eitaa logo
شِیخ .
12.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
159 ویدیو
8 فایل
‌الله ‌ بانوی طلبه‌ی دهه هشتادی که شیفته‌ی کتاب و چای و نوشتن است. و او همیشه می‌نویسد‌. شبها، روزها، عصرها و همیشه! پس در این مکانِ مقدس دنبال زرق و برقهای مجازی نباش. فقط بخوان و لبخند بزن. مدیر و رزرو تبلیغات : @Oo_Parvaneh_oO
مشاهده در ایتا
دانلود
عمیقا با این خبر خوشحال میشم :) ان‌شالله دونه به دونه ی دخترای قشنگم که توی کانال هستن، اگه به حوزه علاقه دارن بدون ترس از قضاوت و مسائل دیگه، طلبه بشن و من بهشون افتخار کنم..‌
شیخ‌علی1_2668542546.mp3
زمان: حجم: 6.7M
با توجه و توی خلوت و تنهایی گوش بدید. بعدش میخوام درموردش ناشناس بزارم :)🌱
با من بمان از این پائیز تا همیشه ...
تبلیغات دی ماه باز شده. تا دیر نشده برای رزرو پیام بدید: @Oo_Parvaneh_oO
شِیخ .
بماند به یادگار ! از روزی که دل کندم از دیار خویش و رهسپار شدم به سمت قم برای ادامه‌ی حیات و گذر ع
رنجِ هجرت بسیار است. پنجم دی ماه سال گذشته با یک کامیون بار از اسباب و اثاثیه زندگی، به شهر مقدس قم رسیدیم و با کمک پدر و مادرهایمان اسباب منزل را در طول مدت دو روز در خانه چیدیم. سحر روز سوم کم کم دورمان خلوت شد؛ خانواده هایمان رفتند. ما ماندیم و هجمه ای از سکوت... ناگهان دلم لرزید. نه به خاطر تنهایی و نه به خاطر احساس غربتی که گریبان گیرم شده بود؛ بلکه به خاطر مادرم... با خودم می اندیشیدم که من با این هجرتِ ناگهانی چه غم عظیمی را بر قلب او تحمیل کرده ام؛ من بیست ساله بودم و یگانه رفیق مادرم در طول تمام زندگی اش. او چطور می توانست نبود من را در اتمسفر هوای شهر خودش بپذیرد و با نبودنم کنار بیاید؟ مادری که در روزهای آخری که سمنان زندگی می کردیم شاهد اشکهای معصومانه اش بودم. اما او هرگز در این همه دردی که بر جانش تحمیل شده بود با تصمیم ما مخالفت نکرد و چنان کوه حمایتمان کرد تا برای رسیدن به اهدافمان درد دوری را تحمل کنیم و طاقت بیاوریم. آن روز همه رفتند! حتما مادرم تا به سمنان برسند یکریز گریه کرده بود؛ من اما مثل بسیاری از روزها چیزی به روی خودم نیاوردم. اما به خودم قول دادم آنچنان موفق شوم که مادرم در کل عالم به داشتن فرزندی چون من فخر بفروشد. آن روز خیلی با خودم کلنجا رفتم که دختر ضعیفی نباشم و با استقامتم به همسرم هم دلگرمی بدهم. حالا از آن روز یک سال می گذرد. سیصد و شصت و پنج روز زندگی در غربت تجربه ای بود که ارزشش را داشت. حالا اگر ناامیدی بخواهد به روح و جانم نفوذ کند محکم و استوار در مقابلش می ایستم. من رنج دوری خانواده ام را به جان نخریده ام که به راحتی کوتاه بیایم و زانوانم در برابر ناامیدی ها سست شود. هرگاه کم بیاورم و خودم را گم کنم به مادرم می اندیشم و به چشمان سبز رنگ با نفوذش.. همین خیال سبب می شود تا دوباره به خودم بازگردم و محکم اهدافم را دنبال کنم.
چقدر بودنتون قشنگه
‌ آدم دلگیر زیباتر می‌نویسد انگار قلم با رنج ها عجین شده است. هرکه رنجیده خاطر تر، نویسنده تر ... ‌‌
قلمی که تیز گردد، دهد عاقبت سرش را سر آن قلم سلامت که سخن نگفته باشد.
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌ امروز چهارمین هفته ای بود که به نیت رشد و خودسازی و عمل به آنچه که میدانیم دورهم جمع شدیم. محفلمان با قرائت آیاتی زیبا از قرآن کریم شروع شد. بعد ... از امام هادی ع شعری خواندیم و حدیثی به نقل از ایشان، شیرینیه مجلسمان شد: مَن هانَت عَلَيهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرَّهُ. از شرّ كسى كه خودش را سبك شمارد ايمن مباش . تا دلتان بخواهد از این یک خطِ کوتاه، نکته درآوردیم و پند گرفتیم! دانستیم که انسانِ شریفِ با عزت نفس، همان انسانی است که اسلام میسازد. کسی که کرامت حقیقی خود را پیدا نکند هرگز انسان شایسته ای برای معاشرت نیست و باید در مقابل او محتاطانه‌ عمل کرد.. بعد از تفکر درباره ی این حدیثِ شیوا، از گفتیم و باید ها و نبایدهای زندگی را کمی روشن کردیم. گاهی چیزی را اسراف میدانیم که لازم است و چیزی را لازم میدانیم که اسراف‌.. هرچه بود محفل امروز به زیباترین شکل ممکن به پایان رسید. ساده، بی آلایش، کوتاه و مفید :)🌱
شِیخ .
‌‌ امروز چهارمین هفته ای بود که به نیت رشد و خودسازی و عمل به آنچه که میدانیم دورهم جمع شدیم. محفلما
‌ بعد از یک سال زندگی توی قم، بالاخره به کمک این محفل رفیقهای خوب و شایسته ای پیدا کردم که میتونم کنارشون رشد کنم . ‌