🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
💠آزاد شده امام حسین علیه السلام❗️
🍃يكي از شيعيان در بصره سالي ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خواني مي كرد اين بنده خدا ورشكست شد و وضع زندگي اش از هم پاشيده شد حتي خانه اش را هم فروخت .
🍃نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روي تكه حصيري نشسته بودند يكي دو ماه ديگر بنا بود خانه را تخليه كنند، و تحويل صاحبخانه بدهند و بروند. همسرش مي گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم : چه شده ؟ چرا داد مي زني ؟
🍃گفت : اي زن ما همه جور مي توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم ، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود. گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسين (ع ) روي بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مي آيند ما هم وضعمان ايجاب نمي كند و دروغ هم نمي توانيم بگوئيم آبرويمان جلوي مردم مي رود.
🍃يكدفعه منقلب گرديد، گفت : اي حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدري گريه كرد. همسرش گفت : ناراحت نباش يك چيز فروشي داريم . گفت : چي داريم ؟ گفت : من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتي آمد گيسوانش را مي تراشي ، و فردا صبح دستش را مي گيري مي بري سر بازار، چكار داري بگوئي پسرم است ، بگو غلامم است. و به يك قيمتي او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسيني را روشن كن .
🍃مرد گفت : مشكل مي دانم پسر راضي بشود و شرعاً نمي دانم درست باشد كه او را بفروشيم يا نه . زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضي باشد خودش را در اختيار كسي بگذارد اشكالي ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه .
🍃يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مي گويد. وقتي وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاي من نگاه مي كند و گريه مي كند، پدرم مرتب مرا مشاهده مي كند اشك مي ريزد گفتم : مادر چيزي شده ؟ مادر گفت : پسر جان ما تصميم گرفته ايم تو را با امام حسين (ع ) معامله كنيم .
🍃پسر گفت : چطور؟ جريان را نقل كردند پسر گفت : به به حاضرم چه از اين بهتر. شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اينهم جوانش است ) پس يكمقدار بسيار زيادي گريه كردند و از هم جدا شدند. پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قيمتي كه گفت ، تا غروب آفتاب هيچكس نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم مي برمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مي آورم و مي فروشم .
🍃تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم . فرمود: آقا اين را مي فروشي ؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مي فروشي ) گفتم : آري . فرمود: چند مي فروشي ؟ گفتم : اين قيمت ، يك كيسه اي بمن داد ديدم دينارها درست است .
🍃فرمود: اگر بيشتر هم مي خواهي بتو بدهم ، من خيال كردم مسخره ام مي كند. گفتم : نه . فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم . تا فرمود پسر بيا برويم ، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زيادي هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بيرون . پدر مي گويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت : چكار كردي ؟ گفتم : فروختم .
🍃يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت : اي حسين به خودت قسم ديگر اسم بچه ام را به زبان نمي برم . پسر مي گويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن ، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مي كني ؟ گفتم آقا اين اربابي كه داشتم خيلي مهربان بود، خيلي با هم الفت داشتيم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم .
🍃فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم . گفتم : آري پدرم . فرمود: مي خواهي برگردي نزدشان ؟ گفتم : نه . فرمود: چرا؟ گفتم : اگر بروم مي گويند تو فرار كردي . فرمود: نه پسر جان ، برو پائين من را پائين كرد، فرمود: برو خانه . گفتم : نمي روم ، مي گويند تو فرار كردي .
🍃فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار كردي بگو نه ، حسين مرا آزاد كرد. يك وقت ديدم كسي نيست . پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد. گفت : پسرجان چرا آمدي ؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم اين بچه طاقت نمي آورد، حالا آمده .
🍃پدر گفت : پسر جان چرا فرار كردي ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نكردم . گفت : پس چطور شد آمدي ؟ گفتم : بابا حسين آزادم كرد.
📚منبع: قافله اشك ص 20
❣ @arefeen
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
💕صلی الله علیک یا اباعبدالله یا حسین💕
❣بیچاره آن دلی که به آهی خمار نیست
❣وقتی اسیر لشکر زلف نگار نیست
❣دنیای بی حسین اسیر حوادث است
❣دنیای بی حسین به کشتی سوار نیست
❣مارا به چوب مهر و محبت بزن حسین
❣دل سر به راه ترکه ی آموزگار نیست
❣حالش خوش است گریه کن بزم روضه ات
❣پرونده اش به دست کسی واگذار نیست
❣گریه زیاد کرده ام اما بدون شک
❣حالی شبیه گریه ی بی اختیار نیست
❣زلفی به باد دادی و عرشی ترین شدی
❣هرگز بیان روضه چنین آشکار نیست
#غریب_مادر_حسین💔
💠 @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
#چرایی_تاخیر_در_اجابت_دعا⁉️
❤️حضرت امام رضا عليه السلام:
✍خداوند #اجابت دعاى #مؤمن را
به شوق (شنيدن) دعايش به #تأخير مىاندازد و مى گويد: «صدايى است
كه #دوست دارم آن را بشنوم» و در اجابت دعاى #منافق #عجله مى كند
و مىگويد: #صدايى است كه از شنيدنش #بدم مى آيد..🍃
📚فقه الرضا عليه السلام، ص ۳۴۵
❣ @arefeen
☔️💫☔️💫☔️💫☔️💫☔️
💠توصیهای مخصوص تا روز عاشورا❗️
🌺آيت الله وحيد خراسانى:
🔰تا #روز_عاشورا كه نزديك است، روزى صدمرتبه #سوره_توحيد را بخوانيد و به حضرت #سيدالشهدا (علیه السلام) #هديه كنيد.
ِ✴️اِن شاءالله #فيوضاتى نصيبتان ميشود!
🌟شرطش هم اين است مردم را
🌟دعوت به اين عمل كنيد.
🌾همچنین چقدر خوب است که این #عمل_نورانی تلاوت #صد_مرتبه سوره توحید و هدیه نمودن به روح مطهر و نورانی حضرت سیدالشهداء علیه السلام
💟به نیابت از #حضرت #حجت ابن الحسن المنتظر المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام شود.
💚 اللهـــمعجــللـــولیکالفـــرج💚
❣ @arefeen
☔️💫☔️💫☔️💫☔️💫☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃💫🌷🍃💫🌷🍃
💠نتیجه خوبی به اهل بیت❗️
❇️باسخنرانی استاد مسعود عالی
❣ @arefeen
🌷🍃💫🌷🍃💫🌷🍃
#پنجدستورالعمل_از_علامهبيدآبادي❗️
🔰🔻در كتاب فيض حضور آمده است، مرحوم حاج محمد حسن شرکت يكي از علما و عرفاي اصفهان نقل می کنند كه آیت الله بیدآبادی #پنج_سفارش #مهم داشتند و همیشه می فرمودند که افراد #ملتزم به آن باشند:
1⃣همیشه با طهارت (وضوء) باشید.
2⃣نماز اول وقت اقامه شود.
3⃣بیداری سحر از دست نرود.
4⃣غسل جمعه فراموش نشود.
5⃣مهمتر از همه: همیشه خود را در حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن)
❣ @arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌مداحی فوق العاده زیبا و سوزناک
💠محسن ابراهیم زاده
❣شاه منی یاحسین❣
💕حتماً گوش کنید
🌹 @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🔴حق رفاقت آخوند کاشى برای تشیع جنازه جهانگیر خان❗️
🔰حضرت آقا سید جعفر میردامادى از قول پدرش نقل مى کرد، که پدرش شاگرد مرحوم خان و آخوند کاشى بوده مرحوم خان قشقایى زودتر از مرحوم کاشى به رحمت خدا مى روند، در وقتى که مرحوم خان رحمت خدا مى رود مى گویند:
🍃مرحوم آخوند خیلى حالش بد بوده بقدرى مریض بوده که نمى توانسته راه برود، مرحوم آخوند خیلى مضطرب و ناراحت بود آخه رفیق صمیمى او بوده. جنازه مرحوم خان را توى مدرسه صدر آوردند که بر او نماز بخوانند، تا جنازه را به مدرسه آوردند که دور حیاط مدرسه بگردانند بى تابى میکرده و نمى توانسته قدم از قدم بردارد.
🍃خُب ایشان زعیم و بزرگ حوزه هم بود، ایشان به شاگردانش اشاره میکند که زیر بغل هایم را بگیرید. گفتند: آقا شما نمى توانید راه بروید نمى خواهید بیائید. بفرمائید؟ مرحوم آخوند مى فرمایند: خیر من باید بروم! خلاصه زیربغلهاى آخوند را مى گیرند و ایشان چند قدمى به مشایعت جنازه مرحوم خان مى روند و بیشتر از آن نتوانستند قدم جلوتر بگذارند، همان چند قدم را مشایعت مى کنند و بر مى گردند و بعد جنازه را از مدرسه بیرون مى برند، مسئله تمام مى شود.
🍃سه شب از این ماجرا نگذشته بود که من مرحوم خان را خواب دیدم. مرحوم خان به من فرمود: فلانى برو از آخوند تشکر کن. من گفتم: براى چه تشکر کنم؟!
گفت: آخه تو که نمى دانى . گفتم چرا مى دانم ایشان چند قدمى که بیشتر به مشایعت شما نیامد من در آنجا بودم این چیزى نبود.
🍃فرمود: آخه تو نمى فهمى مرحوم آخوند که چندقدم آمد یک سِرى اذکارى رادنبال جنازه ام گفت .که این اذکارسبب شد من از برزخ نجات پیدا کنم وکُلیّه کارمان رتق وفتق گردد و تو برو از او تشکر کن و به او بگوالحق که حق رفاقت رابجاآوردى.
📚داستانهایی از مردان خدا؛ قاسم میر خلف زاده
❣ @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
#عزیزان_تا_زمان_باقی_مانده
#برای_آینده_چراغ_روشن_کنیم
#حتی_شده_یک_چراغ_بفرستیم❗️
🌹آیت الله محمّدعلی جاودان:
✍حاج آقای #حقشناس یک بار فرمودند که من #جایگاه_آخرتی خودم را #دیدم؛ اتاق بزرگی بود که همه جای آن درست شده بود مگر گوشهای از آن که #خالی مانده بود؛ ما خوشحال شدیم که عمر ایشان هنوز باقی است. چون این مقدار باقیمانده را باید در #باقی_عمر خود میساختند.
💠هر شب که #سحر #بیدار میشویم، #یک_چراغ برای آن عالم میفرستیم و اگر بخوابیم یک چراغ نفرستادیم؛ اگر در #بهشت قصری با اتاقهای زیاد داشته باشیم، چراغ هر یک از این اتاقها را باید از #دنیا با خود ببریم و اگر یک شب بخوابیم، یکی از این اتاقها بیچراغ میماند.
🍃مؤمن هنگام #قبض_روح دلگیر و #غصهدار است؛ چون خانه داشته؛ زن و بچه داشته و ...؛ #دل_کندن از اینها #سخت است. برای همین در این هنگام به او #کاخهای_بهشتیاش را #نشان میدهند؛ دوستانش در آخرت از جمله محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به او نشان میدهند و او دیگر خانه و زن و بچه را #فراموش میکند و از آنها دل میکَنَد. این دوست و آن کاخ را #خودش #تهیه کردهاست.
❣ @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
⚫️السّلام علیکِ یا بنت الحسین یه رقیه⚫️
🍁از خیمه ها دور از تمنای نگاهم
🍁آن روز رفتی و دلم پشت سرت ماند
🍁بیچاره لب هایم به دنبال لب تو
🍁در حسرت آن بوسه های آخرت ماند
🍁بوسیدن لب های من ، وقتی نمی برد
🍁حق دارم از دست لبت دلگیر باشم
🍁وقتی به دنبال سرت آواره هستم
🍁باید اسیر این همه زنجیر باشم
🍁یادش به خیر آن روزهای در مدینه
🍁دو گوشواره داشتم حالا ندارم
🍁رنگ كبودم مال دختر بودنم نیست
🍁من مشكلم این جاست كه بابا ندارم
🍁از شدت افتادنم از روی ناقه
🍁دیگر برایم ای پدر پهلو نمانده
🍁گیرم برایم چند معجر هم بیارند
🍁من كه دگر روی سرم گیسو نمانده
🍁از كربلا تا كوفه، كوفه تا به این جا
🍁در تاول پایم هزاران خار می رفت
🍁بابا نبودی تا ببینی دختر تو
🍁با چه لباسی كوچه و بازار می رفت
🍁دیدم كه عمه آستین روی سرش بود
🍁از گیسوی بی معجرم چیزی نگفتم
🍁وقتی كه از گیسو بلندم می نمودند
🍁از سوزش موی سرم چیزی نگفتم
🔳يا أبتاهُ مَن الَّذي أَيتمني🔳
❣ @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
YEKNET.IR - Karimi-Shab 02 Moharam1398-008.mp3
3.45M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #تک احساسی #محرم
🌴از آسمان آید ندا اهلا و سهلا
🌴حسین رسید به کربلا اهلا و سهلا
🎙 #محمود_کریمی
👌 #فوقالعاده_زیبا
❣ @arefeen
mohamadhoseinhadadian-@yaa_hossein.mp3
4.27M
#شب_دوم_محرم 98
🎵ارباب دلم
🎙محمدحسین #حدادیان
#شور
❣ @arefeen
☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️
💠بر امام حسین(ع) گریه کنید و بگریانید❗️
🌺حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی:
🔰یک وقتی یک نفر در خواب دیده بود که امام حسین علیه السلام، از حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام پرسیده بودند که: «روضه خوانها چند نفر هستند؟ صورتشان را بده من ببینم»
⭕️صورت را که به امام حسین علیه السلام مےدهند، نام بعضے از روضه خوان ها را قلم می زنند. زمان شاه بعضی روضه خوانها و واعظ ها از طرف دولت به گلستان دعوت میشدند، شاه آن بالا می نشست و اینها روضه میخواندند. امام حسین علیه السلام نام این روضه خوان ها را خط می زند.
💦آن کسی که این خواب را دیده بود متوجه میشود که نام« آسید عبدالهادی» هم جزو روضه خوان هاست. تعجب میکند چون که آسید عبدالهادی مرجع بودند. بعد از رحلت آقای بروجردی رحمت الله، آسید عبدالهادی مرجع شد.
☀️فردای آن شب خدمت آسید عبدالهادی رسید و گفت: که آقا من یک چنین خوابی دیده ام که اسم شما را جزوه روضه خوان های امام حسین علیه السلام نوشته بودند.
🌏ایشان فرموده بودند: درست است من کتابی خواندم روایاتی بود راجع به فضیلت گریاندن بر امام حسین علیه السلام؛ مثل این روایت که مَنْ بَکیٰ؛ کسی که خودش بر مصیبت امام حسین علیه السلام گریه کند، أَوْ اَبْکیٰ یا مردم را بر مصیبت آن حضرت علیه السلام بگریاند یعنی روضه بخواند و دیگران را به گریه بیندازد، أَوْ تَباکیٰ یا گریہ اش نمےآید، اما تباکی کند، مثل گریه دروغین که دختر بچه ها مےکنند، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة؛ بهشت بر او واجب میشود.
🌾من این روایات را مطالعه کردم و با خودم گفتم: «عجب، ما خودمان چرا این کار را نکنیم؟ من در هفته یک شب کتاب مقتل را به دست میگیرم و برای زن و بچه ام روضه میخوانم»
💌بعد آسید عبدالهادی فرمودند: معلوم می شود که این کاری که ما کردیم مورد قبول واقع شده است، که اسم ما را هم جزو روضه خوان ها نوشته اند!
❣ @arefeen
☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️🍁☔️
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
💠شفا يافتن مريض با تربت امام حسين❗️
🔰در امالي روايت شده است: حسين بن محمد بن عبدالله از پدرش نقل مي کند: در مسجد مدينه مشغول نماز خواندن بودم، دو مرد عرب را ديدم که در يک طرف من نشسته اند و مشغول صحبت هستند، يکي از آن دو به ديگري گفت: هيچ مي داني بر من چه گذشته است؟
🍃در بدنم دردي به وجود آمده بود که هيچ يک از طبيب ها نمي توانستند مرض مرا تشخيص بدهند تا حدي که از خودم نااميد شدم، روزي پيرزني به نام ام سلمه که همسايه ما بود به خانه ما آمد و از حال من سؤال کرد و گفت: اگر من درد تو را دوا کنم چه مي گويي؟ گفتم: غير از اين، آرزويي ندارم!
🍃آن زن پير به خانه خود رفت و بعد از لحظاتي وارد منزل من شد و همراه خود ظرفي پر از آب آورد و گفت: اين آب را بخور تا خوب شوي. گفتم: اشکالي ندارد، آن آب را خوردم و لحظه اي از اين جريان نگذشته بود که صحيح و سالم شدم و دردي را در بدن احساس نکردم. مدتي آن واقعه گذشت. ديگر اثري از آن مرض وجود نداشت. روزي آن پيرزن به خانه ما آمد، به او گفتم: اي ام سلمه! به من بگو آن چه شربتي بود که به من دادي و درد مرا برطرف کرد؟
🍃پيرزن گفت: با اين دانه تسبيح که در دست دارم، پرسيدم: اين چه تسبيحي است؟ گفت: اين تسبيح با خاک کربلا درست شده است، آن زن پير ديد که من خيلي عصباني شده ام، از خانه ما بيرون رفت، هنوز به خانه اش نرسيده بود که دوباره همان درد در من ظاهر شد و نمي توانستم از آن خلاص شوم و هيچ چيز نمي توانست درد مرا علاج کند، در اين هنگام بود که مؤذن بالاي مناره رفت و شروع کرد به اذان گفتن و من هم مشغول نماز شدم و بعد از آن متوجه نشدم که او کجا رفت و وضعيت من چگونه شد.
📚منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 22 و 23
❣ @arefeen
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
#داداشگلم_کوله_بارتو_سبک_کن
#از_این_دنیا_دل_بکن_و_پرواز_کن❗️
🌹آیت الله مرعشی نجفی:
✍من خیلی بارم #سبک است و هیچ #نگرانی ندارم، تنها #یک_چیز مرا #زجر می دهد و آن این است که #میترسم در ایام زندگیم نوشته یا صحبت های من در هر موردی باعث شده باشد که حقی #ناحق شود، یا در #همسایگی ما #گرسنهای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم که والله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بوده، من آگاهی نداشته ام.
💠🍃شما هم #بارتان را #سبک کنید و از #تجمل_پرستی و خانه بزرگ و ... #بپرهیزید، که همه چیز ظرف چند دقیقه #نابود می شود!
❣ @arefeen
💚صلیاللهعلیکیااباعبداللهالحسین💚
❣تو کیستی و چه کردی، که بین خوف و رجا
❣عدوی نیزه به دستت، نرفته، حُر برگشت
❣تو کیستی که کرم را رسانده، تا این حد
❣حرامی هم ته گودال، دست پُر برگشت
❣گر کویر لوط باشی، یار آبادت کند
❣کربلا راهم حسین بن علی، آباد کرد
#یا_سیدالعطشان
#یا_حسین_جان
💠 @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🌺🍃یا ثارالله و ابن ثاره🍃🌺
🍁ای پسر فاطمه من حرِّ گرفتار تواَم
🍁حر گرفتـار توام عبـد گنهکار تواَم
🍁تو پسـر فاطمـه، من خاک ره مادر تو
🍁آمدهام تا که شوم بیسر و جان یاور تو
🍁هم ز تـو و زینب تـو هم ز سکینه خجلم
🍁خون شده از تشنگی اصغر ششماهه دلم
🍁یوسف زهرا جگرم خون شده بر غربت تو
🍁آمـدهام آمـدهام در طلـب رحمـت تـو
🍁آمدهام آمدهام گریـهکنـان بـر در تو
🍁تا که بگردم به ادب دور سر اکبر تو
🍁گر تو نبخشی به چنین زاری و ناله چه کنم؟
🍁لرزه فکندم به تن طفل سهساله چه کنم؟
🍁خارم و دل بسته به یک برگ گل یاس تواَم
🍁حـرّم و ردم نکنـی! عـاشق عبــاس تـواَم
#کی_شود_حُر_شوم
#توبه_مردانه_کنم...
#غریب_مادر_حسین
❣ @arefeen
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
YEKNET.IR -Vahed -Hajmahdirasuli - Shab3moharam1441 - sarallahzanjan.mp3
7.07M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #واحد #ترکی #محرم
🌴حرم پاک رقیه حرم فاطمه دی
🌴او علم که اسیر اوردا علم فاطمه دی
🎙 #مهدی_رسولی
👌بسیار زیبا
❣ @arefeen
YEKNET.IR -Mehdi Akbari-Shab 03 Moharam1398-007.mp3
5.23M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴من و شور عطر حضور
🌴منم و حال و هوای حرم
🎙 #مهدی_اکبری
👌فوق العاده زیبا
❣ @arefeen