eitaa logo
احکام شرعی کاربردی
1.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
پاسخگویی به سؤالات شرعی👇 مقلدین مقام معظم رهبری و آیت الله سیستانی @Chnani313 مقلدین آیت الله مکارم و دیگر مراجع @h_babazadeh لینک کانال: @Sharia313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. @arefeen
✨﷽✨ ✍در کودکی یاد دارم وقتی با هم‌سن و سالان در کوچه فوتبال بازی می‌کردیم، تنبل‌ترین بازیکن را دروازه‌بان می‌گذاشتیم. همه از دروازه‌بان‌ شدن و یک‌جا ایستادن متنفر بودیم و آن را نوعی حقارت تصور می‌کردیم و سعی می‌کردیم به راحتی تسلیم نشویم.بعدها که بزرگ شدم و از دنیای فوتبال سر درآوردم فهمیدم، هر کسی را دروازه‌بان نمی‌گذارند. حیثیت و آبرو و زحمت‌های همه 11 نفری که می‌دوند در دستان پُرتوان دروازه‌بان است. در یک خانه نیز برخی تصور می‌کنند زنِ خانه‌دار یعنی کسی که فقط در خانه می‌خورد و می‌خوابد و تنبل است، در حالی‌که زنِ خانه‌دار مانند دروازه‌بان خانه است که باعث می‌شود زحمات دویدن و تلاش پدر به باد نرود. در کل زن باعث می‌شود از حریم خانه به دقت مواظبت شود تا هر کسی قدرت حمله و وارد شدن به آن را نداشته باشد. زن اگر در خانه‌داری، اسراف کند٬ ولخرج باشد و کودکان را دلسوزانه مدیریت و تربیت نکند، زحمات دویدن پدر به باد می‌رود. هرچند زنان شاغلی هم هستند که خانه‌داری بسیار عالی هم از خود نشان می‌دهند و شاغل بودن در تضاد خانه‌داری یک زن هوشیار و کوشا نمی‌تواند باشد. 👈یک تیم فوتبال برای پیروزی به دروازه‌بان ماهری نیازمند است و یک خانواده برای موفقیت به زنِ خانه‌دار ماهر. @arefeen
✨﷽✨ ✍پادشاهی با درشکه در شهر می‌رفت. درشکه‌چی جوانی بود که همیشه پیش شاه جدی بود و متین برخورد می‌کرد. در کنار درشکه‌چی جوان تازه‌کاری بود که محافظ شاه بود و همیشه کنار درشکه‌چی می نشست و شاه در کالسکه پشت آنها. روزی شاه را با وزیرش اوقات تلخی شده بود که او را با تازیانه‌ای نواخته بود و ناراحت بود. سوار کالسکه شد و جوان محافظ تبسمی به احترام را سنگین آمد و با تازیانه‌ای که در دست داشت بر سر او زد و گفت: «چرا می‌خندی؟ مگر چهره شاه خنده دارد؟!!» مدتی گذشت، شاه را همسرش بعد از مدت‌ها پسری زایید که شاهزاده می‌شد و تخت شاهی پایدار خوشحال و مسرور، امر کرد درشکه حاضر کردند تا در شهر چرخی بزند و به شکرانه این تولد انعام به فقرا دهد. شاه سوار درشکه شد و جوان تبسمی نکرد. شاه تازیانه‌ای بر جوان محافظ زد و گفت: «چرا از شادی تولد شاهزاده ناراحتی؟!!» جوان تبسمی کرد. شاه گفت: «چرا کم تبسم و خنده می‌کنی ای جوان! نکند مشکلی داری و به شاه نمی‌گویی؟ بگو نترس شاه را توان گره‌گشایی زیاد است.» جوان درشکه‌چی که جوان محافظ را از پاسخ دادن عاجز می‌دید گفت: «اعلی‌حضرت ما را حق شادی نیست و حق غم. وقتی شما شاد هستید ما باید شاد باشیم و وقتی ناراحت ما باید ناراحت باشیم. امروز این جوان مثل آن روز به اندازه‌ای که شاد باشد شاد است شما شادی بیشتری دارید که او را ناراحت می‌بینید و آن روز این جوان زیاد شاد نبود شما زیاد غمگین بودید که او را شاد @arefeen
✨﷽✨ ✍ روزی جوانی از پدرش پرسید: پدرم٬ تو از نظر دارایی مشکلی نداری و وضع مالی‌ات از من بهتر است. آیا دوست داری برایت عیدی بخرم؟ پدر٬ پسرش را به حیاط خانه، کنار درخت سیبی آورد و گفت: پسرم به‌نظرت من سالی چقدر هزینه‌ی این درخت سیب می‌کنم؟ گفت نمی‌دانم. گفت: اگر هر سال٬ از آب٬ کود٬ هرس و سمی که برای این درخت هزینه می‌کنم را حساب کنی 40 هزار تومان این درخت برایم هزینه دارد. می‌دانی هر سال 4 کیلو سیب هم به من نمی‌دهد! یعنی هر کیلو سیبش 10 هزار تومان برایم تمام می‌شود علاوه بر آشغال‌هایی که در خانه ریخته می‌شود. پسرم فکر می‌کنی من احمقم برای این درخت این همه زحمت می‌کشم و پولم را هدر می‌دهم؟ می‌توانم با 40 هزار تومان 20 کیلو سیب را بی‌زحمت و بی‌دردسر بخرم. پسر گفت: حتما حکمتی دارد٬ پدرم بگو. پدر گفت: من این درخت را برای خوردن سیبش نکاشتم برای این کاشتم که در پاییز چند تا سیبی بچینم؛ که محصول تلاش خودم است و خود پرورشش دادم. اگر تو برای من عیدی بخری درست است که من نیاز ندارم ولی لذتش مثل لذت چیدن سیب این درخت٬ برایم شیرین است. تو هم میوه یک عمر زندگی من هستی. پسر از شرم سرش را به زیر انداخت و رفت. آری، اگر پدر و مادری داریم که حتی وضع مالی‌شان خیلی عالی است؛ صله‌رحم٬ هدیه و عیدی دادن را فراموش نکنیم٬ ما محصول و میوه و سیب دل آن‌ها هستیم. این میوه مزه‌اش به خوردنش نیست بیرونم ارزان‌تر می‌فروشند مزه‌اش در دست پرورده بودن خود انسان است. @arefeen
✨﷽✨ ✍مردی به خواب دوستش آمد، در حالی‌که غل و زنجیر بر دست داشت. به دوستش گفت: به پسران من بگو، عمل صالحی انجام دهند تا جزو باقیات‌الصالحات بر من ثوابی نوشته شود، باشد که خدا مرا از عذاب رها کند. دوستش نزد فرزندان آن متوفی آمد و سخن پدر بر آنان رساند و خواب خود تعریف کرد. در حالی‌که فرزندان او از بیکاری از شهر پشم می‌خریدند و در رودخانه می‌شستند تا پولی بگیرند و کسب معاش کنند. پسر بزرگ‌تر گفت: مرا معاف و معذور دار که این پشم‌ها امانت است و ما را دیناری در دنیا نیست که در حق او نیکی کنیم. پسر کوچک‌تر گفت: صبر کن نرو. دستان خود را گشوده به هم چسباند و سه بار آب رودخانه پر کرد و به بیرون رود روی سبزه‌های کنار رود ریخت. گفت: خدایا چیزی برای احسان و بخشش ندارم از فضل خود این کم‌ترین را از این ناچیز بپذیر و پدرم را از عذاب معاف کن.دوستش خنده‌ای کرد و گفت: شاهکار کردی ای پسر دوست من! نیازی به احسان و نیکی تو نیست من کار نیکی می‌کنم و وصیت پدر تو را عمل می‌کنم. شب در خواب فرو رفت و دید آن دوست‌اش در باغ بزرگی است. شاد شد و گفت: من که چیزی برای تو نبخشیدم؟ دوست‌اش گفت: خدا به خاطر سه کف دست آب ، مرا بخشید. بدان در این دنیا برای خدا ارزش یک عمل به نیت کننده آن است نه بزرگی یک کار. آری حال که فصل زمستان است ، کافی است نان‌های خشک مانده سر سفره را به نیت قربة الی‌الله برای پرندگان بریزیم. به همین راحتی با یک نیت خوب، کوچک‌ترین کار نزد بشر، نزد خدا بزرگترین کار است. @arefeen
✨﷽✨ ✍ماموران سلطان محمود در بخارا، پسر جوانِ پیرمردی را گرفتند که به سلطان بد گفته بود. و او را در لشگرگاه زندانی کرده بودند و برای امور نظافت آن‌جا یک سال بود که از او کار می‌کشیدند. پیرمرد هر چه وساطت و شفاعت فرزند خود کرد حاصلی اتفاق نیفتاد. پس از تلاش زیاد خدمت سلطان رسید و به سلطان ناسزایی گفت.ماموران ریختند و پیرمرد را گرفتند. شاه چون این صحنه را دید، گفت: آزادش کنید پیرمردی گرفتار است، که به من پناه آورده، و سن او از من بیشتر است آزارش نکنید.پیرمرد اشکی ریخت و گفت: ای سلطان پیام و سخن مرا گرفتید، من به شما ناسزا گفتم و مرا رها کردید؛ ولی پسرم از شما بدی گفته و یک سال در زندان ماموران شماست. سلطان آشفته شد و امر کرد: فرزند پیرمرد را آزاد کرده و به او غرامت بپردازند و آن مامور را هم شلاق بزنند تا برای ترس مردم از سلطان، با چنین سخت‌گیری‌های نابجا و ظالمانه، چهره خشن و نامناسبی از شاه در بین مردم ارائه نکنند. داستان زندگی بشر نیز چنین است. برخی به خاطر منافع دنیوی‌شان یا جهالت‌شان از خدا موجودی ساخته‌اند که هرگز خدا چنین نیست. مانند مامورانی که از خشونت و سنگ‌دلی سلطان، تصور و ذهنیتی در بین مردم ساخته که هرگز چنین نبوده و بخشنده‌تر از آن بود. کافی است نزد برخی جاهلان خدا‌نشناس پای انسان بلرزد، او را جهنمی کرده و از او دور می‌شوند. این گروه جز ساختن چهره خشن از خدا کاری بلد نیستند که حتی خدا نیز آنان را دوست ندارد چرا که، کسی که کسی را دوست داشته باشد دوست را محبوب می‌کند نه منفور! و آن‌ها اگر خدا را دوست داشتند او را محبوب بندگان می‌کرد نه العیاذبالله منفور! اوایل نبوت، نبی مکرم اسلام (ص) از خشم خدا زیاد سخن می‌گفتند، که جبرییل نازل شد و فرمود: ای پیامبر خداوند امر کرد: از رحمت من بیشتر به بندگانم بگو. ‌‌‌‌ @arefeen
✨﷽✨ ✍مردی به خواب دوستش آمد، در حالی‌که غل و زنجیر بر دست داشت. به دوستش گفت: به پسران من بگو، عمل صالحی انجام دهند تا جزو باقیات‌الصالحات بر من ثوابی نوشته شود، باشد که خدا مرا از عذاب رها کند. دوستش نزد فرزندان آن متوفی آمد و سخن پدر بر آنان رساند و خواب خود تعریف کرد. در حالی‌که فرزندان او از بیکاری از شهر پشم می‌خریدند و در رودخانه می‌شستند تا پولی بگیرند و کسب معاش کنند. پسر بزرگ‌تر گفت: مرا معاف و معذور دار که این پشم‌ها امانت است و ما را دیناری در دنیا نیست که در حق او نیکی کنیم. پسر کوچک‌تر گفت: صبر کن نرو. دستان خود را گشوده به هم چسباند و سه بار آب رودخانه پر کرد و به بیرون رود روی سبزه‌های کنار رود ریخت. گفت: خدایا چیزی برای احسان و بخشش ندارم از فضل خود این کم‌ترین را از این ناچیز بپذیر و پدرم را از عذاب معاف کن.دوستش خنده‌ای کرد و گفت: شاهکار کردی ای پسر دوست من! نیازی به احسان و نیکی تو نیست من کار نیکی می‌کنم و وصیت پدر تو را عمل می‌کنم. شب در خواب فرو رفت و دید آن دوست‌اش در باغ بزرگی است. شاد شد و گفت: من که چیزی برای تو نبخشیدم؟ دوست‌اش گفت: خدا به خاطر سه کف دست آب ، مرا بخشید. بدان در این دنیا برای خدا ارزش یک عمل به نیت کننده آن است نه بزرگی یک کار. آری حال که فصل زمستان است ، کافی است نان‌های خشک مانده سر سفره را به نیت قربة الی‌الله برای پرندگان بریزیم. به همین راحتی با یک نیت خوب، کوچک‌ترین کار نزد بشر، نزد خدا بزرگترین کار است. ‌‌‌‌ @arefeen
✨﷽✨ ✍عارف نامداری در نیشابور زندگی می‌کرد. جوانی در همسایگی او بود که کبوتران بسیاری داشت و همیشه کبوتربازی می‌کرد. روزی عارف در ایوان خانه خود نشسته بود و قرآن تلاوت می‌کرد که ناگاه پسر همسایه سنگی به کبوتری زد و سنگ به پیشانی عارف خورد، و خون بسیار جاری شد. عارف غلام خود را صدا کرد و چوب بزرگی به دست او داد و گفت: به آن جوان بده تا کبوترانِ خود با این چوب براند. آری! گروهی هستند که کسی را آزار می‌دهند که به او آزار نرسانده است. این گروه مستحق عذاب هستند. گروهی هستند که اگر از کسی آزار ببینند او را آزار دهند، این گروه اهل حساب هستند. (اگر بیشتر تلافی کرده باشند و خشم زیاد از حد گیرند، باید حساب پس بدهند.) گروهی دیگر هستند که اگر از کسی آزار ببینند، او را آزار ندهند. این گروه اهل ثواب هستند. اما گروهی هستند که اگر از کسی آزار ببینند او را آرام کنند. (مانند آن عارف) این گروه اهل قرب به خداوند هستند. مانند: اولیاء الله و مقربین به درگاه خدا! ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @arefeen
✨﷽✨ ✍ با پیرمردِ مؤمنی، در مسجد نشسته بودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خدا شد. پیرمردِ مؤمن٬ دست در جیب کرد و اسکناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نکردند و سکه‌ای دادند. جوانی از او پرسید: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سکه ای می دادی کافی بود!! پیرمرد تبسمی کرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع می‌کند. از پول شیرین‌تر، جان و سلامتی من است که اگر این‌جا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشکان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان که از پول شیرین‌تر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فرمایش حضرت علی (ع) چه زیاد است عبرت و چه کم است عبرت‌گیرنده. وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (سوره‌ی بقره آیه‌ی 195) و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد. @arefeen
🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. @arefeen
🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. 🍀✨ @arefeen
✨﷽✨ ✍مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه می‌کرد و به او می‌گفتند: گناه نکن! می‌گفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد نمی‌سوزاند؛ من باورم نمی‌شود او از مادر مهربان‌تر است چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است! روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار پسر جوانی شد که در معصیت خدا پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش می‌کرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت می‌کنم نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است حاضر به مرگ فرزندش باشد. گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده است و به هیچ صراط مستقیمی سربراه نمی‌شود. گفتند: پس بدان بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه می‌آید و بر سوزاندن او هم راضی می‌شود‌. 📖 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17 - عبس) مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟