طبیعیه که انقدر دلتنگِ حوزه علمیه شده باشم ؟ تابستون و تعطیلیِ کلاسها بزرگترین عذاب برای منه . سه مااااااه دوری از فضایِ معنویِ حوزه ؟... غصهی روزی رو میخورم که درسم تموم بشه و نتونم دیگه سرکلاسها بشینم :))))
راستی ..
چرا اکثر آدما واسه مردم علامهن
اما تو خونه حتی بلد نیستن با بچه خودشون چطوری رفتار کنن ؟ ..
میدونید یه چیزی که تو این چند ماه اخیر یاد گرفتم چیبوده ؟ اینکه برای رسیدن به اون ایده آلی که توی ذهنم طراحی کردم قدم بردارم و لزومی نداره موفقیتهامو همه جا داد بزنم .
یکی از خوبیهای کار با دهه هشتادی ها اینه که اونقدر انرژی دارن و فوقالعادهان که باعث میشن توهم تلاش کنی و رو به جلو بدون توقف حرکت کنی .
همان اول که نگاهم به نگاهِ دخترانِ دهههشتادیِ فعالِ استان افتاد که دور هم جمع شده بودند ؛ سعی کردم با لبخند و کلام و دستِ نوازش ، محبتم را به آنان ابراز کنم . به دخترانی که هرکدامشان در طرز نگاه و لحن حرف زدنهایشان ، میشد به اقیانوسی از محبت و معرفت دست پیدا کرد . گویا مقام مربی شایسته ی اخلاقِ پسندیدهی آنها بود . ولیکن با یک دنیا منت به من سپرده شده بود . کسی که خود در اولین گامِ خودسازی گیر کرده است . چطور میتواند معلمِ شایسته ای برای چنین دخترانِ رستگارِ زیبا سیرتی باشد ؟
#باور #دخترایمن
شِیخ .
وقتی کنارشون بودم ، وقتی نگاهم قفل میشد روی لبخندهای قشنگشون ، وقتی صدای جروبحث کردنشون درمورد یک موضوع مهم اجتماعی رو میشنیدم ، وقتی تلاششون برای کمک کردن به رفیق مریضشون رو میدیدم فقط این جملهی حضرت آقا توی ذهنم تکرار میشد : دهه هشتادی ها انقلاب را به نقطهی اصلی خودش خواهند رساند .