#بصیرت_عاشورایی
#عترت
#هفته_دفاع_مقدس
#تشرفات
#شهدا
🔶تشرف زیبای یک شهید 🔶
🌙شهیدی که چشم از گناه بست و به دیدار ماه نشست🌙
مرحوم آیت الله حق شناس (رحمه الله) در مورد شهید احمد علی نیّری که از شاگردان وی بود میفرمود:
🌸در این تهران بگردید و ببینید آیا یکی مثل این شهید احمد آقا پیدا میکنید یا نه؟ این شهید را دیشب در عالم رؤیا دیدم، از او پرسیدم: احمد جان از آن طرف چه خبر؟ به من گفت:«هر چه از برزخ و قبر و حساب و کتاب میگویند حق است امّا مرا بیحساب و کتاب بردند!»
بله! داداش جون! اگر مرجع تقلید هم باشی حساب و کتاب داری حالا ببین این جوان چه طور خودش را وصل کرده که بیحساب و کتاب خریدارش شدند.
شهید نیّری خودش میگفت:
یک روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند، یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار، منم راه افتادم، راه زیاد بود، کمکم صدای آب به گوش رسید، از بین بوتهها به رودخانه نزدیک شدم، تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه صحنهای دیدم که سرم را پایین انداختم و همان جا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمیدانستم چه کار کنم، همان جا پشت درخت مخفی شدم، میتوانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم، پشت آن درختها و کنار رودخانه چندین دختر جوان مشغول شنا بودند، همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن، یا امام زمان کمکم کن، شیطان دارد مرا وسوسه میکند که نگاه کنم، هیچ کس هم متوجّه نمیشود امّا خدایا خودت مرا حفظ کن، خدایا من به خاطر تو از این گناه میگذرم، سریع از جایی آب تهیه کردم و برگشتم پیش بچّهها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود، یادم افتادحاج آقا حقشناس به من گفته بود:«هر کس برای خدا گریه کند خدا خیلی دوستش دارد»، گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم، حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات میکردم، خیلی با توجّه میگفتم: «یا الله یا الله...» به محض تکرار این نام مبارک گویا گوش دلم باز شد و حالی به من دست داد که تسبیح تمام درختان و کوهها و موجودات اطرافم را درک میکردم، از همان موقع کمکم درهایی از رحمت خاص خدا به رویم باز شد...»
🌕در سال ۱۳۹۱ درست ۲۷ سال پس از شهادت شهید والامقام احمد علی نیّری، کیفی قدیمی که متعلّق به ایشان بود به دست آمد و داخل آن کیف دفترچهای بود که در آن خودش نوشته بود:
🔸در دو کوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی روحیفداه را زیارت کردم و مهمان جمال یوسف زهرا (سلام الله علیها) شدم.🌸
بر بند دیدگان را تا روی جان ببینی
بگذر ز نفس شاید صاحب زمان ببینی
بگذر ز کوچۀ میل تا نیل جان نمایی
گر طی کنی جهان را جان جهان ببینی
📙کتاب روح شهید نوشته ابوالفضل سبزی
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی_1400
#عترت
#هفته_دفاع_مقدس
#تشرفات
#شهدا
🔶تشرف زیبای یک شهید 🔶
🌙شهیدی که چشم از گناه بست و به دیدار ماه نشست🌙
مرحوم آیت الله حق شناس (رحمه الله) در مورد شهید احمد علی نیّری که از شاگردان وی بود میفرمود:
🌸در این تهران بگردید و ببینید آیا یکی مثل این شهید احمد آقا پیدا میکنید یا نه؟ این شهید را دیشب در عالم رؤیا دیدم، از او پرسیدم: احمد جان از آن طرف چه خبر؟ به من گفت:«هر چه از برزخ و قبر و حساب و کتاب میگویند حق است امّا مرا بیحساب و کتاب بردند!»
بله! داداش جون! اگر مرجع تقلید هم باشی حساب و کتاب داری حالا ببین این جوان چه طور خودش را وصل کرده که بیحساب و کتاب خریدارش شدند.
شهید نیّری خودش میگفت:
یک روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند، یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار، منم راه افتادم، راه زیاد بود، کمکم صدای آب به گوش رسید، از بین بوتهها به رودخانه نزدیک شدم، تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه صحنهای دیدم که سرم را پایین انداختم و همان جا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمیدانستم چه کار کنم، همان جا پشت درخت مخفی شدم، میتوانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم، پشت آن درختها و کنار رودخانه چندین دختر جوان مشغول شنا بودند، همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن، یا امام زمان کمکم کن، شیطان دارد مرا وسوسه میکند که نگاه کنم، هیچ کس هم متوجّه نمیشود امّا خدایا خودت مرا حفظ کن، خدایا من به خاطر تو از این گناه میگذرم، سریع از جایی آب تهیه کردم و برگشتم پیش بچّهها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود، یادم افتادحاج آقا حقشناس به من گفته بود:«هر کس برای خدا گریه کند خدا خیلی دوستش دارد»، گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم، حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات میکردم، خیلی با توجّه میگفتم: «یا الله یا الله...» به محض تکرار این نام مبارک گویا گوش دلم باز شد و حالی به من دست داد که تسبیح تمام درختان و کوهها و موجودات اطرافم را درک میکردم، از همان موقع کمکم درهایی از رحمت خاص خدا به رویم باز شد...»
🌕در سال ۱۳۹۱ درست ۲۷ سال پس از شهادت شهید والامقام احمد علی نیّری، کیفی قدیمی که متعلّق به ایشان بود به دست آمد و داخل آن کیف دفترچهای بود که در آن خودش نوشته بود:
🔸در دو کوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی روحیفداه را زیارت کردم و مهمان جمال یوسف زهرا (سلام الله علیها) شدم.🌸
بر بند دیدگان را تا روی جان ببینی
بگذر ز نفس شاید صاحب زمان ببینی
بگذر ز کوچۀ میل تا نیل جان نمایی
گر طی کنی جهان را جان جهان ببینی
📙کتاب روح شهید نوشته ابوالفضل سبزی
🆔 @ShamimeOfoq