت کامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری کنند. محمودرضا نیز مانند بقیه برای شروع عملیات لحظه شماری می‌کرد، خیلی خوشحال به نظر می‌رسید. با شادی فوق‌العاده‌ای از حضورش بر بالای گلدسته‌های حرم جهت شناسایی دشمن تعریف می‌کرد و از عکس‌های نابی می‌گفت  که از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) برای خود تهیه کرده بود. 📝باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فداشدن محقق نمی شود حقیقتاً. ..............................
15.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در نشست خبری: پیکر شهید «حسین سامی‌مقام» دست‌ و پا بسته و پس از ۴۴ سال پیدا شد 🔸شهید «حسین سامی‌مقام» به تدریج مراحلی را طی کرد تا به یک فرمانده مقتدر و کارآمد همچون شهیدان آبشناسان، کاوه، بروجردی و صیاد شیرازی رشد بکند اما تقدیر الهی بود که ایشان به همراه ۶ تن از هم‌رزمان خود بعد از شب قدر به بهانه آزاد کردن آنها را از زندان دوله‌تو خارج می‌کنند و در سن ۴۴ سالگی در جنگل آلواتان توسط جوخه‌های اعدام به شهادت می‌رسد و دقیقا پس از ۴۴ سال پیکر مطهر ایشان به همراه شش تن از همرزمان او پیدا می‌شود. 🔸درست است که مرد ظلم ستیز و ضد فساد ما یعنی شهید «حسین سامی‌مقام» در شرایطی پیدا شد که دستان و پاهاش بسته بوده اما روح تابناک و بلند او همواره سرود آزادگی را سر در این سرزمین سر می‌دهد. 🔸او فرزندیست از دیار سمیرم که مردم سمیرم در مبارزات با رضاشاه شهره هستند و امیدواریم که مراسم تشییع و بدرقه این شهید به بهترین وجه انجام بشود. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 سرلشکر :🌷 اگر يكي از اين شهدا الآن بيايد به اين دنيا و شروع كند براي ما صحبت كردن، چه مي‌گويد؟ مي‌گويد در راه خدا ثابت ‌قدم باشيد. ايمانتان را حفظ كنيد. در تقويت ايمانتان تلاش كنيد. قدر جمهوري اسلامي را بدانيد. خودتان را شايسته فداكاري در راه جمهوري اسلامي بدانيد. در راه ولايت فقيه ثابت ‌قدم،استوار، دلپاك، همه چيز خودتان را آماده كنيد براي دفاع از اسلام. راستگو باشيد. اينها را به ما خواهند گفت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📌 نماز ظهر اول وقت قبل از نهار به سبک شهید رجایی 🔹️ یکی از دوستان شهید رجایی روایت می‌کند که در دفتر ریاست جمهوري بودم که صدای اذان شنیده شد، خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است، سرد می‌شود، اگر اجازه می‌فرمایید بیاورم. ◇ شهید رجائی فرمودند: خیر بعد از نماز، ◇ وقتی كه خدمتگزار از اتاق خارج شد،‌ ایشان با چهره‌ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند: عهد كرده‌ام هیچ وقت قبل از نماز اول وقت ناهار نخورم ، اگر زمانی ناهار را قبل از نماز اول وقت بخورم باید یك روز روزه بگیرم. 🔹️ یکبار ایشان داشت سخنرانی می کرد اول وقت برای نماز شد، گفت: آقایان اگر الان وسط سخنرانی تلفن از یک شخصیت مهم مملکتی باشد که با بنده کار داشته باشد، اجازه می دهید بروم گوشی را بردارم؟ ◇ مردم همه گفتند: بله بروید گوشی را بردارید، ◇ ایشان گفت: الان خدا پشت خط است، تلفن خدا زنگ می ‌زند، وقت اذان است، او رفت برای نماز و همه مردم هم رفتند نماز، خیلی سریع نماز خوانده شد و بعد هم کار را با همان جدیت ادامه دادند.
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 🍱‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جعبه شیرینی را جلو بردم و تعارف کردم یکی برداشت و گفت: می توانم یکی دیگر هم بردارم؟ گفتم: البته این حرفها چیه سید؟! و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت، اما هیچ کدام را نخورد کار همیشه اش بود؛هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می کردند، بر می داشت، اما نمی خورد؛می گفت:می برم تا با خانم و بچه ها با هم بخوریم به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند؛شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می خواند! 🎙دوست شهید