eitaa logo
احکام شرعی کاربردی
1.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
پاسخگویی به سؤالات شرعی👇 مقلدین مقام معظم رهبری و آیت الله سیستانی @Chnani313 مقلدین آیت الله مکارم و دیگر مراجع @h_babazadeh لینک کانال: @Sharia313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠ترس از خدا چیست؟💠 ◆اگر خدا مهربان است، پس چرا باید از او بترسیم؟ ◇منظور از این ترس ڪه در روایات آمده چیست؟ ✍یڪی از معانی خوف و ترس از خدا در این روایت آمده و بیان ڪرده ڪه‌ این ترس از چه چیزےباید باشد: 🍃عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: الْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ ذَنْبٍ قَدْ مَضَى لَا یَدْرِی مَا صَنَعَ اللَّهُ فِیهِ وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِیَ لَا یَدْرِی مَا یَکْتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهَالِکِ فَهُوَ لَا یُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْفُ🍃 ✍امام صادق (ع) فرمود: مؤمن در میان دو ترس و نگرانی است: گناهى ڪه گذشته است، نمى ‏داند ڪه خدا در مورد آن‏ چه ڪرده است؟ ڪه آن را بخشیده یا عقوبتش خواهد ڪرد؛ و عمرے ڪه باقى مانده است، نمى‏ داند ڪه چه گناهانى ڪه مایه هلاڪ او است، مرتڪب مى‏ شود؛ (آیا عاقبت بخیر می‌شود یا خیر) پس او شب را نمیگذراند مگر اینڪه در حالت ترس و نگرانی باشد، و اصلاحش نڪند جز ترس‏ از خدا 📚اصول ڪافی، ج‏2، ص71 @arefeen
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند . آنها در میان زوج های جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند . بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکر شان را از نگاه شان خواند: « نگاه کنید ، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند . » پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت . غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست . یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود . پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد . سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد . پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید . همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فکر می کردند که آن زوج پیر احتمالا آن قدر فقیر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفارش بدهند . پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش . مرد جوانی از جای خود برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برای شان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : « همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . » مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد ، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند . بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برای شان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد : « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم . » همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت : « می توانم سوالی از شما بپرسم خانم ؟ » پیرزن جواب داد : « بفرمایید . » - چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید ؟ » پیرزن جواب داد : منتظر دندان ها!!!! @arefeen
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
🔴 کانال امام خامنه ای در ایتا تاسیس شد به بزرگترین کانال عاشقان امام خامنه ای در ایتا بپوندید من عاشق امام خامنه ای هستم من عاشق امام خامنه ای هستم من عاشق امام خامنه ای هستم جهت عضویت کلیک کنید 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1242300433C4c0b687513
┄┅══✼ *✨﷽✨*✼══┅┄ دست ادب بر روی سینه می گذاریم السَّلامُ عَلَى الْقآئِمِ الْمُنتَظَرِ و الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ سلام بر قیام کننده‌اى که انتظارش کشیده مى‌شود و (سلام بر) عدل آشکار سلامی می دهیم از روی اخلاص سلامی را که دلتنگی در آن باشد نمایان ز لب های عزیرت گر جوابی بشنویم ما ؛ چه حسی می نشیند در میان سینه هامان پس : 🌸السَّلامُ عَلَیکَ یا صاحِبَ الزَّمان✋🏻 أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ @arefeen
📚فردوس،بالاترين درجه در بهشت از حضرت رسول (ص) روايت شده كه «بهشت را صد درجه است و ميان هر درجه با درجه ديگر به مقدار فاصله آسمان است با زمين، بالاترين درجه آن فردوس است كه چهار رود بزرگ بهشت از آن مى جوشد و هرگاه از خداوند مسئلت و حاجتى داشتيد فردوس را از حضرتش درخواست نمائيد.(مجمع البيان) ✨اميرالمؤمنين (ع) در وصف بهشت چنين مى فرمايد : درجاتى است كه هر يك بر ديگرى برترى خاص خود را دارد و جايگاههائى كه با يكديگر متغايرند، نعمتهايش پايان نپذيرد و ساكنان آن هرگز از آن كوچ نكنند، جاويدانند كه براى هميشه در عنفوان جوانى در آن بزيند، وطن گزينان كه هيچگاه نوميدى نداشته باشند.(1) 📖قرآن کريم مي فرمايد: اِنّ الذين ءامنوا و عملو الصالحات كانت لهم جنّات الفردوس نزلا(2) امّا كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، باغهاي فردوس نيز منزل گاهشان است.» از احاديث استفاده مي‌شود كه فردوس بخشي از بهشت و برترين و بالاترين جايگاه آن است كه در اين بخش پيامبر اكرم، امامان و برخي پيروان راستين آنان مانند ابوذر و سلمان و... ساكن هستند. در روايتي از پيامبر اكرم آمده است: «هنگامي كه از خداوند متعال تقاضا مي‌كنيد، فردوس را تقاضا كنيد كه وسط بهشت، ‌و قسمت اعلي و برتر آن است و بر فراز آن عرش خدا است و از فردوس نهرهاي بهشتي سرچشمه مي‌گيرد.»(3) در حديث ديگري از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ چنين مي‌خوانيم: «براي هر چيزي محل اعلايي است و محل اعلاي بهشت فردوس است و آن براي محمد و آل محمد است.»(4) 📚پے نوشت: 1- بحار الانوار، علامه مجلسي، موسسه الوفاء،ج 8ص162 2- كهف، 107. 3- پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، ج6، ص351، به نقل از روح المعاني، ج 16، ص 47. 4- بحار الانوار، علامه مجلسي،ج 24، ص269 ➥ | شیخ احمد ڪـافی ‎‎‌‌‎ @arefeen
🏴🏴🏴🏴 ‍ ✳️عنایت و توجه حضرت ولی عصر(عج)به روضه حضرت فاطمه(س): 🌟مداح مسجد آیت الله بهجت(مسجد فاطمیه)،آقای خرم فر نقل میکنند: ⚫️یک روز آیت الله بهجت(قدس سره)به بنده فرمودند: آقای خرم فر! یک روز که شما مداحی خودتان را تمام کردید آقایی از بین جمعیت بلند شد و خواست از مسجد خارج شود؛ ولی شما دوباره گریزی به روضه مادر سادات،حضرت فاطمه(سلام الله علیها)زدید؛ ⚫️آن آقا به احترام روضه مادر سادات(سلام الله علیها)از رفتن منصرف شد و بار دیگر آمد و در مسجد نشست تا روضه تمام شود و سپس رفت....میدانید ایشان که بود؟ ⚫️من به آیت الله بهجت(قدس سره)عرض کردم خب حتما یکی از اهالی مسجد بوده است.... 🔴آیت الله بهجت(قدس سره)فرمودند: خیر!ایشان حضرت ولی عصر،امام زمان(ارواحنافداه)بودند...... @arefeen
ضحاک بن عبدالله به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین (ع) ملاقات کردند. امام حسین (ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند، وقتی آنان عذر خواستند امام (ع) علت عدم همراهی‌شان را جویا شد. مالک بن نضر گفت: من بدهی و نان‌خور دارم. اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: «من هم فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی -در کنارت- نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم.» امام (ع) پذیرفت. او در روز عاشورا، دلیری به خرج داد و امام بارها او را تشویق و دعا فرمود. چون جمله یاران امام حسین (ع) - جز سوید بن عمر و بشیر بن عمرو - به شهادت رسیدند، او نزد حضرت آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت. داستان فرار ضحاک از این قرار است که ابن عبدالله به خدمت حضرت رسید وعرض كرد: "یابن رسول اللّه (ص )! می دانی كه بین من وشما شرطی بود وآن اینكه از شمادفاع كنم مادام كه یـارانـی داشته باشی وچون بی یاور شدی وماندن من برای شمافایده ای نداشته باشد, در رفتن از میدان جنگ آزاد باشم." امام (ع) فرمود: درسـت مـی گـویـی اما چگونه می توانی خودرا از اینجا نجات بدهی، اگرمی توانی برو كه از طرف من آزاد هستی. ضـحـاك بن عبداللّه به طرف اسبش رفت وچون عمر بن سعد اسبان را پی می كرد وی اسب خـودرا در وسـط خیمه‌ها بسته بود وپیاده جنگ می‌كرد كه دو نفررا كشت ودست دیگری را قطع كرد. آن روز حضرت چندین بار فرمود: "دستت شل مباد! خداوند متعال از اهل بیت پیامبر(ص ) جزای خیر یه تو عنایت كند". ضحاک بن عبدالله می‌گـویـد: "سوار بر اسب شدم وحركت كردم. ناچار لشكریان دشمن به من راه دادند تا از صف آنان بـیرون آمدم اما پانزده نفر مرا تعقیب كردند تا در قریه "شفیه" نزدیك فرات مرا یافتند. كثیر بن عبداللّه وایوب بن مشرح مرا شناختند وگفتند این شخص پسر عموی ماست , لذا خداوند مرا از دست آنان نجات داد." نکته جالب در مورد ضحاک این است که اگرچه درلحظه آخر از صحنه کربلا گریخت و از سعادت شهادت همراه امام(ع) محروم ماند اما پس از فرار به یکی از راویان مشهور کربلا تبدیل شد. در واقع، ضحاک از محدثین و گزارشگران واقعه کربلا در کوفه است. 📚منبع: البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص197؛ الطبری، پیشین، ص3050- 3051؛ ابن اثیر، پیشین، ج4، ص73. @arefeen
🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. 🍀✨ @arefeen
من این است که قدر امام و را بدانید. خداوند می‌گوید: اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون می‌کنم، اگر هم کفران نعمت کنید از شما می‌گیرم. شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه از فرمان‌های اوست. قدر امام را بدانید، مواظب باشید دل امام به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به شکایت نکند. ما بر اساس نیازی که به اسلام داریم باید تلاش کنیم، اسلام به ما هیچ نیازی ندارد. خداوند در قرآن می‌فرماید : اگر شما امت، اسلام را یاری نکردید، شما را برمیدارم و امت دیگری را قرار می‌دهم که اسلام را یاری کنند. مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر قرار دارند. @arefeen
‍ 💟➕💟 داستان🍒 پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک ، مادرش رو کشیده بود ، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم ، دایره ای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون ، دایره ای قرمز کشیده بود و نوشته بود : پسرم دقت کن! فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد. از مدیر پرسید می تونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟ مدیر هم با لبخند گفت بله ، لطفا منتظر باشید. معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد! مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدائی لرزان گفت : ببخشید ... ، من نمی دونستم ... ، شرمنده ام ... مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت. اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت : معلم مون امروز نمره ام رو کرد بیست! زیرش هم نوشته : گلم ، اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم. 🌷 اینقدر ساده به دیگران نمره های پائین و منفی ندیم. اینقدر راحت دلی رو با قضاوت غلط مون نشکنیم. ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺣﺘﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ﺗﺎ ﭘﻬﻠﻮﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺍﺫﯾﺖ ﺷﻮﺩ ، اینقدر دست گیری کنید تا دستتان خسته شود! ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ،ﺷﺎﯾﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﯿﺎﯾﺪ ..ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ "ﭼﮕﻮﺍﺭﺍ" @arefeen
داستان بسیارزیبا✅ ♦️در زمانهای گذشته پادشاهی تخته سنگی را وسط جاده ای قرار داد و برای این كه عكس العمل مردمش را ببیند، خودش را در جایی مخفی كرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از كنار تخته سنگ گذشتند؛ بسیاری هم غرولند می كردندكه این چه شهری است كه نظم ندارد؛ حاكم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچكس تخته سنگ را از وسط جاده بر نمی داشت.نزدیك غروب، یك روستایی كه پشتش ( کولش )بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیك تخته سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناری قرار داد. ناگهان كیسه ای را دید كه زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. كیسه را باز كرد و داخل آن سكه های طلا و یك یادداشت پیدا كرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود : "هر سد و مانعی می تواند یك شانس برای تغییر زندگی انسان @arefeen
🍃تمام وجودت که مادری شود ؛ نمیتوانی دل بکنی و تمامت جان میشود تا خود را به او برسانی را از همان بچگی رها نمیکردی و زندگی ات عجیب زهرایی شده بود ... . 🌱دلت را به ایه های خدا سپردی و نجواهای روزانه ات با خالق تورا نورانی تر کرده بود .همان سخنانی که تورا کرد و بیقرار پر کشیدن شدی🕊 . 🍃شهادت رفقایت تورا هوایی تر کرده بود و گویی ملائک به تو الهام کرده بودند که لباس همرزم شهیدت *محمودرضا بیضایی* را به تن کردی و با همان لباس به آغوشش پر کشیدی ...‌ . 🌱در ، شرمنده عباس بودی که حرم عمه سادات در خطر است و نتوانسته بودی مدافعشان شوی. همان لحظات دل شکسته ات سبب شد نامه ات امضا شود و دستت را در دست زهرای مرتضی نهاد تا همچون او پهلو شکسته به دیدار حق بروی💔 . ✍نویسنده: . 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱ فرودین ۱٣۶٣ . 📅تاریخ شهادت: ۱ بهمن ۱٣٩٢ . 📅تاریخ انتشار: ۱ بهمن ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید: بهشت زهرا تهران . @arefeen