شـهید𓂆ابراهیـܩهادے
ابراهیم هروقت اسم مادر سادات را به زبان
میآورد بلافاصله میگفت : سلام الله علیها .
یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه
شروع بهخواندن اشعاری درمصیبت حضرت
زهرا کرد . ابراهیم همینطور که شنا میرفت
باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد
کھ مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد .
روزی کھ از بیمارستان مرخص شد حدود ۸
نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت
وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند
بیایید میخواهم روضه حضرت زهرا سلام
اللهعلیها بخوانم:)🌱
#شهیدابراهیمهادی
خـداوندا روزی از تـو شهادت مـیـخواهم؛
که از همه چیز خبری هست الا «شهادت»
#کانال_شهید_هادی
@Shaid_lbrahim_hadi
شـهید𓂆ابراهیـܩهادے
امروز روز غبار روبی شهدای جهاد کشاورزی بود ولی خب مثل اینکه غبار روبی برای چند مزار دم دست و نزدیک و راحت بود نه مزار دور و تنهای این شهیده بزرگ!
شـهید𓂆ابراهیـܩهادے
امروز روز غبار روبی شهدای جهاد کشاورزی بود ولی خب مثل اینکه غبار روبی برای چند مزار دم دست و نزدیک و
یادمان شهید رییسی در کنار مزار شهید بهشتی و شهدای هفتم تیر
شـهید𓂆ابراهیـܩهادے
یادمان شهید رییسی در کنار مزار شهید بهشتی و شهدای هفتم تیر
اقا نوید هم که تاج سر ماست
#تنها_گریه_کن
شـهید𓂆ابراهیـܩهادے
- قرار بود صبح زود باهم به جایی برویم.
میدانستم کار مهمی دارد . اما ابراهیم از من
خواست به منزل یکی از سادات محل برویم.
تا ظهر وقت ما گرفته شد . نمۍدانستم چـرا
ابراهیم به این پیرمرد سید التماس می کند !
ماجرا ازاین قرار بود كِ پسراو سیگار کشیده
بود و پدر او را از خانه بیرون کرده بود. حالا
ابراهیم آمده بود تا خانوادھ مومن را آشتـے
دهد. سرنجام توانست. دل پدر را نرم کند. او
برای تمام مردم محل اینگونه بود . یاد ڪلام
نورانی خدایابراهیم افتاد: واخفض جناحک
للمومنین : پر و بـال عطوفت خـود را براۍ
مومنین فرود آر ! [ حجرات/⁸⁸ ]
#شهیدابراهیمهادی