رها کن غمو رفیق *
ما بچههای امامخمینی و نوابصفوی و حاج قاسمیم . . .
ما ملتِ شهادتیم قربونت برم !
میسازیم آینده رو .
.
وقتی دغدغهی انقلاب و اسلام داشته باشی ، دیگه فرقی نمیکنه که شغل و مسئولیتت چیه . برای تبیین و روشنگری تلاش میکنی !
غیر از اینه ؟
-
امروز استادِ نحو ، سر کلاسمون حرف خیلی قشنگی زدن ، یه نصیحتِ مادرانه که بدون شک خیلی به درد این روزهامون میخوره ( البته این موعظه انقدر خفن بود که به نظرم تا آخر عمر به دردمون خواهد خورد )
استاد گفتن : سرِ سجادههاتون وقتی از خدا طلبِ علم و ثروت و خوشبختی میکنید . ظرفیت هم بخواید . صبر و بردباری و استقامت هم طلب کنید .. شبا ، نخوابید . خلوت کنید با اون بالاسری ، اشک بریزید برای اینکه بتونید شبیه حاج قاسم باشید ... از خدا طلب کنید که کمکتون کنه تا بتونید رسالت خودتون رو بشناسید .
.
#تجربه_نگاشت
کارِ فرهنگی بکنید .
جوابِ کار فرهنگیِ باطل ،
کارِ فرهنگیِ حق است 🤍
پ.ن : پیش به سویِ اتحاد
اگر کسی برامون دست نزنه ما موفق نیستیم؟!
اون همه تلاش هایی که کردی ولی دیده نشد . اون همه رنج هایی که کشیدی اما کسی متوجهش نشد . آیا فقط باید دیگران بدونن که تو در خلوت خودت چه سختی ها و مشکلاتی رو تجربه کردی!؟ لطفا به خودت افتخار کن حتی اگه هیچکس برات دست نزد خودت برا خودت دست بزن..
یه جمله واسه خودِ چند سال بعدت :
دارم سخت تلاش میکنم تا تو خوشحال باشی .
-
شِیخ .
بابایِخوبمن💔
-
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند ، نشد
آه ! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد . . .
اگر جرأت دارید . . .
و اگر مشکلتان با آخوندهاست ، عمامه خاتمی یا روحانی را بپرانید ! عمامه آن شیخ لندنی را بپرانید . اما هرگز این کار را نمیکنید . چون مشکلتان با آخوندهایانقلابی است ، نه آخوندهای آمریکایی و انگلیسی .
مشکلتان با انقلاب و با اسلام است . آخوندهای انگلیسی را روی سر هم میگذارید .
.
امروز با تعدادی از اساتید بزرگوار
راهیِ مدرسهی مقطعِ راهنمایی شدیم ..
برای رفع شبهاتی که پیرامون بحثِ حجاب وجود داشت . البته این رسالتِ استادِ خوب و با تجربهی ما بود . . . من و یکی از طلاب پایهی بالاتر صرفا جهت تقدیم هدایا به دانش آموزان ، در اونجا حضور پیدا کرده بودیم .
.
در ابتدا ، نگاهِ کنجکاوانهی دانش آموزان رو حس میکردم . دخترهای نوجوونی که هزار و یک سوال و شبهه توی ذهنشون ایجاد شده بود . و مثل تشنههایی که به آب رسیده باشند ؛ مشتاق سوال پرسیدن بودن .
.
استاد در جایگاه سخنرانی قرار گرفت و به محض اینکه واژهی حجاب رو به زبان آورد . همهمه ها شروع شد . . . یکی از دانش آموز ها ، مقعنهش رو درآورد و شروع کرد به بیان پرس ها و چرا ها و اما و اگرها .. و این کاملا طبیعی بود !
.