#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹مضامین ناب🔹
لبان ما همه خشکاند و چشمها چه ترند
درون سینۀ من شعرها چه شعلهورند
نیامد آن که سبویی عطش بنوشدمان
هزار سال گذشتهست و چشمها به درند
چه رفته بر سرِ آن دستهای آبآور؟
که خیمههای عطشسوز، تشنۀ خبرند
کجاییاند مگر این سران سرگردان؟
که از تمام شهیدان روزگار، سرند
فراز نی، دو لبت را به سوختن وا کن
که شاعران به مضامین ناب، تشنهترند...
شبی بیا به تسلّای این عزاخانه
که نالههای غریبانه بیتو بیاثرند
تو در میان غزلهای ما نمیگنجی
مفصّلی تو و این بیتها چه مختصرند
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 shereheyat.ir/node/2592
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹چهقدر بیتو شكستم🔹
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
خیال آب نبستم به جز دو دست عمویم
اگر نگاه به رؤیای نهر علقمه گردم
سرود كودكیام در خزان حادثه خشكید
پس از تو قطع امید، ای بهار، از همه كردم
نكرده هیچ دلی در هجوم نیزه و آتش
تحمّلی كه از آن اضطراب و همهمه كردم
شكفت غنچۀ خورشید از خرابۀ جانم
همین كه با تو دلم را به خواب، زمزمه كردم...
پدر! به داغ دل عمّهام، به فاطمه سوگند
مرا ببخش، اگر شكوه بیمقدّمه كردم!
📝 #حسین_دارند
🌐 shereheyat.ir/node/4126
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹چند خط قرآن🔹
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر
که من از تشنگی پرپر زدم، باران نمیگیرد؟
علیاکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد
علیاصغر سرانگشت مرا دندان نمیگیرد
به بازی باز هم خود را به مردن زد عموجانم
ولی با بوسههایم چون همیشه جان نمیگیرد
نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخیست
دل دریایی او بیدلیل اینسان نمیگیرد
نمیدانم چرا این ذوالجناح مهربان امشب
تمرّد میکند، از هیچکس فرمان نمیگیرد
پدر! میترسم، این تشویش را پایان نخواهی داد؟
دلم آرام جز با چند خط قرآن نمیگیرد
📝 #آرش_شفاعی
🌐 shereheyat.ir/node/4128
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#چارپاره
🔹آه از یتیمی!🔹
رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی!
من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور
من بودم و تو، نیمهشب، دروازهٔ شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشمهای خستهٔ من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خستهٔ من
ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمیگیرم سراغی
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/714
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#قصیده
🔹والصّبح...🔹
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش
کشید پردهای از نور روی قرص قمر
به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق
طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر
به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید
بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر
چه خلقتیست؟ شگفتا! چه آیهای؟ عظمی!
به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر
قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود
بزرگوار، شکوهآفرین، بلندنظر
به هوش باش که برخاست محکمات علی
بلند شد که قیامش به پا کند محشر
بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی
نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر
بلند شد، همه بتها به لرزه افتادند
مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟
کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز
به گوش میرسد آیات سورۀ کوثر
شبیه بود به تسبیح، رشتۀ سخنش
به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر
مگر که روح الامین سورۀ قیامت خواند
که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر
خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة
وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر
منم همان که جگرگوشۀ نبی خداست
تویی نوادۀ آن زن که میدرید جگر
رسیده کار به جایی که همکلام توام
منی که همسخنم نیست از مَلَک کمتر
کنیزهای تو در کاخها نشسته به تخت
عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر
اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟
ندای روح الامین میرسد: فَلا تَقهر!»
به پای خطبۀ غرّاءِ ذوالفقاری او
سپاه شبزده انداخت بیاراده سپر
هنوز میرسد از شام، برق خورشیدش
اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر!
مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ
رسانده نامۀ خون را کبوتری بیسر
من الغریب میآید، نمانده وقت خضاب
حبیبهای حرم را خبر کنید، خبر!
مدافعان حرم بودهایم نسل به نسل
رسیده قبضۀ شمشیر از پدر به پسر
اگر چه سر بدهد، قصّهاش به سر نرسد
که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر
چه میشود که علی جان! به ما سری بزنی
شهید چشم تو باشیم لحظۀ آخر
حکایت من و عشق تو همچنان باقیست
اگر چه باز به پایان رسید این دفتر
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/2175
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#شعر_عاشورایی #حضرت_زینب علیهاالسلام #مدافعان_حریم_اهلبیت #قصیده 🔹والصّبح...🔹 دمید گرد و غبار س
💠 استفاده از قالب مناسب
🔹شاعر عاشورایی در ترسیم صحنههای ماندگار کربلا و کوفه و شام و در بیان زبان حال، همواره مراقب است که در تابلوی هنری او غباری بر چهرهی آسمانی ذوات مقدسه ننشیند و در زبان حال سرایی او شخصیتهای آسمانی به شایستهترین وجه و دشمنان آلالله (علیهمالسلام) آنگونه که استحقاقش را دارند منفور، به تصویر کشیده شوند.
🔸هر چقدر هم که شاعر در این راه مطالعه و معرفت داشته باشد و هر چقدر هم که با شؤون شخصیتی ممدوحین آشنا باشد، اما اگر برای شعر خود قالب و زبان و موسیقی مناسبی انتخاب نکند موفقیت او در حفظ شؤون کمتر یا لااقل دشوارتر خواهد بود.
خطبهی حضرت زینب (علیهاالسلام) در کوفه و شام از صحنههای شکوهمند و ماندگار قیام عاشوراست که هم به زیبایی، حقانیت و اقتدار عاشوراییان را به تصویر میکشد و هم بطلان و حقارت یزیدیان را.
🔹 #محمدمهدی_خانمحمدی برای اینکه فضای این خطبه را بازسازی کند، قالب قصیده را انتخاب کرده و با همین انتخاب هوشمندانه نیمی از راه را پیموده است. فخامت و شکوه زبان قصیده و طنطنه و درشتی واژگان، شاعر را هم در بیان حماسی و باشکوه خطبه یاری رسانده و هم در به خواری و خفت کشاندن چهرهی یزیدیان.
اگر شاعر همین مضامین را در قالب غزل و در وزن و زبانی روان و عاطفی جاری میکرد، موفقیت او در ترسیم این تابلوی باشکوه به مراتب کمتر و زحمت او مضاعف بود.
📝 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود
آن خطبهٔ پر شور تو در کوفه و شام
فریادِ بلند و سرخ عاشورا بود
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حضرت_زینب علیهاالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/26
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/40
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹شهید داغ حسین🔹
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزدهست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزدهست
شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبۀ محمل زدهست یا نزدهست
هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد
هنوز پای غمش ایستاده، جا نزدهست
هنوز چشم به راه است ماه برگردد
و قرنهاست کسی سر به خیمهها نزدهست
خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد
بدا بر آن قلمی که دم از شما نزدهست
به پایبوسی صیدی که بین گودال است
کسی شبیه تو اینگونه دست و پا نزدهست...
📝 #فائزه_زرافشان
🌐 shereheyat.ir/node/3721
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#جوانان_حضرت_زینب علیهاالسلام
#غزل
🔹کوه صبر🔹
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیدهاند
«آیینهای که آه نسازد مکدّرش»
واحیرتا که این دو جوانان زینباند
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش؟
با جان و دل، دو پاره جگر وقف میکند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیهگاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش...
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شدهست
از بسکه رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/738
✅ @ShereHeyat
از خویش تهی شد از تو پُر شد آخر
یک قطره نبود بیش و دُر شد آخر
آن سر که ز شرمندگی افکند به زیر
اسباب سرافرازی حُر شد آخر
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #شهیدان_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/34
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حر_ریاحی علیهالسلام در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/43
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
فرازی از یک #ترکیب_بند
🔹آیات محکم🔹
این کاروان که عازم سرمنزل دل است
فارغ ز ره گشودن منزل به منزل است
گمگشتهای که راه به خورشید بسته بود
اکنون هماو ز راهروانِ رهِ دل است
خورشيد هم که قافله سالار این ره است
از رهروان روشن این راهِ مشکل است...
عشق ار ز کربلا رهِ خود تا خدا گشود
عقلِ زبون هنوز در آن پای در گِل است...
دستِ مرا بگیر و ازین ورطه وارهان
دستی که نامراد، به گردن حمایل است
در کربلا دوباره خدا، آدم آفرید
در کربلا حماسه و غم با هم آفرید
حُر شرم میکند که به مولا نظر کند
یا از کنار خیمۀ زینب گذر کند
دیروز ره به چشمۀ خورشید بسته بود
امشب چگونه روی بهسوی قمر کند؟
آغاز روشناییِ آیینه، حیرت است
زان پس که از تبارِ سیاهی حذر کند...
خورشید گرم پویۀ منزل به منزل است
راهی بجو که فاصله را مختصر کند
یک گام تا به خانۀ خورشید بیش نیست
حاشا که راه را قدمی دورتر کند
رهپوی کوی دوست چه حاجت بَرَد به پا
کو آفتاب عشق که با سر سفر کند
از نیمه راهِ فاجعه، برگشت سوی عشق
تا خلعتِ بلند وفا را به بر کند
در کربلا دوباره جهان عشق را شناخت
در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت...
ای عشق! از تو پیر و جوان را گزیر نیست
ای سربلند! با تو کسی سربهزیر نیست
چونی که تا به ملک دلی خانه ساختی
دیگر کسی بهجز تو در آن دل، امیر نیست
گر سوی کس اشاره به جان باختن کنی
فرقی میان عاشق بُرنا و پیر نیست
در کربلا ولایتِ دل با حبیب بود
عشقی حبیب یافت که آن را نظیر نیست
از زیرِ برفِ پیریِ او لاله بر دمید
هرگه ز باغ دل بدمد لاله، دیر نیست
جان را به راه دیدن محبوب داد و گفت
هرکس نه پیش چشم تو میرد بصیر نیست
در بیشههای سبزِ وفا شیرِ سرخ بود
رهرو اگر حبیب نباشد دلیر نیست
از صولتی که در نگه آن دلیر بود
در لرزه میفتاد و گر جانِ شیر بود...
شوق تو بهر وصل، صبوریگداز بود
در اوج با لهیبِ دلت همتراز بود
یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند
اما به چشمِ شوقِ تو، عمری دراز بود
از جان چو دست شستی و کردی ز خون وضو
محراب قتلگاه تو هم در نماز بود
آندم که بر گلوی تو خنجر کشید خصم
روحِ تو در کشاکشِ راز و نیاز بود
لبهای تو که غرقۀ خون بود از جفا
با دوست از وفا همه در رمز و راز بود
دشمن به کشتن تو کمر بسته بود، لیک
درهای آسمان همه روی تو باز بود
هر زخمِ تیر، شورِ جدا داشت در تَنَت
کز زخمههای راه عراق و حجاز بود
ای چهرهات ز طلعت گل دلنوازتر
روح تو از شُکوه قُلل سرفرازتر...
شرمندهایم، لیک به لطفت امیدوار
چون خار ماندهایم به ساقِ گل، ای بهار...
ما چون زمینِ تشنه، تو ابر کرامتی
بر تشنگان ز ابرِ کرامت نَمی ببار
چون جویبار، ذکرِ تو بر لب، روان شدیم
جز سویِ تو کجا رَوَد ای بحر، جویبار
ای آفتاب پرتوی از مِهر برفروز
کز دودمانِ سایه بود روز و روزگار...
آیینههای دل ز گُنه پُر غبار شد
شاید ز سوگ تو بتوان شُست این غبار
دست توسّلی که به سوی تو آوریم
از دامنِ بلند خود ای دوست برمدار
لایق نهایم لیک از این در کجا رویم
بهتر همانکه باز سوی کربلا رویم
📝 #سیدعلی_موسوی_گرمارودی
🌐 shereheyat.ir/node/2919
✅ @ShereHeyat