🏴 عاشورا از جاذبه های دل کندن و به دوست رسیدن است
#محرم #عزاداری #تکیه #تکیه_مجازی #تکیه_مجازی_راسخون #سخن_آوا #راسخون #پوستر #عشورا #داستان #کربلا #هیئت_مجازی
🆔 @rasekhoon_online
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
صبح زیباتون بخیر دوستان وفادار شهدای کربلا🌷
رستگار نمی شوند مردمی که رضایت مخلوق را با غضب خالق بدست آورند.
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#نیایش🦋
او خورشیدِ آسمانش را گُم کرده بود و پنجره ی امیدش را بسته بود.
نمی خواست نور را ببیند، نمی خواست آینه را ببیند، نمی خواست صدای جیک جیک گنجشکِ روی شاخه ی درخت را بشنود.
او تو را فراموش کرده بود. معجزه ی یادِ تو را فراموش کرده بود. یک روز، تمام حرف هایش را در جوهرِ خودکارش ریخت و نامه ای برای تو نوشت. هنوز نامه اش تمام نشده بود که یادِ تو معجزه کرد و جوابی از تو رسید.
او من بودم و آن نامه را با نامِ تو شروع کرده بودم: «بسم الله الرحمن الرحیم...»
منبع: نشریه باران
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#کرونا
به خاطر کرونا 🦋
چشمم میافتد به بسته چای مخصوص هیئت و جوری که مامان صدایم را از آشپزخانه بشنود میپرسم: «مامان چرا بسته چایِ هیئت رو گذاشتین بیرون؟ مگه امسال هیئت میگیریم؟» جواب نمیدهد. انگار هنوز زیارت عاشورایش تمام نشده. چای را میریزم و میآورم رو به روی بابا میگذارم. سهیل و صادق را هم از توی حیاط صدا میزنم که بیایند. زیارت عاشورای مامان تمام شده. میگویم: «مامان محرم هر سالمان، با عزاداری برای امام حسین علیهالسلام معنا پیدا کرده، اگر به خاطر کرونا هیچ کار نکنیم تا آخر عمرمان یک جای دلمان خالی میماند. به نظرم یک هیئت خودمانی و کوچک راه بیندازیم. خودمان پنج تا! مثلاً بابا زیارت عاشورا بخواند و سهیل و صادق هم دو تا مداحی قشنگ را تمرین کنند. من هم یک روایت از عاشورا را میگویم.»
مامان اشکهایش را با گوشهی چادر پاک میکند و میگوید: «چه فکر خوبی! چای و پذیرایی هیئتمان هم با من!»
به قول آقا یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسین بن علی علیهالسّلام، یعنی نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم و نعمت عاشورا برای جامعه شیعىِ ماست.
🆔 @ShamimeOfoq
Sayed Mohammad Hoseiniروضه خوانی نوجوانان
زمان:
حجم:
5.24M
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#پادکست
بشنویم با هم نوای روضه خوانی نوجوانان را برای سیدالشهدا امام حسین علیه السلام.🌷
🆔 @ShamimeOfoq
Hosein Haghighiهفتم.mp3
زمان:
حجم:
10.37M
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
دعای هفتم🌷
با هم در این روز بزرگ و ماتم زده دعای هفتم صحیفه سجادیه را زمزمه کنیم.🦋
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
🌹 ظهر روز دهم 😢
🍃 ظهر عاشورا به عصر رسیده بود. چکاچک شمشیرها فرونشسته بود. روح همۀ آن هفتادودو نفر در آسمان ایستاده به انتظار بود؛ انتظار رسیدن امامی که جانشان را فدایش کرده بودند. دیگر مردی از بنیهاشم نبود. زنها این را فهمیدند. این را فهمیدند که دیگر تاب نیاوردند، از خیمه بیرون دویدند و آشفته و پریشان، خودشان را به بالای بلندی رساندند، چشم ترسان شهادت حسین علیهالسلام و بیرحمی نامردمان پس از او.
زینب (سلام الله علیها) رسید. جسد عزیزش را روی زمین گرم کربلا، افتاده دید...بهجای هر عکسالعملی، هر شکایتی، رفت بهطرف جسد عزیزش ابیعبدالله. خطاب به جدش پیغمبر، صدایش بلند شد: «ای جد عزیزم! ای پیغمبر بزرگوار! نگاهی به صحرای گرم کربلا بکن. این حسین توست که در میان خاک و خون میغلتد و افتاده...
زینب مو پریشان نکرد. پنجه بهصورت نکشید. مویه نکرد. بهجای همه اینها، بهجای رسم آشنای عرب، دست برد زیر پیکر برادر. بدن چاکچاک و به خون غلتیدۀ حسین را در آغوش گرفت و با صدای بلند گفت: «خدایا! این قربانی را از آل محمد قبول کن.
🆔 @ShamimeOfoq
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#نماهنگ
🌹 عشق من/ نورچشمم حسین
🌹 یاد تو شورش دل است حسین
🆔 @ShamimeOfoq
خوندن داستانه.pdf
حجم:
79.4K
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#داستان
🌷 وقت خوندن داستانه 🌈
🌷 حسینبنعلی ایستاد روبهروی لشکر کوفیها. تا چشم کار میکرد، سواره و پیاده، شمشیربهدست و تیرکمان به دوش، مقابلش صفکشیده بودند. صدای امام در صحرای کربلا پیچید: «آیا فریادرسی هست که محض رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا کسی هست که شر دشمن را از حرم اهلبیت پیامبر دفع کند؟»
چیزی در دل مرد تکان خورد. حالی به حالی شد انگار. رفت چهرهبهچهره ایستاد روبهروی فرماندهاش، عمر سعد. گفت: «تو واقعاً با این مظلوم جنگ خواهی کرد؟» عمر سعد جواب داد: «به خداوندی خدا قسم! جنگی میکنم که آسانترین مرحلهاش، به پرواز درآمدن سرها و جدا افتادن دستها از بدنها باشد!»....🖤
ادامه این داستان را در فایل بالا بخوانید.
🆔 @ShamimeOfoq