eitaa logo
شِیخ .
10.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
133 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
از همون بچگی ... هیچوقت خودمو بیچاره ندیدم‌ . خیلی وقتا ناراحتیامو قورت‌دادم یا حس کردم خیلی تنهام ، یا سرِ یه ماجرایی ، اضطرابِ شدیدی به قلبم‌ تحمیل‌ شد . اما هیچوقت .. قسم‌میخورم‌که‌هیچوقت‌اززندگی‌ ناامید و دلسرد نشدم ! .
تو اوجِ ناراحتی تو اوجِ دلواپسی ، قلبم لبخند می‌زد . همیشه حتی دربدترین شرایط به طرز عجیبی آرومم. شاید به خاطرِ اسممِ . . شایدم خدا خواسته نمیدونم‌ ! ‌
همیشه هم کارم راه افتاده مشکلم حل شده ، امیدم هیچوقت نا امید نشده. من دیدم معجزه‌های خدا رو . . ‌. به خدا که خدا خیلی حواسش بهمون هست :)! .
امشب قلبِ خیلیا شکسته ! خدا ، بی جواب نمیزاره .... درست میشه :) قول میدم .
bebakhsh-hosseion.mp3
3.69M
- مبتلا -
- حق‌گویی‌های‌بنده -
Anne :)
هرگزعلاقه‌ها‌وفانتزی‌های‌زندگیت‌رو‌ فراموش‌نکن،‌بخشی‌از‌تو‌هستند♥️.. کتاب ، چای ، تنهایی ، خوندن اشعار سهراب سپهری وقتِ غروب ، پرورش گل و گیاه ، خشک کردن همه گل های رزی که هدیه گرفتی ، تماشای پرواز کبوترها ، بیدار موندن تا طلوع خورشید ، دیوونه بازی با دوست های دوران دبستان ، پوشیدن لباس های مامان و بابا ، خوردن قهوه با نیم کیلو شکر ، جروبحث درمورد برد یا باخت تیم مورد علاقت ، قهر کردن ، خوندن نامه های بچگی ، بدو بدو کردن ، تو سوز سرما لباس گرم نپوشیدن ، چیدن گل های توی خیابون و هدیه دادن به مامان ، خالی کردن ادکلن روی لباس مهمونی ، با مایع ظرف‌شویی حباب درست کردن ، نسکافه خوردن و تماشای فیلم ترسناک کنار رفیقا ، خندیدن از ته دل ، خریدن جوراب های رنگی رنگی ، پاستیل و لواشک ، سینما ، کتابخونه ، هیئت ، صحبت کردن با خودت تو آینه ، شونه کردن موها و قربون صدقه خودت رفتن ... و و و - هرآدمی یک کوه دلخوشی داره ، نکنه وسط کار و درس و تلاش برای آینده ، دلخوشیاتو فراموش کنیا :)🌿 .
شِیخ .
- شهید مهندس محمد عبدوس - خیلی قشنگ میخنده مگه نه :)♥️؟
کی فکرشو میکرد یه جوونِ امروزی که توی خفن ترین پاساژِ شهر بوتیکِ لباس داره ، شهید بشه !؟؟؟ اینجاست که میگن تو هر سن و سال و تیپ و قیافه و شغل و حرفه ای میشه تو راه حق قدم برداشت و پاداش گرفت :)
شِیخ .
مقاومت‌،ایستادگی،غربت ...
•• روزی که این کلیپ رو ادیت زدم ، مدت ها بود که از خانواده دور بودم ... معنای واژه‌ی غرب رو با پوست و گوشت و استخونم احساس می‌کردم . با کلمه به کلمه‌ی اش اشک ریختم ! خودم رو سرزنش میکردم و میگفتم : چرا من باید در امینت و آسایش و آرامش زندگی کنم و یه عده مردمِ شیعه ، یه عده جوونِ دیگه یکم اون طرف تر از من ، تو کشور خودشون آه و ناله‌ی غربت سر بدن ؟ عزمم رو جزم کردم و گفتم حالا که امینت دارم پس جوری برای اسلام کار میکنم که اون دنیا شرمنده‌ی برادرای دینی خودم نباشم . این روزها هم از خودم ناراحتم . این بود آرمانهای امام‌؟ .
آقا مثلا فردا بیایی !
و باز هم سلام ! یک بغل نصیحت آوردم . از طرفِ پدر برای شما ممبرهای خوش فکر و بامعرفت ... با اجازه همگی شروع میکنم ! .
طبقِ معمول با یک بغل آه و ناله و نا امیدی راهیِ پناهگاهی به نامِ مشورت شدم ! و برای طرحِ مساله ، پدر رو موردِ مقبول‌تری پیدا کردم . خلاصه اینکه با لحنِ غمزده ای مطلب رو غیر مستقیم بیان کردم اما پدر اصلِ مطلب رو گرفت و شروع به نصیحت کرد . .
گفتم : بابا اگه من با فُلان ارگان همکاری میکردم ، فلان آقا که مسئولِ فلان ستادِ ، نسبت به من شناخت پیدا می‌کرد و الان فُلان جا مشغول به کار بودم . . . هنوز کلامم ادامه داشت ! پدر با نگاهِ صبور و لحنِ مطمئنی ، حالت جدی گرفت و گفت : هیچوقت برای رسیدن به موفقیت عجله نکن ... ‌.
و اما ماجرا به اینجا ختم نشد ! ادامه داد و گفت : پله پله بالا برو ، با علم و دانش و مهات . . . حتی اگر لازم بود سال‌های سال در پی کسب مهارت باش و بعد دست به عمل بردار . .
پدر با بیانِ یک مصداق حجت را بر من تمام کرد : ببین فلانی چقدر موفقه ! الان همه جا ازش استفاده می‌کنند . ببین چقدر خوب برای انقلاب کار میکنه . چون وقتی هم سن و سال تو بوده به جای منم منم کردن ، فقط به دنبال یادگیری و کسب مهارت جدید بوده ! .
پدر انگیزه داد . گفت : هیچوقت فکر نکن راکد و بی سود نشستی . تو در حدِ خودت رشد کردی و به موفقیت رسیدی . . ادامه مسیر رو شتاب زده طی نکن و اجازه بده زمان تو رو به پله های بالاتر برسونه . .
خلاصه ماجرا اینکه ‌، دوستانِ خوبِ من . شماهم شبیه به خودم به این جملات فکر کنید و آینده‌ی مبهم خودتون رو با تصمیمات و حسرت های نا به‌ جا خراب و سیاه نکنید . .
قبلا هم گفته بودم ! هر آدمی موفقِ به سبکِ خودش - .
- شرحِ‌مختصر
استاد پناهیان چه قشنگ‌ میگن : برو کربلاتو با التماس از آقا بگیر ، نگو حالا ان‌شاءالله می‌رم . اینجا همه چی با تمنا و التماسِ ، ابلفضل هم که بود شب عاشورا گفت : اجازه بده در راه تو کشته بشم . امام حسین علیه السلام گفت : عباسم برو ! یه‌ حرم فقط !(:💔
Roholaah Rahimian - Rafigh Ba Marefa.mp3
4.04M
- رفیق‌بامعرفت -
در لباسِ روحانیت ... می‌شود ضد دین بود. .
و سلام بر او که می‌گفت : در جامعه‌ای که عبور از چراغ قرمز ، منع می‌شود ؛ چگونه با عبور از خط عفاف برخورد نمی‌شود ؟!
امشب ، از همیشه بیشتر دوسِتون داشتم آقا . . نمیدونم ؛ نمیدونم چرا حِس می‌کنم شماهم خیلی خاص دعوتم کردید بیام کنارتون ... شاید خواستِ شما بوده ، شایدم خواستِ شهدا .. اما دلم آرومِ . فکرم آرومِ . قلب و روحم آرومِ . ممنونم ... بابت محبتی که از شما و راه شما و دینِ شما در قلبم وجود داره . پ.ن: امام‌زاده‌یحیی