تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
لبیکزنان به جای پیغمبر خفت
ذکر «بِاَبی اَنتَ و اُمّی» به لبش
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
🔹مبدأ دوران🔹
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4291
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹رضای تو🔹
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
بهجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنگ
مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را
تو از دریچۀ دل میروی و میآیی
ولی نمیشنود کس صدای پای تو را
غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن
که خضر راه شوم چشمۀ بقای تو را
خوشا طلاق تن و دلکشا تلاقی روح
که داده با دل من وعدۀ لقای تو را...
شبانیام هوس است و طواف کعبۀ طور
مگر به گوش دلی بشنوم صدای تو را
به جبر گر همه عالم رضای من طلبند
من اختیار کنم زآن میان رضای تو را...
دلِ شکستۀ من گفت «شهریارا» بس
که من به خانۀ خود یافتم خدای تو را
📝 #سیدمحمدحسین_شهریار
🌐 shereheyat.ir/node/2705
✅ @ShereHeyat
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
برخیز به احترام این بخت بلند
یثرب! تو مدینةالنبی خواهی شد
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹دلآرامِ حسین🔹
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
مشعل روشن ز مصباح الهدی
در عبادت غرق و مجذوب خدا...
برترین زنهای عصر خویشتن
یادگار ماندگار پنج تن...
در زنان هاشمی صاحب وقار
خاندان فاطمی را افتخار
آفتابی خود که عمری در حجاب
بودهای در سایهسار آفتاب...
ای فصاحت بی نوایت، بینوا
صد نوا از نای تو در نینوا...
در اسارت نقش ایفا کردهای
پا به پای عمّه غوغا کردهای
در حرم، در خیمهگه، در قتلگاه
در مسیر کوفه و شام سیاه
میدرخشد نام تو، گفتار تو
اشک تو، ایمان تو، ایثار تو...
خورده بر جان و دلت مُهر عطش
شام غربت دیدی و ظُهر عطش
از عطش گر چه ز پا افتادهای
سهم آب خود به طفلان دادهای
در مصائب پایداری کردهای
عمّه را با صبر یاری کردهای...
در وداع آخرینت با حسین
کز حرم برخاست بانگ یا حسین
اوّلین کس را که مولا یاد کرد
نام شیرین تو را فریاد کرد
ای سکینه حامی ایتام باش!
ای دلآرامِ حسین آرام باش!
قطرههای اشک بر سیما مزن
شعلههای درد بر دلها مزن...
پیشتر آ نزد بابا پیشتر
گریهها در پیش داری بیشتر...
رفت در میدان و دیگر برنگشت
برنگشت و از تن و از سر گذشت
رفت و پنهان از نظر شد منظرش
تا که دیدی بر فراز نی سرش...
طاقت از کف داده و دل باختی
خویش را بر خاک و خون انداختی...
در وداع سینهسوز خویشتن
دست بردی زیر آن خونین بدن
تا گرفتی آن تن صد چاک را
سوخت آهت خیمۀ افلاک را
زآن زیارت در فضا هنگامه شد
پارههای دل زیارتنامه شد
ماه محمل باز انجم را بخوان
«شیعَتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان...
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/4313
✅ @ShereHeyat
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#عاشورا (وداع)
#غزل
🔹به همراه مسافر...🔹
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را؟
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچار
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1062
✅ @ShereHeyat
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل
پروانهصفت دور و بر زینب بود
📝 #محمود_شریفی
✅ @ShereHeyat
#حضرت_سكينه علیهاالسلام
#مسمط
🔹آیات شگفت🔹
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
«شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی»
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
«اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
«لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی»
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
«كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی»
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
«وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی»
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/2036
✅ @ShereHeyat
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
🔹قرار دل پدر🔹
وقتی مرا سکینه لقب داد، مادرم
فهمیدم از تمام جهان رنج میبرم..
باید برای واقعه آمادهتر شوم
باید که از احاطۀ اندوه بگذرم
باید که کوه کوه، غم و التهاب را
در رستخیز فاجعه طاقت بیاورم
آهسته قد کشیده از انبوه داغها
هفتاد و دو مصیبت عظمی، برابرم
در من هزار خیمه صبوری به پا کنید
من سوگوار داغ بزرگ برادرم
من چارده بهار خزان میکشم به دوش
من لحظه لحظه، شاعر گلهای بیسرم
نامم سکینه است، قرار دل پدر
زین رو مرا «سکینه» لقب داده مادرم
📝 #خدیجه_پنجی
✅ @ShereHeyat
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
🔹یتیمتر🔹
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را...
با واژههای سبز تسلّا و دست مهر
ساحل شدی نگاه به طوفان رسیده را
اینک تو میروی و من اما یتیمتر...
باید چگونه آن سر در خون تپیده را...
فردا کسی به دختر تو رحم میکند؟
آرام میکنند مصیبت کشیده را؟...
بگذار قدری اشک بریزم به دامنت
تا حس کنم حرارت شعری شنیده را
شعر من آتش است، عطشناک و ناتمام
باید به انتها ببرم این قصیده را
📝 #پروانه_نجاتی
🌐 shereheyat.ir/node/4178
✅ @ShereHeyat
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پارهپارههای دفترت شناختم
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظههای آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم
شکست عهد کوفه... این گناه بیشمار را
به زخمهای بیشمار پیکرت شناختم
تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری
به چشمهای بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزهای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟
📝 #رضا_حاج_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/1068
✅ @ShereHeyat
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
تو تنها نیستی وقتی بیایی
«سپاهی از شهیدان» با تو هستند
📝 #صامره_حبیبی
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#غزل
🔹عباسهای تشنهلب رفتند🔹
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست
عباسهای تشنهلب رفتند
لبتشنه مَشکی بر زمین ماندهست
من بودم و او بود و گمنامی
نامش چه بود؟ انگار یادم نیست
بر شانههای سنگی دیوار
نام تو ای عاشقترین، ماندهست
مثل نسیم صبح نخلستان
سرشار از زخم و سکوت و صبر
رفتید، اما در دلِ هر چاه
یک سینه آواز حزین ماندهست:
«رفتیم اگر نامهربان بودیم»
رفتند اما مهربان بودند
«رفتیم اگر بار گران» آری
بار گرانی بر زمین ماندهست
بر شانهٔ خونینتان، یاران!
یک بار دیگر بوسه خواهم زد
برشانهٔ خونینتان عطرِ
تابوتهای یاسمین ماندهست
زآنان برای ما چه میماند؟
یک کولهبار از خاطرات سبز
از من ولی یک چشمِ بارانی
تنها همین، تنها همین ماندهست
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/271
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹سایۀ سر🔹
من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم
هر شب از سامرّه در «سرداب غیبت» تا سحر
روی صحبت در مدینه با پیمبر داشتم
صبحدم آتش گرفت از آه سوزانم چمن
سر چو از سجادۀ سبز دعا برداشتم
باغ شد لبریز از خونِ دلِ آلالهها
باغبان میرفت و من چشمی ز خون تر داشتم
لالهها میسوختند از داغِ من چون چلچراغ
بسکه من در سینه داغ شعلهپرور داشتم
ای سرافراز دو عالم! ای شکوه سروها!
در بلندای حضورت سایۀ سر داشتم
ای تو با من مهربانتر از نسیم آشنا
اُنس و الفت با تو از گل، نازنینتر داشتم
ای سراپا عطر یاسین، ای بهارستان وحی!
بی تو من حال شقایقهای پرپر داشتم..
لطف زهرا داد امشب تا سحر تسکین مرا
آشنایی با نوازشهای مادر داشتم
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/5790
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#غزل
🔹وقتی حسن باشی...🔹
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضهخوان باشد..
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم، زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لبهایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسهٔ آب است
وقت گریز روضههای خیزران باشد
📝 #محمدعلی_بیابانی
🌐 shereheyat.ir/node/1074
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#غزل
🔹به یاد غربت تو...🔹
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
چه نعمتیست سر سفرهات نمک خوردن
چه افتخار بزرگیست این گداییها
خداست بانی این اعتقاد نورانی
خداست بانی این جور آشناییها
تو کربلای اسیری و روضه میخوانند
به یاد غربت تلخ تو کربلاییها
دوباره حسرت دیدار در دل کعبهست
چقدر کعبه دلش خون شد از جداییها
به یاد حضرت فرزندتان هر آدینه
چه حس و حال قشنگیست همصداییها
📝 #قاسم_اردکانی
🌐 shereheyat.ir/node/1072
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#مثنوی
🔹جانِ جهان🔹
سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز..
پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
حج نرفتی تو، ولی قبلۀ حاجات شدی
تو خودت عین صفا مشعر و میقات شدی
کعبه یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو یک چاردهم، عطر خدا کم دارد
ماهِ زیبا! حسنِ دوم زهرا! برخیز
مهدیات دل نگرانت شده، بابا! برخیز
باز هم جانِ جهان را تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را تو در آغوش بگیر..
غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم آقا! که یتیمی سخت است
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/5782
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_حسنعسکری(علیهالسلام)
«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ»
چه زشت است برای مؤمن دلبستگی به چیزی که او را خوار میکند.
📗 تحف العقول، ص۵۲۰
🔹آرامش دل🔹
آرامش دل به قدر بیداری اوست
آرایش گل به شبنم جاری اوست
زیبندۀ شأن بندۀ مومن نيست
رغبت به هر آنچه موجب خواری اوست
📝 #سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹اشک حسرت🔹
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
دنیا برای رحمت او جا ندارد
آه این غریب از رفع زحمت مینویسد
از شرح حال خود سخن میراند اما
انگار در توصیف غربت مینویسد
کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست
از درد خود در کنج خلوت مینویسد
غربت درِ این خانه را از پشت بستهست
مهمان ندارد؛ جای صحبت، مینویسد
خمس و زکات شیعیان را می شمارد
سهم فقیران را به دقت مینویسد
در چند خط میگوید از حج و ثوابش
این بند را با اشک حسرت مینویسد
پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله
از خاطراتش چند رکعت مینویسد
زندان به زندان با نماز و روزه و عشق
دربان به دربان درسِ عبرت مینویسد
حتی برای خشم شیرانِ درنده
با چشمهایش از محبت مینویسد
بعد از شکایت از جفای این زمانه
در سر رسید فصل غیبت مینویسد ـ
من زود دارم میروم اما میایم
با احتیاط از رازِ رجعت مینویسد
مینوشد آب و یاد اجدادش میافتد
با رعشه از آزار شربت مینویسد
سر را به پای طفل گندمگون نهادهست
بر طالعش حکم امامت مینویسد
فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر
از مرگِ او جای شهادت مینویسد
بازارهای سامرا خاموش و گریان
بر در حدیثِ حفظِ حرمت مینویسد
با دستهای کوچکش یک طفلِ معصوم
نام پدر را روی تربت مینویسد
📝 #انسیهسادات_هاشمی
🌐 shereheyat.ir/node/1073
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#غزل
🔹پاییز سامرا🔹
امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
بی چشمهایت کوچههای سامرا، حتی
بیش از شبِ زندان هارون خوفانگیزند
بی شانههایت شهر نا امن است، مردم کاش
از هر که نامش معتمد باشد بپرهیزند..
تا کی بنوشیم از عبورِ عمر، حسرت را؟
تا کی تمام کاسهها از زهر لبریزند؟
با رفتنت زانو زدیم، ای آنکه یارانت
یکروز با فرمان فرزندت بهپا خیزند
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/5781
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#غزل
🔹یازده بار🔹
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هر آنکس دید
گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا- دلم لرزید،
-مشهد و کاظمین- خوب آمد
یازده بار استخاره زدم
تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر، الله است
انتهایش بقیةالله است
سامرا وعدهگاه آخر ماست
جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید
پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد
تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطرهای
کربلایی و در محاصرهای
یا که باید جگر به زهر دهی
یا سرت روی نیزهها برود..
📝 #محسن_ناصحی
🌐 shereheyat.ir/node/1076
✅ @ShereHeyat
باغیم که رنجدیده از پاییزیم
با اشک، نمک به زخم خود میریزیم
یک عمر به احترام نامت، اینبار،
باید که به انتظار تو برخیزیم
📝 #حسین_عباسپور
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹چشمۀ نور🔹
روی تو را ز چشمۀ نور آفریدهاند
لعل تو از شراب طهور آفریدهاند...
پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش
خورشید را برای ظهور آفریدهاند
منعم مکن ز مهر خود ای مه، که ذرّه را
مفتون مهر و عاشق نور آفریدهاند...
از پرتو جمال تو در کوه و برّ و بحر
سینای عشق و نخلۀ طور آفریدهاند...
عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد
بنگر دل مرا چه صبور آفریدهاند...
پروانه را در آتش هجران خود مسوز
او را برای درک حضور آفریدهاند
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/3801
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹ستارۀ صبح🔹
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
تو صبح روشن عشقی که با تبسم خود
جهان شبزده را غرق نور خواهی کرد
به یک نگاه تو دلها به هم شود نزدیک
به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد
دلم شکیب ندارد، ولی یقین دارم
که سنگ را به نگاهی، صبور خواهی کرد
برای آنکه پُر از عطر انتظار شوند
سحر به خاطرِ گلها، خطور خواهی کرد
صفای خیمۀ سبزت کجا، بهشت کجا؟
بهشت را تو سرای سرور خواهی کرد
نشسته، منتظر رجعتت، ستارۀ صبح
قسم به کعبه! که روزی ظهور خواهی کرد
خدا گواست که سیمای کعبه را آن روز
به یک دو بوسه پُر از شوق و شور خواهی کرد
تو باغ را به طوافِ بهار خواهی بُرد
و داغ را ز دل لاله، دور خواهی کرد
به دشت کرببلا، دعوت از شقایقها
به میهمانی بزمِ حضور خواهی کرد
برای آن که بپیچد عبیر یاسین، باز
ز کوچههای مدینه، عبور خواهی کرد
کنار آیۀ عصمت، در آستان بقیع
تمام سورۀ غم را، مرور خواهی کرد
قسم به پرچم سرخ شفق، خدا داند
شمیمِ یادِ تو، از ما بلا بگرداند
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/5787
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹بعثت دیگر🔹
الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
کدام روز به شب میرسد که آمده باشی؟
کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟
خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد
خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت
دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت
سرشک شوق فشانم به رهگذار ظهورت
بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را
شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت
گرهگشای دو عالم، دعای من همه این است
که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت
ز قطرهقطرۀ آن چشمهچشمه نور بجوشد
ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت
ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب
شکوفهزار شود خاک رهگذار ظهورت
خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند
بُوَد مسیح مقدّس، طلایهدار ظهورت
شرایطیست در این انتظار و من که ندارم
دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/5789
✅ @ShereHeyat