eitaa logo
شِیخ .
10.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
132 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
کارِ فرهنگی بکنید . جوابِ کار فرهنگیِ باطل ، کارِ فرهنگیِ حق است 🤍 پ.ن : پیش به سویِ اتحاد
هیچ تلاشی بی نتیجه نخواهد ماند . برای در آغوش کشیدنِ رویا ، مبارزه لازم است . . ‌. #شهسوار
اگر کسی برامون دست نزنه ما موفق نیستیم؟! اون همه تلاش هایی که کردی ولی دیده نشد . اون همه رنج هایی که کشیدی اما کسی متوجهش نشد . آیا فقط باید دیگران بدونن که تو در خلوت خودت چه سختی ها و مشکلاتی رو تجربه کردی!؟ لطفا به خودت افتخار کن حتی اگه هیچکس برات دست نزد خودت برا خودت دست بزن.. یه جمله واسه خودِ چند سال بعدت : دارم سخت تلاش میکنم تا تو ‌خوشحال باشی . -
از خونِ جوانانِ حرم لاله دمیده . . .
شهرِ دلم را نذر دوست داشتنت کرده ام آبادَش کن . صاحبنا
شِیخ .
بابایِ‌خوب‌من💔
- هرچه آیینه به توصیف تو جان کند ، نشد آه ! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد . . .
چه زیبا ملائک شدند زیستند .. همان‌ها که هستند ؛ ولی نیستند
شِیخ .
بگو چگونه صدایت کنم که برگردی ؟
این چند خط رو که مطالعه میکردم خود به خود یادِ حسن روحانی می‌افتادم ...
‏اگر جرأت دارید . . . و اگر مشکلتان با آخوندهاست ، عمامه خاتمی یا روحانی را بپرانید ! عمامه آن شیخ لندنی را بپرانید . اما هرگز این کار را نمی‌کنید . چون مشکلتان با آخوندهای‌انقلابی است ، نه آخوندهای آمریکایی و انگلیسی . مشکلتان با انقلاب و با اسلام است . آخوندهای انگلیسی را روی سر هم میگذارید . .
وقتِ مرگم بنویسید به رویِ کفنم سر و عمّامه‌ی من ، هر دو فدای وطنم :) .
طلبگی ؟ پیچیدنِ کفن به دورِ سر . . .
بعد از مدت ها اومدم باهاتون حرف بزنم 🌸
امروز با تعدادی از اساتید بزرگوار راهیِ مدرسه‌ی مقطعِ راهنمایی شدیم .. برای رفع شبهاتی که پیرامون بحثِ حجاب وجود داشت . البته این رسالتِ استادِ خوب و با تجربه‌ی ما بود . . . من و یکی از طلاب پایه‌ی بالاتر صرفا جهت تقدیم هدایا به دانش آموزان ، در اونجا حضور پیدا کرده بودیم . .
در ابتدا ، نگاهِ کنجکاوانه‌ی دانش آموزان رو حس می‌کردم ‌. دخترهای نوجوونی که هزار و یک سوال و شبهه توی ذهنشون ایجاد شده بود . و مثل تشنه‌هایی که به آب رسیده باشند ؛ مشتاق سوال پرسیدن بودن . .
استاد در جایگاه سخنرانی قرار گرفت و به محض اینکه واژه‌ی حجاب رو به زبان آورد . همهمه ها شروع شد . .‌ . یکی از دانش‌ آموز ها ، مقعنه‌ش رو درآورد و شروع کرد به بیان پرس ها و چرا ها و اما و اگرها .. و این کاملا طبیعی بود ! .
دقیقه ها پشت سر هم می‌گذشتند و پرس و پاسخ ها انجام می‌شد . استاد هم با صبر و حوصله و طمانینه پاسخ می‌داد . تا اینجای ماجرا به فکر فرو نرفته بودم و ذهنم مشوش نشده بود تا اینکه .. .
یکی از دانش‌ آموز ها بلند شد و گفت سوال دارم .. میکروفن رو گرفت و گفت : چی باعث شده که این همه - چرا - تو ذهن ما به وجود بیاد ؟؟؟ .
واقعا برای چند ثانیه نفهمیدم کجا هستم و ماجرا چیه ؟ سوالی پرسید که مثل پتک ، محکم به سرم اثابت کرده بود . دوست داشتم سؤالش رو دوباره بپرسه ، هزار بار ... دو هزار بااااار ... میلیون ها بار .‌ انقدر بپرسه تا من به خودم بیام . .