#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#سیدحسین_علم_الهدی
#عفو
🌷 و العافین عن الناس
🌿 وقتی هنگام محاکمهی مأمور شکنجهی حسین فرا رسید، حسین به ملاقات او آمد و پس از چند ساعت صحبت و نصیحت با کمال بزرگواری او را مورد عفو قرار داد. آری، در حالیکه آثار شکنجه هنوز بر بدن مطهّرش بود، مأمور شکنجهاش را بخشید.
🌸✨ معلم قرآن و نهج البلاغه، شهید سیدحسین علم الهدی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمد_بروجردی
#مدیریت_انقلابی
#خوش_اخلاقی
#عفو
🌷 والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس
1️⃣ میگفت: «ناراحت از اینم که آدمهای به این خوبی، چرا غیبت یک آدم بیارزش را کرده اند، چرا به خاطر من گناهکار، خودشون رو به گناه میاندازند.»
2️⃣ آمده بود پیش بروجردی. گفته بود: «دشمن داره میآد جلو، هیچ امکاناتی نیست.» بروجردی هم که همیشهی خدا میخندید. این بار هم خندیده بود. طرف عصبانی شده بود؛ زده بود زیر گوشش. برای چندمین بار بود که یکی میزد توی گوش بروجردی. بلند شده بود، صورتش را بوسیده بود، گفته بود: «شما خسته شده ای. بیا بشین. درست میشه.»
🌸✨ فرماندهی کم حرف و پرکار، شهید محمد بروجردی را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمد_بروجردی
#مدیریت_انقلابی
#خوش_اخلاقی
#عفو
🌷 دلی خالی از کینه
🌿 ماشین حاجی دچار نقص فنی شده و راه را بسته بود. رانندهی مینی بوس با عصبانیّت آمد، و سیلی محکمی به گوش حاجی زد حاجی سر به زیر انداخت، حتّی درست به او نگاه هم نکرد. فقط لبخندی زد و سراغ ماشین رفت. یکبار راننده مینی بوس به طور اتّفاقی، گذرش به سپاه کرمانشاه افتاده بود. حاجی او را دیده بود و طوری باهاش رفتار کرده بود که حسابی شرمنده شده بود. اینطور قضیه هم یکبار در مورد راننده کامیون اتفاق افتاده بود. وقتی بعداً بطور اتفاقی گذرش به سپاه افتاد و رفتار پیامبر گونه حاجی را دید، اشک تو چشماش حلقه زده بود و سرش را انداخته بود پائین در حالی که گریه امانش نداده بود، خودش را انداخته بود بغل حاجی.
🌸✨ فرماندهی کم حرف و پرکار، شهید محمد بروجردی را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمد_بروجردی
#مدیریت_انقلابی
#خوش_اخلاقی
#عفو
🌷 سعه صدر، ابزار ریاست و مدیریت
🌿 در راه متوجه کسی شد که به دنبال او میآمد؛ حدس زد که با او کار مهمی دارد. از پلّهها که پائین آمد، منتظر شد که او هم پائین بیاید؛
-«سلام برادر! با من کاری دارید؟!»
-«بله!میخواهم بپرسم تو کی هستی؟ اینجا چه میخواهی؟ اصلاً کی هستی؟ تو یه بیگانه ای! تو یه مستشاری! تو...» یک ریز حرفهای تند و بیادبانه میزد. عصبانیّت و خشم تمام صورتش را سرخ کرده بود؛ کنترلش را از دست داد و سیلی محکمی به گوش حاجی نواخت. امّا حاجی فقط سکوت کرد و روی او را بوسید! دست او را گرفت و از پلّهها بالا برد و گفت: «شما الاّن عصبانی هستی! تشریف بیاورید بالا که با هم صحبت کنیم.»
جلسهی آن روز صبح برادر بروجردی به نشستی دوستانه با برادری مسلمان مبّدل شد؛ برادری که آن روز صبح، حقیقت را دریافته بود.
🌸✨ فرماندهی کم حرف و پرکار، شهید محمد بروجردی را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمد_بروجردی
#مدیریت_انقلابی
#خوش_اخلاقی
#عفو
🌷 مثل مالک اشتر
🌿 یکی از همراهان محمّد به نگهبان دم درب گفت: «برادر بروجردی هستند. فرماندهی عملیاتی سپاه منطقهی غرب کشور آمده اند اینجا را ببینند و اگر مناسب بود، تحویل آوارههای سنندجی بدهند!»
پاسدار جوان عصبانی شد، قرص و محکم ایستاد جلوی ساختمان و گفت: «من کسی را به داخل راه نمیدهم. باید نامه از فرماندهی سپاه کرمانشاه بیاورید. ما او را نمیشناسیم.» پاسدار جوان سینه به سینه محمّد ایستاد و با پرخاش گفت: «فکر میکنی کی هستی این دستورها را میدهی؟ اصلاً تو برو همان تهران خودتان. ما کُردها میدانیم چطور اینجا را اداره کنیم. مستشار هم نمیخواهیم!» در همین لحظه سیلی محکمی به گوش محمّد زد.
یکی از پاسدارانی که همراه محمّد بود، جلو دوید. اسلحهاش را مسلح کرد و گرفت طرف جوان. محمّد لوله اسلحه را گرفت طرف دیگر و گفت: «آرام باش برادر! چکار میکنی؟» همه بهت زده به این صحنه زل زده بودند. پاسدار جوان از ترس به شدت میلرزید و بغض گلویش را گرفته بود.
محمّد قدم زنان چند قدمی از آنجا دور شد. و بعد برگشت به او گفت: «انگار خیلی خسته ای! یکی از این برادرها میماند اینجا، شما همراه ما بیا مرکز. چند روزی برو مرخصی! برو استراحت کن. خستگی زیاد رویت اثر گذاشته!» پاسدار جوان هاج و واج به محمّد چشم دوخته بود. وقتی محمّد برگهی مرخصی را به دستش داد، جوان به گریه افتاد. روی دو زانو نشست و دست محمّد را گرفت تا ببوسد. امّا محمّد اجازه نداد و فوراً خم شد و صورت او را بوسید. جوان، با صورت گریان بلند شد و با صدایی که از بغض مفهوم نبود، عذر خواست. محمّد گفت: «برو برادر استراحت کن! برو خودت را اذیت نکن.» و بعد هم یکبار دیگر پیشانی او را بوسید.
🌸✨ فرماندهی کم حرف و پرکار، شهید محمد بروجردی را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#حدیث_زندگی
#روابط_اجتماعی
#عفو
#بخشش
🍃 شکر پیروزی
💠 امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام میفرماید:
🌿 «إِذا قَدَرْتَ عَلىعَدُوِّكَ فَاجْعَلِ العَفْوَ شُكرَاً لِلقُدرَةِ عَلَيهِ؛
🌷 هنگامی که بر دشمنت پیروز شدی، عفو و بخشش را شکر این پیروزی قرار بده!»
✍️ نهج البلاغة، الكلمات القصار، الكلمة 11؛ بحارالانوار، ج 68، ص 427.
✨شرح کوتاه✨
از نظر اسلام هر نعمت و موهبتی - بدون استثنا - شکر دارد؛ و شکر قدرت، عفو است.
پیروزیهای ظاهری در صورتی ریشه دار خواهد شد که دل دشمن از کینه شستشو گردد و ریشه اصلی مخالفت قطع شود، و این موضوع راهی بهتر از شکر قدرت یعنی عفو ندارد. در این هنگام است که دشمن از دل و جان منقلب میگردد، و دشمن دیروز دوست امروز میشود و پیروزی از نظر ظاهر و باطن تکمیل میگردد؛ امّا به عکس، کسانی که به هنگام پیروزی دست به انتقام جویی میزنند نه تنها از یک فضیلت بزرگ انسانی محروم شده اند، بلکه پیروزی خود را نیز به خطر میافکنند!
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله خود نمونهی کامل این معنی بود؛ به هنگام فتح مکه و پیروزی بر دشمنان، چنان عفو و بخششی نشان داد که همه حیران شدند!
📚 (یکصد و پنجاه درس زندگی، تالیف حضرت آیتالله مکارم شیرازی)
🆔 @ShamimeOfoq