eitaa logo
شمس
213 دنبال‌کننده
529 عکس
96 ویدیو
3 فایل
مَعْناےِ زِنْدِه بودَنِ مَنْ، با تو بودَنْ اَسْت... محفل ادبی شمس☘️ براے اینکہ‌ حال دلمون بهتر بشه :) با خدا و امام زمانمون{عج} راحت تر باشیم؛ مثل یہ‌ عاشق و معشوق واقعے 🕊 https://eitaa.com/joinchat/3426484399C243999d4c2
مشاهده در ایتا
دانلود
سرم ای ماه به دامان نوازش بگذار تا در آغوش تو سوز غزلی ساز کنم | @sher_shams
نشسته ام به در نگاه می کنم دریچه آه می کشد تو از کدام راه می رسی؟ خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانی ام در این امید پیر شد نیامدی و دیر شد... @Sher_shams
از پا در آمدیم و نیامد بدست، یار پشت امید، بر سر این آرزو شکست @sher_shams ⛵️
پدر جان در دل ِ تنگت چه ابری بود که من چندان که می گریم هنوزش هیچ پایان نیست چه صبری داشتی ، اما از آن دندان که بر هم می فشردی همچنان خون ِ دلم جاری ست غمت با من درین شب های ابری زنده ماند ، اما نمی دانم امیدم در دل ِ تنگ ِ که خواهد زیست ؟ @Sher_shams
از پا در آمدیم و نیامد بدست، یار پشت امید، بر سر این آرزو شکست @sher_shams ⛵️
خانه دل‌تنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید زود برخواهد گشت ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد‌ در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد؟ ‌ آری آن روز چو می‌رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی‌دانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ ‌ آه ای واژه شوم خو نکرده ست دلم با تو هنوز من پس از این‌همه سال چشم دارم در راه که بیایند عزیزانم، آه.     @sher_shams⛵️
بهار من بود آنگه که یار می آید...! =)🌱 - @sher_shams
بهارا ، زنده مانی ، زندگی بخش به فروردین ما فرخندگی بخش هنوز اینجا جوانی دلنشین است هنوز اینجا نفسها آتشین است مبین کاین شاخة بشکسته خشک است چو فردا بنگری ، پر بید مشک است مگو کاین سرزمینی شوره زار است چو فردا در رسد ، رشک بهار است اگر خود عمر باشد ، سر برآریم دل و جان در هوای هم گماریم میان خون و آتش ره گشاییم ازین موج و ازین طوفان برآییم دگربارت چو بینم ، شاد بینم سرت سبز و دلت آباد بینم به نوروز دگر ، هنگام دیدار به آیین دگر آیی پدیدار @Sher_shams
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من آسمان تو چه رنگ است امروز؟ آفتابی‌ست هوا؟ یا گرفته است هنوز ؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است آسمانی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه می‌بینم دیوار است آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک است که چو بر می‌کشم از سینه نفس نفسم را بر می‌گرداند ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می‌ماند کورسویی ز چراغی رنجور قصه‌پرداز شب ظلمانیست نفسم می‌گیرد که هوا هم اینجا زندانی‌ست هر چه با من اینجاست رنگ رخ باخته است آفتابی هرگز گوشه چشمی هم بر فراموشی این دخمه نینداخته است اندر این گوشه خاموش فراموش شده کز دم سردش هر شمعی خاموش شده یاد رنگینی در خاطر من گریه می‌انگیزد ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست ارغوانم دارد می‌گرید چون دل من که چنین خون ‌آلود هر دم از دیده فرو می‌ریزد ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار با عزای دل ما می‌آید؟ که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است وین چنین بر جگر سوختگان داغ بر داغ می‌افزاید؟ ارغوان پنجه خونین زمین دامن صبح بگیر وز سواران خرامنده خورشید بپرس کی بر این دره‌ی غم می‌گذرند؟ ارغوان خوشه خون بامدادان که کبوترها بر لب پنجره‌ی باز سحر غلغله می‌آغازند جان گل رنگ مرا بر سر دست بگیر به تماشاگه پرواز ببر آه بشتاب که هم پروازان نگران غم هم پروازند ارغوان بیرق گلگون بهار تو برافراشته باش شعر خونبار منی یاد رنگین رفیقانم را بر زبان داشته باش تو بخوان نغمه ناخوانده‌ی من ارغوان شاخه همخون جدا مانده من | @sher_shams
f6eda933bd6643cca4499d13d5a7c1e048674050-360p.mp3
6.22M
توضیحاتِ استاد | درمورد درخت ارغوان🌱 و خوانش ایشان =) 『@sher_shams