6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر این حرفا به این زمان میخوره
@arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خضوع سپهسالار مدافعان حرم؛ در حرم
@arefeen
😳😳📢 اعلام #جنگ 📢😳😳
حکمای #طب_سنتی اسلامی علیه وزارت بهداشت
📣 #خیراندیش #تبریزیان #روازاده #ضیائی بادرمان قطعی💯
✅ دیابت_سرطان_آسم💯
✅ بیماریهای_صعب_العلاج💯
✅ زیبایى_پوست_موتناسب_اندام💯
✅ درمان_مشکلات_جنسی
متاسفانه کانالهای سودجوی زیادی به اسم طب سنتی هستند لذا تنها کانال مورد تایید مارا دنبال کنید👇👇
#کانال_رسمی_طب_سنتی_واسلامی
http://eitaa.com/joinchat/906493966Cd2582ceabf
#طلاق_ناگهانی!
زنی در دادگاه با اصرار از شوهرش میخواهد که #طلاقش_دهد,
شوهرش می گوید ما زندگی خوبی داریم. از زن اصرار و از شوهر انکار
در نهایت شوهر برای.مانع شدن طلاق شرط بخشش۱۳۶۴ سکه مهریه را میگذارد زن با کمال میل میپذیرد. بعداز طلاق مرد مات و مبهوت
خواهش میکند که دلیل جدایی اش را بگوید زن بالبخندی #شیطنت_آمیز
جواب داد:طاقتش رو داری؟؟ سپس زن توضیح میدهد که ...
ادامه داستان 👇
http://eitaa.com/joinchat/4018274322C110439200b
#سردار_سلیمانی💚😍
#مشتی_گری
🔸جانباز قطع نخاعی ناصر توبه ایها در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان های لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را بر عهده داشت که در آن زمان حاج قاسم سلیمانی در سمت فرماندهی لشکر خدمت می کرد.
🔹سردار شهید حاج قاسم سلیمانی وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار والدین خود برود به همسر این جانباز زنگ می زد و می گفت من دو روز به خانه شما می آیم.
🔸لباسی تهیه می کرد و به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر جانباز می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است؛ دو روز خدمت گذاری این جانباز قطع نخاعی را داشت بعد به سمت کرمان میرفت.
🔹این جانباز در دی ماه سال ۱۳۹۲ به دیار حق شتافت.
(شادی روحشان صلوات)
@arefeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خضوع سپهسالار مدافعان حرم؛ در حرم
@masafclips
🌷✨﷽
#داسـتان_های_خواندنی
🌸✨طفلـــــی از باغــــی گــــــــــردو میدزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین میکردند تا دزدهای گردو را بیابند.
🌸✨روزی، طفـــــــــل گــــــــــــــردوها را دزدید و قصد داشت از باغ شود که لشکرِ کمینکردهها به دنبال طفل افتادند و طفل، گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد.
🌸✨پســـــــــرک را در گـــــــوشـــــهای بنبست گیر انداختند. پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست.
🌸✨حکیمـــــی عــــــــارف این صحنـــه را میدید. دید، صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و میگوید: «برخیز! چرا گردوهای ما را میدزدیدی؟» طفل گفت: «من ندزدیدم.» یکی گفت: «دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار میکنی؟» دیگری گفت: «من شاهد پریدنت از درخت بودم...»
حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند.
🌸✨ حکیـــــــــم کُنجــــی نـــــــــشست و زار زار گریست.گفت: خدایا، در روز محشر که تو میایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با اینکه دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!!
🌸✨خـــــــــــدایا امـــــــروز مــــن محشــــر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِام رحم نما و با من در محاسبهی گناهانم تنها باش. چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز بر من رحم کن و مرا نجات ده.
@arefeen
#حیفه_با_این_خدای_مهربان💚💚
#رفیق_نباشی
📚 #حکایت_زیبای_مهرمادر و #مهرخدا
در زمان حضرت موسی پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.به موسی ندا آمد برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن.
مادر با چشمانی اشکبار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را به بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانهاش، از شر گرگ در امان دار. که او تنهاست.ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را میبینی؟ با اینکه جفا دیده ولی وفا میکند.
بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهربانترم.
@arefeen
24.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره دختر شهید از انگشتر حاج قاسم
یادت نره حق انگشترم را ادا کنی
◾️ #انتقام_سخت
◾️ #حاج_قاسم_سلیمانی
◾️ #قاسم_سلیمانی
@masafclips
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر این حرفا به این زمان میخوره
@arefeen