eitaa logo
شعر هیأت
10.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹بی‌تابی گهواره🔹 نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حقِ مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تو را از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه‌شعبه کرده پیشت عرض اندامی «اَلا یا قوم اِن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هذا....» برید این جمله را ناگاه تیرِ نابه‌هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمی‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی، به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش‌ماهه غیر از بوسه احکامی کنار گاهواره مادر چشم‌انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون‌آلوده پیغامی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2915@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سورۀ کوچک🔹 جان به پیکر داشت وقتی مشک‌ها جان داشتند کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می‌شد قطرۀ آبی به خیمه می‌رسید آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه‌ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی‌ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه‌اش از بس که ایمان داشتند... هیچ داغی مثل داغ کودک شش‌ماهه نیست اهل‌بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند نیزه‌ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه‌های روی نیزه چشم گریان داشتند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4149@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آیهٔ تطهیر🔹 زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید :: بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/800@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹دو راه داشتم🔹 قبول دارم در کربلا ثواب نکردم ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم همه توان خودش را گذاشت حرمله اما خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم که هیچ کار برای دل رباب نکردم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4214@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اتمام حجت🔹 ننوشتید زمین‌ها همه حاصلخیزند؟ باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟ در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟ نامه نامه «لَکَ لَبَّیک اباعبدالله» حرف‌هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود چشمه‌هاتان همگی از دِه بالا گِل بود بی‌گمان در صدف خالی‌شان دُرّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی‌وفایی به رگ و ریشهٔ آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود؟! چه بگویم؟ قلمم مانده... زبانم قاصر... دشت لبریز شد از غربت «هَل مِن ناصِر» در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شش‌ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست مثل عباس به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پایین انداخت خویش را از دل گهواره می‌اندازد ماه تا نماند به زمین حرف اباعبدالله عمق این مرثیه را مشک و علم می‌دانند داستان را همهٔ اهل حرم می‌دانند بعد عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام بیشتر دل‌نگران پسر فاطمه‌ام 📝 🌐 shereheyat.ir/node/787@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹معراج🔹 بگو که یک‌شبه مردی شدی برای خودت و ایستاده‌ای امروز روی پای خودت نشان بده به همه چه قیامتی هستی و باز در پی اثبات ادعای خودت از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت بیفت مثل همه مردها به پای خودت پدر قنوت گرفته تو را برای خدا ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت که شاید آخر سیر تکامل حَلقت سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت یکی به جای عمویت که از تو تشنه‌تر است یکی به جای رباب و یکی به جای خودت بده تمام خودت را به نیزه‌ها و بگیر برای عمه کمی سایه در ازای خودت و بعد، همسفر کاروان برو بالا برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت و در نهایت معراج خویش می‌بینی که تازه آخر عرش است، ابتدای خودت سه روزِ بعد، در افلاک دفن خواهی‌شد کنار قلب پدر، خاک کربلای خودت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/787@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حماسهٔ خون🔹 باصفاتر ز بانگِ چلچله‌ای عاشقِ واصلی و یكدله‌ای راه صد ساله را شبی رفتی خالی از فكر زاد و راحله‌ای بهرِ اتمام حُجَّت آمده‌ای؟ یا كه از زمرهٔ مباهله‌ای؟ بعدِ كوچِ برادرت اكبر بی‌قراری و تنگ‌حوصله‌ای تو كجا خواستی ز مادر شیر؟! تو کجا اهل خواهش و گله‌ای؟! تو قنوتی به روی دستِ پدر تو قیامی، تو عطرِ نافله‌ای با نگاهت که شیرگیر شده‌ست چیره بر حیله‌های حرمله‌ای خواست دشمن حسین را بکشد به گمانش تو ختم غائله‌ای غافل از آن‌که در حماسهٔ خون تو شروعی، اگرچه بسمله‌ای و سلام خدا بر آل علی که تو از آن تبار و سلسله‌ای 📝 🌐 shereheyat.ir/node/790@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹طفل زبان بسته🔹 بر نبض این گهواره نظم کهکشان بسته‌ست امید، بر شش ماه عمر او زمان بسته‌ست... وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران یعنی در رحمت به روی آسمان بسته‌ست خیلی تلظی می‌کند آب فرات؛ اما راه وصال او به دریا همچنان بسته‌ست آری، رجزهای علی اکبر و قاسم شرح تلظی لب طفل زبان بسته‌ست دفع بلا کرده‌ست از جان امام خویش او عهد با مولای خود تا پای جان بسته‌ست می‌خواست بابایش ببوسد حنجر او را اما مسیر بوسه را تیر و کمان بسته‌ست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4145@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سرباز کوچک🔹 پوشید سرباز کوچک، قنداقه یعنی کفن را پیمود یاس سپیدی، راه شقایق شدن را نالید یعنی مرا هم در کاروانت نصیبی‌ست یعنی که در پیشگاهت آورده‌ام جان و تن را... قدری بنوشان مرا از، اشک غریبانهٔ خویش تا حس کنم در نگاهت، لب‌تشنه پرپر زدن را تا چند اینجا بمانم، وقتی در این ظهر غربت می‌بینی افتاده بر خاک، یاران گلگون‌کفن را یک سینه داری پر از داغ، دست تو بگذارد ای کاش بر شانهٔ کوچک من، این داغ قامت‌شکن را ناگاه در دست مولا، یک چشمه جوشید از خون بوسید تیری گلویِ آن شاخهٔ نسترن را گهواره خالی خدایا، تنها دلی ماند و داغی داغی که از من گرفته‌ست، پروای دل‌سوختن را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/792@ShereHeyat
💠 تلمیح صدایت را در این صحرا طنین‌انداز خواهی کرد تو موسایی و در گهواره هم اعجاز خواهی کرد! سپیدی گلوی توست این یا که ید بَیضا؟ تو چشم کورها را بر حقیقت باز خواهی کرد کدامین راز خلقت را تو در این طور می‌بینی که جانت را فدای گفتن آن راز خواهی کرد چه زیبا دل به دریا می‌زند مادر، چه زیباتر، عروجت را از آغوش پدر آغاز خواهی کرد بگو که باز می‌گردی به آغوشش غریبانه بگو با خون سرخت تا خدا پرواز خواهی کرد :: اسیر سِحر دنیاییم... محتاج نگاه تو تو موسایی و در گهواره هم اعجاز خواهی کرد 📝 🔹هر چه فضای عاطفی در شعر مذهبی، غنی‌تر، پرمحتواتر و دارای پشتوانه‌ی فرهنگی و قرآنی و روایی باشد، به همان میزان تاثیر عاطفی شعر نیز عمیق‌تر و ماندگارتر خواهد بود؛ از طرفی نشان می‌دهد که شاعر در بیان عواطف مذهبی خود تا چه اندازه از پشتوانه فکری و مطالعاتی برخوردار بوده است. 🔸از بهترین شگردهایی که شاعر مذهبی به خصوص در مدح و مرثیه می‌تواند برای غنای محتوایی و ایجاد لایه‌ی فرهنگی و فکری در شعر از آن بهره‌مند شود، تلمیح است. شاعر می‌تواند با اشاره به معارف دینی، قرآنی و روایی برای غنا بخشیدن به مضامین و عاطفه در شعر استفاده کند. 🔹در مطلع این غزل، شاعر با استخدام هنرمندانه‌ی دو واژه‌ی موسی و گهواره، از طرفی مقایسه‌ای بین داستان حضرت علی اصغر(علیه‌السلام) و حضرت موسی(علیه‌السلام) انجام داده و از طرفی نام گلی را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند با نام «موسی در گهواره» که گل‌های بسیار کوچک آن در غلافی گهواره شکل رشد می‌کنند. 🔸شاعر به این تلمیح بسنده نکرده و در تمام ابیات، خود را ملزم ساخته تا از وجوه مختلف، این مقایسه با حضرت موسی(علیه‌السلام) را ادامه دهد. در بیت دوم به ید بیضا؛ در بیت سوم به وادی طور؛ در بیت چهارم به داستان مادر حضرت موسی(علیه‌السلام) و به نیل انداختن او در نوزادی؛ در بیت پنجم، به بازگشت فرزند به آغوش مادر و در بیت آخر به برخورد آن حضرت با ساحران اشاره کرده است. حال آن‌که تمامی این اشارات با این‌که یادآور داستان حضرت موسی(علیه‌السلام) هستند اما درباره‌ی حضرت علی اصغر(علیه‌السلام) به کار رفته‌اند. 🔹شاعر می‌توانست راه ساده‌تری انتخاب کند و برای تلمیح به سراغ موضوعات مختلف برود، چرا که تمرکز بر یک موضوع (حضرت موسی‌علیه‌السلام) و اشاره‌ی تلمیحی به آن، در همه ابیات، در نگاه اول دشوار می‌نماید. اما همین اعنات و موفق بیرون آمدن از آن، موجب تمایز و درخشش شعر، در میان سایر اشعاری است که با این موضوع سروده شده‌اند. ✍🏻 📗 🌐 shereheyat.ir@ShereHeyat
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را تا گریه کنند آن قد و بالا را آغوش کفن را به تنت رنگین کن تا زنده کنی پیام عاشورا را 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹اوَلَسنا عَلَی الحق🔹 ای خداجلوه و نبی‌مرآت مرتضی‌خصلت و حسین‌صفات انبیا در جلال تو شده محو اولیا بر جمال تو همه مات... ز تو نازد همیشه حلم و رضا به تو بالد هماره صوم و صلات نام حق را ز عزم توست بقا باغ دین را ز خون توست حیات جان اهل صلات قربانت اَشهَدُ اَنّ قَد اَقَمتَ صلات... از تو آنی دلم جدا نشود با توام با تو، در حیات و ممات مدح تو در زبان آل رسول بهترین سوره، خوش‌ترین آیات... دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست... به جلال نبی به ذات خدا که تویی آفتاب برج هُدی... نعت تو بر زبان دشمن و دوست مدح تو ذکر اهل ارض و سما ناخلف‌زادۀ ابوسفیان که دلش بود پر ز بغض شما کرد روزی سؤال از یاران که خلافت که را بود اولی همه از بیم جان خود گفتند: کاین جلال و شرف تو راست سزا گفت نه، باللّه این مقام بُوَد حق فرزند یوسف زهرا... همچو ختم رُسُل به خلق حَسَن همچو آل ثقف به رخ زیبا هم سخاوت ز دست او جاری هم شجاعت ز تیغ او پیدا گفت فضل تو دشمنت؛ «اَلفَضل، هِیَ ما تَشهَدُ بِهِ الاَعدا»... دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست... ای به نام خوش تو، احیا دل ای که دل با تو و تویی با دل همچو زندان ز مقدم یوسف با صفای تو شد مصفا دل... دل ز دست پدر بری آن‌سان که برد از رسول، زهرا، دل... با چنین حُسن احمدی زیبد که بری از علی اعلا، دل حرم خاص توست از رفعت چون خداوند حق تعالی، دل جُسته بر درگهت توسّل، جان یافته از رخت تجلّا، دل... حق به خون تو تا ابد زنده‌ست از محبّت چنان‌که احیا دل دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست ای قدت سرو بوستان کمال خوش خرامان روی به عزم قتال زینبت پشت سر گلاب‌افشان فاطمه پیش رو به استقبال لختی آهسته رو که کرده غمت الف قامت پدر را، دال تو شتابان به جانب مقتل او محاسن به دست از دنبال... کرده دست دعا بلند پدر کای خداوند قادر متعال بارالها ببین که از بدنم جان شیرین شود جدا به چه حال؟ مظهرالله می‌رود به نبرد منطق وحی کرده عزم جدال زنده می‌کرد یا احمد را در وجود من این خجسته‌جمال... ای تو تیر شهاب و من چو کمان ای تو ماه بلند و من چو هِلال تا کنم لحظه‌ای تماشایت کاش می‌داد سیل اشک مجال... حق به خون تو می‌شود پیروز باطل از تیغ توست رو به زوال... دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3785@ShereHeyat