#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
فاطمه فاطمه است🌹
🌸به فاطمه سلام الله علیها «فاطمه» می گویند؛ چون خداوند فرمود: من فاطر زمین و آسمان هستم؛ یعنی خالق آسمان و زمین و نام فاطمه را از نام خودم گرفته ام.
🌸به فاطمه سلام الله علیها «زهرا» می گویند؛ چون زهرا یعنی درخشنده. هنگامی که فاطمه سلام الله علیها به نماز و عبادت می ایستاد، اهل آسمان از نور او بهره می گرفتند؛ همان طور که زمینی¬ها از نور خورشید بهره می برند.
🌸به فاطمه سلام الله علیها «محدثه» می گویند؛ چون ملائکه از آسمان به پایین می آمدند و با حضرت فاطمه سخن می گفتند. یک شب حضرت فاطمه سلام الله علیها از فرشتگان پرسید: «بهترین زن عالم، حضرت مریم است؟»
🌸فرشتگان گفتند: «حضرت مریم سرور زنان زمان خود بود؛ اما خداوند شما را سرور زنان قرار داده است از زمان حضرت مریم تا حالا و از اول عالم تا آخر جهان.»
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
🌸به فاطمه سلام الله علیها «راضیه» می گویند؛ چون در برابر سختی ها ایستادگی می کرد و راضی بود به رضایت پروردگار.
🌸به فاطمه سلام الله علیها «مرضیه» میگویند؛ چون به درجه ای رسیده بود که خداوند اعمال او را تأیید میکرد و از تمامی اعمال او راضی بود.
🌸به فاطمه سلام الله علیها «زکیه» میگویند؛ یعنی پاکیزه بودن از هرگونه جنس گناه یا صفات پَست.
🌸به فاطمه سلام الله علیها «طاهره» میگویند؛ چون از هرگونه آلودگی ظاهری و باطنی دور بود و روحی پاکیزه و دور از گناه داشت.
🌸به فاطمه سلام الله علیها «صدیقه» میگویند؛ چون بسیار راست گو بود.
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
قوّت قلب پدر🦋🦋🦋
مردان قبیله ی قریش، که همه بت پرست بودند، دوست نداشتند حضرت محمد صلی الله علیه و آله به تبلیغ دین اسلام بپردازد؛ زیرا میترسیدند قدرتشان به خطر بیفتد؛ پس شروع کردند به اذیّت و آزار ایشان. یکی از آزارها این بود که شکمبه¬ی گوسفند بر سر ایشان میانداختند و کثیفی بر سر و روی مبارک ایشان میریخت و ناراحتشان میکرد. فاطمه ی عزیز که در آن موقع کودکی پنج شش ساله بود، سر و روی پدر را پاک میکرد و ایشان را دل داری میداد.
بهترین همسر🦋🦋
میدانید چرا به ایشان میگفتند «فاطمه ی زهرا»؟ اتفاقاً یک روز کسی همین سؤال را از امام حسن عسگری علیهالسلام پرسید و ایشان فرمود: «به این دلیل که چهرهی ایشان برای حضرت علی علیه السلام در آغاز روز مانند خورشید روشن بود، سرِ ظهر مانند ماه تابان بود و هنگام غروب مانند ستارگان درخشان.»
🌹نویسنده: مریم راهی
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
بهترین همسر🦋🦋🦋
میدانید چرا به ایشان میگفتند «فاطمه ی زهرا»؟ اتفاقاً یک روز کسی همین سؤال را از امام حسن عسگری علیهالسلام پرسید و ایشان فرمود: «به این دلیل که چهرهی ایشان برای حضرت علی علیه السلام در آغاز روز مانند خورشید روشن بود، سرِ ظهر مانند ماه تابان بود و هنگام غروب مانند ستارگان درخشان.»
دلسوزترین مادر🦋🦋
حسن و حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند. حضرت فاطمه سلام الله علیها نذر کرد برای سلامتی آنها همگی اهل خانه سه روز روزه بگیرند. حسن و حسین علیهما السلام خوب شدند و تمام خانواده سه روز روزه گرفتند و در تمام این سه¬روز، در زمان افطار، فقیر یا یتیم یا اسیری بر درِ خانه آمد و آنها غذای خود را به آنان دادند و خودشان هیچ غذایی نخوردند و شکایتی نداشتند و راضی بودند.
🌹نویسنده: مریم راهی
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
🌿 همه را در تمامی اوقات به یاد داشت؛ گرفتاریها و بیماریها و آرزوهایشان را و همیشه برایشان دعا میکرد. یک شب که مشغول دعا کردن شدند تا نزدیکیهای صبح دعا میکردند و فرزندانش گوش میدادند و آمین میگفتند. آنها از مادر پرسیدند: «پس کی نوبت دعا کردن برای خودمان میشود؟» حضرت فاطمه سلام الله علیها جواب دادند: «صبر داشته باشید عزیزان من! اوّل باید همسایهها را دعا کنم بعدا خودمان را.»
واقعاً همسایه چه چیزی میخواهد بهتر از این؟ راستش دلم می خواست همسایه ی حضرت فاطمه سلام الله علیها باشم.
امید فقیران🦋🦋
تمام دختران آرزو دارند شبِ عروسیشان بهترین پیراهن را بر تن داشته باشند. شب عروسی ایشان بود و داشتند برای مهمانی بسیار سادهای که پدر و همسرش تدارک دیده بودند، آماده میشدند که فقیری آمد و از ایشان پیراهنی طلب کرد و گفت: «اگر کهنه هم باشد اشکالی ندارد!» حضرت فاطمه سلام¬الله علیها لبخندزنان و مشتاقانه لباس زیبای عروسیشان را به او تقدیم کرد.
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
مهربان بود و همراه. همسرش میفرمود: «او را که مینگرم، غم و اندوه از دلم میرود.» هرگز سخنی نگفت که اندوهی بر دل همسر بنشاند. هرگز چیزی نخواست که حیدر را دلنگران کند.
آن روز که امیرِ دل و دین، سراغ از خوراکی گرفت که در منزل فراهم باشد و از بانوی دل و دین، پاسخ شنید که سه روز است متاعی جز گرسنگی روزیمان نیست، نمیدانم بر دل مهربان مولا چه گذشت! از زهرای رئوفش پرسید که چرا بیخبرش گذاشته و بهشت هم پیش قامت بلند این پاسخ به سجده افتاد: «علی جان! از خدای خود شرم دارم چیزی از تو بخواهم که در توانت نباشد.»
سه روز خودش و فرزندان کوچکش سختی گرسنگی را تحمّل کردند تا مبادا دلواپسی و اندوهی دل مولا را مکدّر سازد. میدانست که اکنون محبوبش توان رفع این مشکل را ندارد. نگران رضایت خدا بود. نگران بود سخنی بگوید که معبود آن را خوش ندارد.
🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
عُمری داشت اندازه ی عُمرِ یک گُل
افسوس که نمیشود گلی زیبا و خوش بو را برای همیشه در کنار خود داشت؛ حسودانی پیدا میشوند که چشم دیدن خوبیها را ندارند و پنهانی گُل را از شاخه جدا میکنند و به عمر او پایان میدهند. برخی از آدم های ازخدابیخبر دقیقاً همین کار را با وجودِ نازنین حضرت فاطمه سلام الله علیها کردند؛ آزارش دادند، اموالش را تصاحب کردند؛ همسرش را که جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله بود به جانشینی نپذیرفتند و خانهاش را به آتش کشیدند و عاقبت گُلِ زیبا و خوش بویی که هم خورشید بود و ماه و ستاره و هم همدم و همدل و حامی، در روزی تاریک به شهادت رسید و دنیایی را عزادار کرد.
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
مرد نابینا بود. همراه پدر(ص) آمده بود به زیارت فاطمه (س). مرد شنید که زهرای عفیف میخواهد قبل از ورود او، حجابش را کامل کند. حدّ و اندازهی تعجّبش را در آن دقایق نمی¬دانم؛ امّا خدا میداند اگر قضیّهی تابوت را میشنید چه میگفت! اگر میشنید که زهرا (س) برای دیده شدن حجم اندام جسد پس از مرگ هم غیرت به خرج میدهد.
شاید آن قلّهی حیا و عفاف در ذهن کسی نگنجد. فاطمه «لیله¬القدر» خداست و باید ناشناخته بماند. درک لیله¬القدر کار هر دلی نیست و دیدن فاطمه (س) کار هر چشمی. تابوت فاطمه باید پیکر زمینی او را که چند صباحی، روح ملکوتیاش را همراهی کرده، بپوشاند و اسماء در لبخند عفیفانهی آن لحظه شریک شود؛ تنها مرتبهای که زهرا (س) پس از پدر لبخند میزند!
🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
خانهاش از حضور همواره منوّر او، گرم و پرمهر بود. نه دستاس فرصت میکرد دل¬تنگ ملاقات با دستان مبارکش گردد و نه دود آتش تنور بی¬قرار پیراهن مقدّسش. با یک دست کودکش را در آغوش میگرفت و با یک دست، امور منزل را سروسامان میداد. نُه سال در خانهی مولا و همسرش خانهداری کرد و از هر نامحرمی روی پوشاند. تنها هنگام کارزار، برای یاری پدر میشتافت؛ پرستاری میکرد و تیمار مینمود و روحیّه میبخشید. نُه سال خانهداری، همسرداری، فرزندداری و سجّادهداری کرد؛ امّا عاقبت روزی رسید که برای ادای تکلیف، نه تنها پشت در خانه و مسجد شهر آمد، بلکه تک تک کوچههای مدینه و خانههای اصحاب را با پاهای مبارکش درنوردید و بر در کوفت و عهد و بیعتها را یادآوری کرد.
نهضتی بر پا کرد و برای احقاق حقّی عظیم آنچه در توان داشت، به میدان آورد.
تمام لحظههای زندگیاش، برای دلهای سخنپذیر، کلاس درس «زمانشناسی» بود.
🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
بانوی بهشت، هر صبح شنبه فرهنگ نامهی شهادت را مروری دوباره میکرد. هر هفته، بر مزار شهدای احد حاضر میشد و زیارت شان میکرد و میثاق جاودان عشق را به تلألویی تازه مینشاند.
تسبیح گِلین کوچکی ساخته بود از خاک تربت عموی شهیدش، حمزه؛ تسبیحی که عطر ایثار داشت و نمایندهی فرهنگ شهادت بود، مدام در دستان بانو بود و آن تسبیحات آشنا را که مونس لحظههای پس از نمازمان شدهاند، با آن تربت مقدّس شمارش میکرد.
زیباتر از این، چگونه میآموختمان معرفتِ جایگاهِ «قُتِلوا فی سبیل الله» را؟ بهتر از این چگونه میگفت جاری بودن نام و یادشان را در لحظه لحظهی حیات؟
🌹نویسنده: نظیفه سادات موذن
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
همنشین مهربان:
با خودش خیر و برکت آورد، از روز اولی که خدا خلقش کرد و هنوز از مادر متولد نشده بود، درون شکم مادر، سخن میگفت و تنهاییهای مادرش خدیجه را رفع میکرد. پیامبر دید خدیجه با کسی سخن میگوید، پرسید: او کیست که همنشین تو شده؟ خدیجه گفت: فرزندمان که هنوز متولد نشده. پیامبر فرمود: او دختری مبارک و پربرکت است، به اسم فاطمه.
اسم آسمانی:
اسمش را جبرئیل برای او آورد، از طرف خدا. یکی و دو تا هم اسم نداشت، دریایی از اسم بود، ده تا، بیست تا، سی تا، شاید هم بیشتر. تو بعضی از اسمها را میدانی؛ مثل صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهرا، بتول و منصوره.
🌹نویسنده: مریم راهی
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#کودک_نوجوان
#بانو
🌸🌸🌸
به یاد میآورم چه روزهایی که در پی شبها و چه شبهایی که در پی روزها میآمدند و میرفتند و او اشکهایش را پشت لبخند مهربانش پنهان میکرد تا تنها تصویری که از او نقش میبندد همین تصویر باشد: آرام و مهربان. گاهی آسمان او آبی بود؛ اما همیشه آسمان ما را آفتابی میخواست. در او شعلهای بود که هرگز خاموش نمیشد؛ شعلهای که هرگز خاموش نمیشود.
چیزهایی توی این دنیا هست که نظیر ندارند؛ مثل رودخانهی خروشانی که در مسیر عبورش هیچ درختی را از قلم نمیاندازد؛ مثل باران که وقتی میبارد، برای همه میبارد؛ مثل یک دیوار محکم که میتوانی به آن تکیه کنی؛ مثل پنجرهی روشنی که چشماندازی زیبا از دنیا برایت میسازد؛ مثل آن گوزن قدرتمندی که با شاخهایش بر فراز کوهی بلند ایستاده؛ مثل حسّ شیرین حمایت؛ مثل چشمهایی که خواب را بر خود حرام میکنند؛ مثل دستهایی که آرامآرام چروکیده میشوند؛ مثل موهایی که آرامآرام سفید میشوند؛ مثل مهر؛ مثل مادر؛ مثل مهر مادر.
🌹نویسنده: اکرم کشایی
🆔 @ShamimeOfoq