eitaa logo
شیخ شوخ 😅✌️
7.4هزار دنبال‌کننده
816 عکس
917 ویدیو
22 فایل
♨️دین رو طنزآلود یادبگیر 😉 ارتباط با مدیر کانال: @mahdiizadi ___ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2705457589C0e3c2bb274 ____________ تبادل کانال های +7K _________
مشاهده در ایتا
دانلود
توفیق شد همراه طلاب یزد داریم میریم اردوی راهیان نور... اولین اردوی راهیان نور خانوادگی 😅 میریم که داشته باشیم... با روایت سفر البته اگه شرایط اجازه داد در خدمتتون هستیم😊
✅روایت 🔹قسمت اول آخرین بار هفت سال پیش در اولین روزهای ازدواج بچه های دانشگاه پیشنهاد داده بودند که من و همسرم به عنوان پشتیبان گروه خواهران در اردوی راهیان نور دانشجویی شرکت کنیم که چند روزی قبل از اردو، مشکلی پیش آمد و نشد همراه‌شان برویم.😢 حالا بعد از ۷ سال به جای دو نفر، ۵ نفره عازم شدیم...😊 حتما سخت هم خواهد بود، به قول استاد پناهیان میریم که داشته باشیم😅🤦‍♂ سالی که نکوست از بهارش پیداست! پیامک آمده ساعت ۶:۳۰ صبح پایانه باشید.🚌 ساعت ۶:۳۵ ماشین روشن می‌شود... ساعت ۷:۲۰ آقای برزگری زنگ می‌زند! آقای ایزدی کجایی؟ در حالی که در ماشین را قفل میکنم میگویم پارکینگ هستم و تا دو دقیقه دیگر میرسیم... ساعت ۷:۳۰ به همراه ماشینِ صبحانه میرسیم!🤦‍♂ بعضی‌ها میگویند باید همه چیز سروقت باشد و دقیق👌 خب اگه دقیق بود ما می‌رسیدیم بیایم راهیان نور و بعد روایت بنویسم؟!😅 پس بعضی جاها خودمان باشیم بهتر میشود! این جملات را، هم جدی بگیرید هم نه... راوی در دلش میگوید اینها چیست که میگویی اِی وِی! بگذریم... خوشحال از اینکه نباید جواب ۴۰ نفر دیگر را روز قیامت بدهیم که ما می‌خواستیم ۶:۳۰ برویم و شما دیرآمدید و نشد برویم و ناراحت از این که فقط ۴ صندلی آن ته اتوبوس روی موتور باقی مانده یکی یکی صندلی نشینان را زیرچشمی براندازی میکنیم و به سمت انتهای راهروی اتوبوس سمت چپ حرکت می‌کنیم که شاید آشنایی هم پیدا شد که متاسفانه عملیات با شکست رو به رو شد و کسی آشنا نیست... 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh
راننده اتوبوس جوانی حدودا سی و چند ساله است که بعدا از حرفهایش میفهمم رفته اند تهران زندگی میکنند... عاشق و دلباخته‌ی خارجی هاست و از بچه هایی‌ست که نظرشان این است موسی به دین خود و عیسی به دین خود و احترام به عقاید 😅 سر همین اعتقادش با آخوندها هم مشکلی ندارد و مداحی و دعا هم که پخش میکنیم همکاری میکند! با یکی از طلبه ها صحبت میکرد... میگفت ماشین فقط ماشین آمریکایی!✋ میگفت ماشین آمریکایی خراب بشو نیست و یکی‌شان را سالها داشته و یادش نمی‌آید تعمیرگاه رفته باشد👌 ادامه‌ی بحث میرسد به اینجا که دایی‌اش در تعمیرگاه ماشین آمریکایی مشغول بوده ... پرسیدم حاجی مگه ماشین آمریکایی خراب میشه که تعمیرگاه داشته باشه؟😅😉 ✅روایت 🔹قسمت دوم 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh
از یزد دو اتوبوس زائر داریم و در این اردو سرجمع ۱۷ اتوبوس از استان های مختلف به هم ملحق می‌شویم ابرکوه اتوبوس می‌ایستد برای استراحت که خانمم، خانم شیخ حسین را می‌بیند. اتوبوس بغلی هستند، مشهد مسابقه والیبال طلاب بوده و فکر کردم هنوز باید در مسابقات باشد، اما حالا که اینجاست احتمالا همان مرحله گروهی تیم یزد با بازی‌های درخشان از صعود بازمانده و ارزش‌هایش کم نشده که اینقدر زود برگشته‌اند... نماز ظهر خودش را میبینم، شیخ حسین شکاری، حدسم درست است و تز صعود بازمانده‌اند! در ادامه مسیر نزدیکی‌های یاسوج برف بارید و مردم مشغول برف‌بازی...☃️ و حال بنگر به حال و روز بچه‌های برف ندیده‌ی ما که در یزد جز خاک ندیده اند😅 فاطمه اصرار میکند که برویم برف بازی!⛄️ بابا به راننده بگو وایسه یه دقیقه بریم برف بازی 🤦‍♂ میگویم نمی‌شود ماشین که برای ما نیست. گریه‌اش میگیرد و حالا حسنا هم به جرگه‌ی برف خواهان اضافه می‌شود! هر چه هم جلوتر میرویم مردم کنار جاده با هیجان و شور و شعف بیشتری برف‌بازی می‌کنند و صدای خواهش ها و گریه‌ها بالاتر می‌رود ... سرآخر با قول اینکه وقتی برگشتیم با ماشین خودمان می‌آییم همینجا پیش برف‌ها راضی می‌شوند... خدایا تو شاهد باش 😅 و برفت را به خاطر اینکه پدری شرمنده‌ی فرزندش نشود بر سر یزد بباران!!🤲 🔺آقا در یک ماه آینده هر برفی تو محدوده یزد بیاد بدونید به خاطر گریه‌های بچه های ما و دعاهای مخلصانه‌ی اینجانب می‌باشد😅 ✅روایت 🔹قسمت سوم 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه صحنه‌ای از شبکه سه پخش شد😅🤦‍♂ فقط آخرش 😁 🔺حکم کشیدن سیگار و قلیون؟ حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی): حکم با اختلاف مراتب ضررى که بر استعمال دخانیات مترتب مى‏شود، متفاوت می‌گردد. و به طور کلى استعمال دخانیات اگر به مقدارى باشد که موجب ضرر قابل ملاحظه‌‏اى براى بدن باشد، جایز نیست و اگر شخص می‌داند که با شروع آن به این مرحله می‌‏رسد نیز جایز نمی‌‏باشد. 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh
ماه شعبان و دهه فجر با هم اومدن😅✌️ مبارک باشه 💐
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 ۱ من تو دربار بودم! تو چارتا فیلم تو اینستا دیدی چی میگی😏 🔺دهه فجر هر روز یه اعتراف کوچیک از خود درباری‌ها و طرفداران پهلوی ارسال میشه که حتما برای بقیه هم بفرستید ✋😊 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh
شیخ شوخ 😅✌️
از یزد دو اتوبوس زائر داریم و در این اردو سرجمع ۱۷ اتوبوس از استان های مختلف به هم ملحق می‌شویم ابر
ساعت یک و نیم شب میرسیم اهواز و یکی از اردوگاه های راهیان نور ... شام را نصف شبی میزنیم و با دلی آرام و چشمانی خواب آلود توی حسینیه میخوابیم البته خانم ها خوابگاه دارند و مردها مثل همیشه مظلوم مانده اند! قبل از خواب گوشی را به شارژ میزنم و هر چه تلاش میکنم فایده ندارد، به یکی از رفقا میگویم بیا گوشی ات را بزن به شارژر من ببینم گوشی خراب شده یا شارژر... یکی از رفقا میگفت گوشه ای از تلوزیون‌مان سیاه شده بود، همگی رفتیم چشم پزشکی، و دعا میکردیم چشممان ضعیف شده باشد😅 حالا دعا میکنم شارژر خراب باشد که خداراشکر دعا استجابت می‌شود😊 الان که تاریک است ان شاالله صبح نگاهی به شارژر می‌اندازنم... از ساعت ۴ تا ۶ صبح که اذان اهواز است به تعداد آدمهایی که در حسينيه خوابیده اند صدای اذان بلند می‌شود، از اینجا میشود میزان نصب های نرم افزار باد صبا را تخمین زد😅 و گویا هیچکدام مکان اذان را تغییر نداده اند و اذان به افق های مختلف از گرگان و کاشان و یزد و بوشهر و یاسوج و... پخش می‌شود و بچه ها گروه گروه آماده می‌شوند برای نماز و وقتی میفهمند رکب خورده اند از فرصت پیش آمده استفاده میکنند و نماز شب میخوانند... ساعت نزدیک ۶ و اذان به افق اهواز است که کم کم زائران دیگر برای نماز صبح وارد حسينيه می‌شوند و از تعداد نمازشب خوان ها تعجب میکنند! میگویم تعجب ندارد روحانیون و طلاب هميشه سحرها مناجات دارند😊👌 نماز صبح را میخوانیم و صبحانه را میخوریم و آماده میشویم برای رفتن به سمت طلائیه... ✅روایت 🔹قسمت چهارم 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh
شیخ شوخ 😅✌️
ساعت یک و نیم شب میرسیم اهواز و یکی از اردوگاه های راهیان نور ... شام را نصف شبی میزنیم و با دلی آرا
ساعت ۱۱ می‌رسیم طلائیه و گنبد طلایی رنگ یادمان را بعد از ۷ سال می‌بينيم تا نماز ظهر وقت داریم! بادصبا را باز میکنم و ساعت را روی سوسنگرد که نزديک است تنظیم میکنم، یک ساعت و نیم فرصت داریم... راه میفتیم و آرام آرام به سمت سه راهی شهادت حرکت میکنیم نقطه‌ای که آماج حملات بعثی‌ها بوده 😔 عکس شهید همت شهیدِ این منطقه خودنمایی میکند... حاج حسین یکتا میگفت همسر شهید همت یک روز به شهید گفته،ابراهیم چشمان قشنگی داری! و خدا قشنگها را برای خودش برمی‌دارد و همینجا بود که چشمان ابراهیمَم را بُرد... به عکس چشمانش نگاه میکنم او هم خیره می‌شود در چشمانم انگار میخواهد چیزی بگوید... میگوید اینجا کسانی توانستند از این سیم خاردارها عبور کنند که از روی سیم‌های خاردار نفسشان گذشته بودند! به سمت سه راهی شهادت می‌رویم، یک راوی در حال روایت است میگوید آن ظریفی که حالا خودش را مسئول نظام و دلسوز مردم می‌داند آن روزها کجا بود؟ وقتی بچه ها تانک‌های چند میلیون دلاری بعثی ها را منهدم میکردند کجا بوده که حالا ... از دلاوری ها و رشادت های رزمندگان میگوید... بعد از روایت به حسنا میگویم از من عکس بگیرد، عکس دومی عکسی‌ست که گرفته😅 باید فکری برای استعداد عکاسی دخترم داشته باشم😅 جای این دختر اینجا نيست!😁 ✅روایت 🔹قسمت پنجم 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh
اذان ظهر را که می‌گویند به سمت حسینیه طلاییه میرویم ولی جمعیت زیاد است و علی که تازه توانسته‌ام آرامش کنم حتما در شلوغی دوباره گریه می‌کند 😊 پس پدر و پسری می‌رویم سمت یکی از سنگرها... نماز را میخوانم و علی هنوز در حال تماشای عکسهای شهدای در سنگر است! دفتری هم در سنگر گذاشته اند تا هر کسی دلنوشته و خواسته‌اش را بنویسد📝 از سنگر می‌زنیم بیرون همسر و دخترها دنبالمان می‌گردند، خودمان را می‌رسانیم بهشان و با هم به سمت اتوبوس می‌رویم! مقصد بعدی هویزه‌ست... محل شهادت شهید علم الهدی و رفقایش، داستانش را شنیده‌اید حتما! شهدایی که وقتی جانانه دفاع میکنند از خاکشان بعثی ها محاصره‌شان میکنن و با تانک از روی بدن‌هایشان عبور میکنند... داستان کربلا اینجا در دلها زنده‌می‌شود... و چقدر زیبا گفت شهید آوینی که هر که میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند. دشمنان بارها نشان داده‌اند که اگه دستشان به مومنین برسد کینه‌ها و عقده هایشان تمامی ندارد! از کربلا و یزیدیان بگیر که نعل تازه به اسب ها زدند تا هویزه که شنی‌های تانک هایشان گوشت و پوست جوانان ما را در هم آمیخت و تا همین الان که آرزویشان است دستشان به ما برسد... آنوقت عده‌ای هنوز در ذهنشان این است که اگر با آنها باشیم زندگی‌مان تامین است! حتی اگر زندگی‌مان هم تامین شود که نمی‌شود با ذلت و خواری چه کنیم؟! در بین راه نماهنگی در مورد هویزه را در اتوبوس پخش کرده‌اند و آنجا میگفت بدن شهید پروانه که اهل تبریز بوده و همراه شهید علم‌الهدی بوده را سی سال بعد از شهادت شناسایی کرده‌اند... روی سنگ قبور شهدا دنبال اسم پروانه میگردم و هر چه می‌چرخم پیدا نمی‌شود! سرآخر چشمم تبریز را می‌بیند و دقیق‌تر که می‌شوم نام شهید پروانه را می‌بینم❤️ مسجدی که قبور شهدا در حیاطش است هم جالب است... وسط مسجد ۴ ستون دارد که ضرب دری صدا را منتقل می‌کند هر که ساخته جالب بوده، این هم هنر معماری اسلامی ایرانی ‌ست👌 فاطمه و مادرش را میگذارم کنار ستون و خودم و حسنا می‌رویم کنار ستون مقابل تا امتحانش کنیم! صدا کاملا واضح منتقل میشود... ناگهان چیزی به ذهنم می‌آید! فاطمه ۴ ساله است و چند وقتی‌هست که در مورد خدا هم سوالاتی کرده و با همان زبان بچگانه چیزهایی برایش گفته ام... به ذهنم می‌رسد پیامی از طرف خدا برایش بفرستم 😅 صدایم را کلفت تر میکنم و می‌گویم: فاطمه من خدا هستم! اگر کسی گریه کند یا پدر و مادرش را اذیت کند من ناراحت می‌شوم! پس دختر خوبی باش که دوستت داشته باشم... خوشحال از اینکه این پیام تا روزها می‌تواند از گریه‌های فاطمه کم کند سر می‌چرخانم و می‌بینم پسری ۸-۹ ساله به من می‌خندد و فاطمه و مادرش هم رفته اند در حیاط و اصلا جملات خدا را نشنیده اند😅🤦‍♂ احتمالا خدا راضی نبود😁 ✅روایت 🔹قسمت ششم 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh