eitaa logo
شِیخ .
10.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
132 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
بی تو با قافله غصه و غم ها چه کنم؟ تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم؟..
اهل معاشرت باشید معاشرت بسیار خوب است . . . هنگام معاشرتتان با اطرافیان ، چنان صیادی که ماهی صید می‌کند ، سخنانِ خوب و نیکو و ارزشمند را دریافت کنید و در حافظه بسپارید . اگر هم اهل کاغذ و خودکار هستید ، سریعا یادداشت کنید ...
گریزی از آنچه که امروز از معاشرت با استاد دریافت کردم و به حافظه جان و دل سپردم . - مدیریت دل ها به دست خداوند است ... با دل و جان و روح و آنچه که به آن معتقد هستید قدم بردارید و نگران نتیجه‌ی کار نباشید . - قدم های اول با اختیار و خواست خود شماست اما از یک جایی به بعد این شما نیستید که به سمت هدف حرکت می‌کنید بلکه از غیب شما را هدایت می‌کنند ! -‌ کوچک ترین کاری که برای خدا انجام دهید خدا به شما پاسخ می‌دهد .
یکی از رفقا استوری جالبی گذاشته بود که منم ازش یاد گرفتم ، گفتم به شماهم بگم .. دوستمون یه کاغذ کوچیک زده بود روی دیوار اتاقش و روی اون نوشته بود غیبت ممنوع .. اون وقت برادر کوچیک ترش هم شبیه همون کارو انجام داده بود اما روی کاغذ نوشته بود : له کردن مورچه ممنوع ...!! .
این کار دو تا درس جالب برای من داشت . یکی اینکه هرکسی میدونه کجای کارش گیره ! میره میچسبه به همون تا درستش کنه - مثلا یکی اهل غیبته ، یکی اهل دروغه ، اون یکی نماز خون نیست و خلاصه ... دوم اینکه این کار توی خونه ، هم باعث یادآوری میشه و هم اعضای خانواده رو ترغیب می‌کنه به اینکه اون هاهم دست به کار بشن و گناه های کوچیک و به ظاهر غیر مهمشون رو ترک کنن. .
باید به این باور برسیم که خونه ، یک جامعه است . اما با وسعت کمتر .. اگر ما توی چهاردیواری خونه‌ی خودمون موثر نباشیم ، قطعا توی جامعه هم مفید نخواهیم بود .! .
آقای من . . شرح دلتنگی ما از دایره‌ی لغاتِ این عالم خارج است . کاش دنیا سهم کوچکی از زندگی در جوار شما را به ما می‌داد تا هر سپیده دم به بارگاه شما نگاهی بیاندازیم و حالمان خوب شود - این دنیا دیگر جای نفس کشیدنی‌ ندارد ! اگر عشق شما و عشق جد شما درون سینه ما نبود ، روزی هزار بار از شدتِ درد ها و رنج ها جان می‌دادیم . . . حال قسمت ما از وجود مبارک شما در سرزمینمان جز دوری و آه و حسرت چیزی نیست ! اما آمال من منحصر به زیارت شما نیست. بلکه هنگامی تحقق پیدا می‌کند که سر بر زانوی شما بگذارم و پسوند شهید کنار اسمم نقش ببندد .
زیارت مجازی آقامون ، بابامون ، دنیامون ، آخرتمون ، امیدمون ، وصلمون ، انگیزمون ، مولامون ( علی بن موسی الرضا المرتضی ع ) ➛https://tv.razavi.ir/VR/2/#s=pano13746 '!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم حاجی لباس پاسداری چه رنگیه ؟! سـبز یا خاکی ؟ خندید و گفت : این‌ لباس‌ عادتشه یا خونی باشه یا گِلی . . !'
قرار بر این بود که بعد از مطالعه کتاب عمارحلب یکم در موردش باهاتون حرف بزنم . . . اول اینکه لحظه لحظه زندگیِ محمدحسین محمدخانی برای من معجزه است ! خیلی از ویژگی های فردی این شهید شبیه ویژگی های اخلاقی منه ! صرف خودستایی نمیگما ... دارم از معجزه حرف میزنم . مثلا اینکه تاریخ ِ روز و ماهِ تولدمون در یک روزه و خیلی چیزهای دیگه که اگر کسی عمیقا من رو بشناسه ، بعد از خوندن این کتاب متوجه میشه . من کتاب زیاد میخونم ، اما هرکتابی نمیتونه عمیقا توی زندگی من جریان پیدا و دیده بشه - کتاب گاهی منحصر به کلماته و گاهی تا آسمونِ هفتم بالامیره‌ . پیشنهاد من به شما اینه که در اولین فرصت به نزدیک ترین کتابفروشی مراجعه کنید و این کتاب رو بخرید . . اونوقت خودتون احساس میکنید و میبینید که چقدر این شهید میتونه با عاشقانه هاش زندگی شمارو تغییر بده ... .
من فقط از چیزهایی حرف میزنم که عمیقا قلبم درگیرشون باشه . پس بخونید و اجرایی کنید.. .
قسمت های کوتاهی از این کتاب رو جدا کردم تا توی کانال قرار بدم . صرف اینکه اولا با خود شهید دوما با سبک نگارش کتاب آشنا بشید و اشتیاق پیدا کنید برای مطالعه ... .
یه جایی عمار به رفیقش میگه : توی عشقِ دنیایی طرف همیشه می‌خواد معشوقش رو مخفی کنه ، هیچکس نفهمه معشوقش کیه . می‌ترسه کسی اونو از دستش بیرون بیاره ؛ ولی عشق حقیقی این طور نیست . طرف داد می‌زنه که معشوق من اینه و این خصوصیاتشه ... .
خودت را خرج امام حسین کن - این تیکه کلامِ محمد حسین بود (: ‌.
اگر میانِ رفیق هایش دقیق میشدی به یک نقطه مشترک می‌رسیدی : حب‌الحسین ... .
یک بار پدر همسرم بهش گفت : شما درس خوندی قراره چیکاره بشی ؟ گفت : قراره شهید بشم . .
همسرش که باردار شده بود به او زنگ زد تا اطلاع بدهد . از زبانِ همسر شهید : وسط صحبت تماس قطع شد ، فکر کردم آنتن رفته یا شارژ گوشی اش تمام شده . دوباره زنگ زد . گفت که قطع کردم بروم نماز شکر بخوانم ! .
میگفت : اگر چهارتا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتایی‌شان را می‌گذارم حسین - .
وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتر و پرستار ها برای بچه روضه خواند ... .
در ایامِ غدیر هرکس دم دست محمد حسین بوده ، باهاش عقد اخوت خوانده است . زمانی که شهید شد ، توی گروه های فضای مجازی همه می‌گفتند : داداشِ محمد حسین هستیم :) .
به نوعی سپاه را می‌پرستید ، چرا؟ چون خروجی واقعی سپاه را شهادت می‌دانست. .
می‌گفت: خدا گاهی به شما آبرو می‌دهد، بدون آنکه خودت بخواهی .. .
حاج قاسم در دیدار آخر گریه می‌کرد و می‌گفت : من عمارم رو از دست دادم ‌. هیچکس برای من عمار نمیشه . وقتی اون رو توی منطقه دیدم یک لحظه فکر کردم همت مقابلم ایستاده ‌‌‌..‌‌‌ .
بعد از شهادتش درد شدیدی در ناحیه کمرم احساس کردم . وسط خیابان روی پاهایم نشستم . سعی کردم سریع بلند شوم . نباید جا می‌ماندم. تازه می‌فهمیدم چرا می‌گویند داغ برادر سخت است ... .
حاج قاسم بعد از شهادت حاج عمار گفت : کمرم شکست . . .
همسرش میگفت : وقتی دیگر دستم بهش نمی‌رسید، بیشتر از همیشه گرفتارش شدم ! .
سر که زد چوبه‌ی محمل، دل ما خورد ترک غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک وچنان سوخت که بر سر در آن، این شده حک سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک .