امشب دُعاۍ مُجیرهم بِه شوق تـو
فریاد ميزند : تَعاليت یـا ڪريم ...
#امام_حسن_مجتبی 🌺
🆔 @ShamimeOfoq
♨️ #صلوات_خاصه #امام_حسن_مجتبی علیه السلام
اَللَّهُمَّ صَلَّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ سَیَّدَ النَّبِیَینَ وَ وَصِیَّ اَمیرِالْمؤمِنینَ السَّلام ُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیَّدِ الْوَصَیّینَ اَشْهَدُ اَنَّکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمْؤمِنینَ اَمینُ اللّهِ وَ ابْنُ اَمیِنِه
عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهیداً واَشْهَدُ اَنَّکَ الْأِمامُ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمهْدِیَّ
اَللّهُمَّ صَلَّ عَلَیْهِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنّی فی هذهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ الْتَّحِیَّة و الاسَّلام.
🆔 @ShamimeOfoq
29.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥افشاگری #حجتالاسلام_عالی در شبکه افق
👀 برنامه #رابرت_مرداک سلطان رسانههای غربی برای #زنان_ایرانی
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زائران امام هشتم غافلگیر شدند!
🔹 حس فوق العاده دریافت غذای متبرک حضرت از جایی که فکرش را هم نمیکردند...
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 غربت آفتاب 🔆
🔖 معرفی #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام از ولادت تا شهادت
🆔 @ShamimeOfoq
🍀از #امام_حسن_مجتبى عليه السلام پرسيدند: چرا از #مرگ بدمان مى آيد و آن را دوست نداريم؟
فرمود: زيرا شما آخرت خود را ويران و دنيايتان را آباد كردهايد و دوست نداريد از #آبادانى به #ويرانه منتقل شويد.
📚 میزان الحکمة، ج 11، ص 127
🆔 @ShamimeOfoq
💠 امام حسن علیهالسلام
🍃هر آنکه بندگی و اطاعت خدا کند،
خدای متعال همه چیزها را بنده و مطیع او میگرداند.
🍃«مَنْ عَبَدَاللهَ، عبَّدَاللهُ لَهُ کُلَّ شَیْءٍ»
📚 مجموعه ورام ص ۲۲۷
🆔 @ShamimeOfoq
💠دعای #روز_شانزدهم ماه رمضان
🔹 أللَّهُمَّ وَفِّقْنِی فیهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مُرَافَقَةَ الْأَشْرَارِ وَ آوِنی فیهِ بِرَحْمَتِكَ إِلَی (فِی) دَارِ الْقَرَارِ بِإِلَهِیَّتِكَ یَا إلهَ الْعَالَمِین
🔸خدایا! در این روز مرا بر موافقت (همراهی) مردان نیک موفق فرما، از رفاقت اشرار دور گردان و مرا در بهشت (دارالقرار) به رحمتت منزل ده. به حق الهیت و معبودیتت، ای خدای عالمیان!
🆔 @ShamimeOfoq
joze 16.mp3
3.95M
💠 تحدیر (تند خوانی) #جزء_شانزدهم قرآن کریم
🎙 استاد معتز آقایی
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کجایی آقا
🎙با نوای: #مجتبى_رمضانى
🤲 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔 @ShamimeOfoq
کتاب صلح امام حسن-ع.pdf
1.44M
📖 کتاب: "صلح امام حسن علیه السلام پرشکوهترین نَرمش قهرمانانه تاریخ"
🖌 نوشته : شیخ راضی آل یاسین
ترجمه: آیتالله سید علی خامنهای
#معرفی_کتاب
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠"حد ترخص" و "مسافت شرعی"
💬 تفاوت "#حد_ترخص" و "#مسافت_شرعی" چیست؟
🔹آیا حد ترخص تنها در #مسافرت کاربرد دارد؟
🔹ملاک آغاز و پایان #سفر چیست؟
🔹آیا با شروع سفر میتوانیم نمازمان را شکسته بخوانیم؟
🔻مسافت شرعی چند کیلومتر است؟
💠 #استاد_وحیدپور
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌙 نور علی نور
⭕️ سید محمد حسین طباطبایی رو یادتونه حافظ و نابغهی قرآنی؟
👈 حالا با پسرش اومده برنامهی #محفل
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤این آقا که اتفاقا برانداز هم هست،از وضعیت اورژانس و پذیرش بیمارستان در #کانادا داره میگه .
حالا همینا اگه توی ایران ده دقیقه معطل بشن،چه فیلمها که برای منوتو نمیفرستن
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #حجاب کجای قرآنه؟
🔻 چرا حکومت به حجاب دستور میده؟
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دختری که سه ماه تمرین مداومِ گروه سرود رو خراب کرد و موقع اجرا در مراسم اصلی، آبروی مربیشان را برد!!!
🎬 ارزش هزار بار دیدن و چندین هزار بار نشر رو داره....
🆔 @ShamimeOfoq
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطرۀ_شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند.
🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و میخواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فلهای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجرهای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ...
نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بیحساب میدهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه میدهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
@haerishirazi
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ماجرای دستمال کاغذی و حساسیت #امام_خمینی!
🆔 @ShamimeOfoq
تبلیغ پدرانه.pdf
889.2K
📘 کتاب "تبلیغ پدرانه"
📍جایگاه اخلاق و محبت در #تبلیغ
از منظر رهبر معظم انقلاب
🆔 @ShamimeOfoq