eitaa logo
شِیخ .
10.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
133 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیقِ با معرفت -☘ دیروز یکی از شلوغ‌ترین روزهای زندگی‌م بود . طوری که لحظه‌ای فرصت پیدا نکردم برای چند دقیقه بنشینم . تا حوالی ساعت هفت ، درگیر بودم . از شدت خستگی کل بدنم درد گرفته بود و آماده بودم برای اینکه بلافاصله بعد از تموم شدن کارهام یکم استراحت کنم . شب مراسم سالگرد شهادت عباس بود . توی ذهنم کارهای عقب افتاده‌ام رو مرور می‌کردم و میگفتم محاله ممکنه که با این همه کار و مشغله بتونم مراسم رو شرکت کنم . از طرفی هم دلم وصل بود به لبخند عباس و پرمیکشید به طرف امام زاده اشرف ‌. خیلی اتفاقی و بدون برنامه ریزی سر از امام زاده درآوردم و دیدم یه کنجی نشستم و عکس های عباس با اون لبخند قشنگش دور تا دورمو‌ گرفته . مدام یه علامت سوال بزرگ روی ذهنم بود که چرا با این همه کار و درگیری ، جفت و جور شد که بتونم مراسم عباسو شرکت کنم ؟ تا اینکه حاج حسین اومد پشت میکروفن و گفت : مجلش شهدا نه رزقِ ، نه نعمت - فقط دعوتِ همونجا بود که متوجه شدم عباس خودش خواسته که من توی مهمونی‌ بزرگش حضور داشته باشم . .
لااقل بین بچه مذهبیا خیلی این جمله رواج داره که میگن : کاش ماهم زمان جنگ بودیم و ... خب رفیقِ خوبم ، همین الانم جنگِ دیگه ! حضرت آقاهم فرمانِ داده . تو وسط این جنگِ بزرگ ، کجای میدون ایستادی ؟
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ
- ببین اینو ! . از مسخره شدن نترس آخرش قشنگه . . . !
اینو یادت باشه رفیق درست وقتی که توی مسیر رسیدن به موفقیت قرار گرفتی ، خیلی‌ها قراره مسخره‌ت کنن ، خیلی‌ها قراره پشتت رو خالی کنن . خیلی‌ها قراره بهت بی احترامی کنن . اما تو محکم باش و دست از آرزوهات نکش .✌️🏻 .
بزار یروزی داد بزنن همه‌جا بگن فلانِ بچه هیئتیِ مذهبی، حالا یه دانشمندِ ، حالا یه پزشکِ ، حالا یه معلمِ برجسته‌ست ، حالا یه طلبه‌ی فعالِ ، حالا یه استاد دانشگاهِ نخبه‌ست ، حالا یه هنرمندِ دغدغه‌مندِ ! روزمرگی‌ رو رها کن ! اونی که قراره این انقلاب رو به ثمر برسونه تویی ... دقیقا تو !😎 .
دیشب ، به رفیق پدر بزرگم که سن و سال بالایی داره گفتند : چرا خانومتو نمیبری روستا بزاری ده روز بمونه ، یه هوایی بخوره روحیش عوض بشه و خودت برگردی شهر به کارهات برسی ؟ جواب داد : اون قلبِ منه باید همه جا همراهم باشه . . . ! پ.ن : براتون چنین عشقی آرزو میکنم -
امام جواد ع امامِ مهربونم ... امامِ غریبم .. ما بچه شیعه‌ها خیلی دوسِت داریما :) از بابای خوبت برای ما ، بهترین هارو بخواه ، بگو بچه شیعه‌هات وسط میدونِ جنگِ ترکیبی گیر افتادن و از تو میخوان تا راهنما‌ییشون کنی ..! ما که از خودمون هیچی نداریم که بخواییم بهش بنازیم . اما تو برامون دعا کن همونی بشیم که باید بشیم !☘ .
زمین برهوتِ عربستان به یمنِ قدم‌های فاطمه ، جان گرفته بود . عطرِ دل‌انگیزِ محبتِ میانِ پدران و دختران ، سر تا سرِ زمینِ نامهربان را پوشانده بود . مردی برخاسته بود و طنینِ صدایِ دلنشینش ، قلبِ بُت‌گونه‌ی کافران را به لرزه در می‌آورد ، آن‌هنگام که ندا سر می‌داد : فاطمه ، پاره‌ی تنِ من است . . . درست از همان وقت بود که زنده به گور کردنِ دختران به دستِ فراموشی سپرده شد ‌. از همان زمان بود که در تمامِ جهان ، فخری با این عنوان فروخته شد که : دختر ها بابا‌یی‌اند !(:🌿 فاطمه در آغوشِ پدر قد کشید و بزرگ شد . تمام‌ِ پسرانِ شاهان و حاکمانِ عربستان ، مالکانِ زمین‌ها و کاخ‌ها و صاحبانِ بردگان ، آمده بودند تا شاید فاطمه یکی از آنان را به همسری برگزیند . غافل از آن‌که دختر‌ِ زیبا سیرتِ محمد ، صاحبِ مجلل ترین دارایی‌ها در دنیا و هفت آسمان بود . چه کسی می‌توانست قلبِ چنین دختری‌ را تصاحب کند ؟ چه کسی می‌توانست دامادِ محمدِ امین بشود و نگهدارِ دخترِ دردانه‌اش باشد ؟ دختری که پدر درباره‌ی او می‌گفت : فاطمه ، مایه‌ی شادمانی من است . مردی از راه رسید که تمامِ دارایی‌اش و تمامِ داشته‌ها و نداشته‌هایش در دنیا ، یک شتر بود و شمشیر و زره . که با آن‌ها به جهاد در راهِ خدا می‌پرداخت . آن هنگام که محمد ، فاطمه را مطلع ساخت و به او گفت که علی او را برای همسری برگزیده ، آثار شادمانی را در صورتِ دخترش مشاهده کرد . چنین بود که علی و فاطمه ، این دو مخلوقِ بی‌همتای جهان ، زندگانی آسمانیِ عاشقانه‌ی خویش را آغاز کردند . مولا علی علیه السلام می‌فرمایند : من و فاطمه همچون دو کبوترِ عاشق در لانه‌ای بودیم :)❤️