#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#قصیدهواره
🔹یتیم آمدهام...🔹
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد
هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی
خدا پناه در آن دورۀ سیاهت داد
خدا؟ کدام خدا؟ آن خدای بیمانند
همان که عصمت پرهیز از گناهت داد
همان که جان نجیب تو را مراقب بود
همان که سینۀ خالی از اشتباهت داد
توان و توشه به پایان رسیده بود، ولی
خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد
خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد
چقدر واقعۀ آسمانی و شفاف
خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد
خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد
خدا که آینه را نور با نگاهت داد
قسم به روز، که خورشید شمع خانۀ توست
قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوۀ گهر بخشید
خدا که شعلۀ روشن به جای آهت داد
خدا که جان تو را از الههها پیراست
خدا که غلغلۀ قوم لا الهت داد...
یتیم آمدهام، ماندهام، پناهم ده
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد؟
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🌐 shereheyat.ir/node/57
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#قصیدهواره
🔹از باب جبرائیل...🔹
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
جایی که سرسبز است با شوق کبوترهاش
جایی که تصویرش برای ذهنها زیباست...
از شش جهت نور است در آیینههای آن
از شش جهت انگار تصویر خدا پیداست...
عاشق شدن حرف کمی از وسعت آن است
در هم گره خوردهست این دلها که از بالاست
آنسوتر از این عرش، آبادی نمیبینم
این بارگاه نور، بیشک آخر دنیاست...
از باب جبرائیل تا منبر غزلخوان است
هر چشم بارانی که در این شهر پابرجاست
روزی هزاران آیه میبارد بر این مردم
اینجا همان باغ بهشتی... جنة الماواست...
با لهجۀ خورشید میآید سروشی ناب
این جذبه از چشمان سبز سید بطحاست
اینجا شبستان در شبستان روز در روز است
اینجا حریم خاندان لیلة الاسراست
زیر عبای خویش میگیرد زمین را، او
پیغمبر امروزها... پیغمبر فرداست...
اینجا هوا ابریست باران در نفس دارد
اینجا هوا بغض است... بغضی در گلوی ماست
از کوچههایی که به جنت میزند پهلو
عطر غریبی میوزد... این عطر اعطیناست
بغضی گرفته جان من را خوب میدانم
بغض گلوگیر زمین در ماتم زهراست...
پژواک درد و داغ تو در شهر پیچیدهست
غربت پس از این روزگاران باز هم پیداست...
📝 #حامد_حجتی
🌐 shereheyat.ir/node/3758
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹سرنوشت جهان🔹
چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی
و سرنوشت تمام جهان؟ اگر تو نبودی
در آن میانه که باران سنگ بود و شکستن
نبود پنجرهای در امان، اگر تو نبودی
هنوز معبر اصحاب فیل بود زمانه
شکسته بود دل آسمان، اگر تو نبودی
حجاز بود و غم دختران زنده به گورش
یکی نداشت ز غیرت نشان، اگر تو نبودی
زمین روایت سبزیست از نگاه تو اما
چه بود آخر این داستان؟ اگر تو نبودی
📝 #محمدرضا_احمدی_فر
🌐 shereheyat.ir/node/2271
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹انا الیه راجعون🔹
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را..
فَلَک میریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را
مَلَک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را
یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاریست
یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را
تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد
بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را
بزرگان گِرد او هستند و میچرخد به آن سمتی
که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را
علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر،
به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/5752
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹بعد از تو...🔹
...پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
شصتوسه سال فرصت دیدار با خدا
دیگر تمام، دورۀ وحی و پیام شد
رو سوی کردگار، از این خاک درگذشت
از جانب خدا به محمد سلام شد
ای برگزیده! پاک! پیامآور خدا!
یا مصطفی! پس از از تو جهان در ظلام شد
شب سکه زد به نام خود و ماه را گرفت
خورشید، گم میان سیاهی شام شد
بعد از تو هیچ غصه مگر رفت از دلی؟
بعد از تو هیچ درد مگر التیام شد؟
بیداد رخ نمود ز تاریکغار خود
اکنون که تیغ دادگری در نیام شد
بعد از تو منبر تو به دست بتان فتاد
بعد از تو خاک بر سر رکن و مقام شد
شد فرقه فرقه اُمّت تو، فتنه تازه گشت
دین تو واژگون و حلالت حرام شد
مهجور شد کتاب خدا بعد رفتنت
بعد از تو، اهلبیت تو بیاحترام شد
بعد از تو خاندان خدا شد اسیر کفر
بعد از تو خاندان علی قتلعام شد...
نفرین بر آن گروه که با جهل خویشتن
فصلی برای غربت خیرالانام شد
زینپیش اگرچه بر سر این قوم ناخلف
نفرین انبیای سلف، انتقام شد
تنها محمد است که نفرینشان نکرد
زینرو محمد است که حسن ختام شد
پس چشم بست و از سر تقصیرشان گذشت
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
📝 #حسن_صنوبری
🌐 shereheyat.ir/node/5253
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹چه اعجازی🔹
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را...
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/3385
✅ @ShereHeyat
بودند دو تن، به جان و دل دشمنِ تو
دادند به هم دست، پیِ کشتن تو
این یک، پیِ آتش زدن جان برخاست
وآن یک، بنشاند تیرها بر تن تو
📝 #علی_انسانی
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹آب و آتش🔹
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
شد آشیانهام قفس تنگ این جهان
جغدی در این قفس شده همآشیان من
کامم که خود ز غصّهٔ ایام تلخ بود
شد تلختر ز همسر نامهربان من
هرکس به آب رفع عطش میکند، ولی
یک جرعه آب، ریخته آتش به جان من...
زهر جفا ز لالهٔ رویم ربوده رنگ
با خطِّ سبز آمده حکم خزان من
بس ناروا شنیدهام و صبر کردهام
دردا که سخت بوده بسی امتحان من
آری یتیم میشود امروز قاسمم
گرید به نور دیدهٔ من دیدگان من
در کربلا به جای من او را قبول کن
مشکن حسین من، دل این نوجوان من..
📝 #حبیب_چایچیان
🌐 shereheyat.ir/node/981
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹صبرِ خدایی🔹
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
این شامِ هجر نیست، که باشد شب وصال
این روزِ مرگ نیست، که روز رهایی است
این زهر نیست، شربتِ شیرین آرزوست
این کوزه نیست، چشمهٔ حاجتروایی است
هرگز ننالم از غمِ بیگانه، ای دریغ
رنجی که من کشیدهام از آشنایی است
شد روزگارِ من، سپری سالهای سال
با همسری، که شیوهٔ او بیوفایی است
من در وطن غریبم و تنها، کسی نگفت
این شاهد شهید مدینه، کجایی است
یارانِ من، ز باغ وفا گل نچیدهاند!
آیینِ مهرورزیِ آنان، ریایی است
در تنگنای سینهٔ من، این دل صبور
آیینهٔ مجسّمِ صبرِ خدایی است
دارم هزار عقده به دل، باز طبعِ من
مثل نسیم، عاشق مشکلگشایی است
::
فرمود با برادر خود: غنچهٔ مرا
با خود بِبَر، که بوی خوش آشنایی است
تو باغبانِ گلشنِ عشق و شهادتی
این ارغوانِ عاشقِ من، کربلایی است
فردا که تیر، بوسه به تابوت من زند
بال و پرِ بلندِ عروجِ نهایی است
دانی که در بقیع چرا چلچراغ نیست؟
خورشید، بینیاز ز هر روشنایی است...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/974
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹به یارانش بفرمایید...🔹
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
دلش اندازۀ ریگ بیابان بیوفایی دید
ولی اندازۀ آغوش دریا مهربانی کرد
نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار»
اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد
چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردی
که با دشنامگوی خویش حتی مهربانی کرد
چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟
چرا با مهربانیهای او نامهربانی کرد؟
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید»
::
دل او میگرفت از آن همه زخمزبان هرگاه
نظر میکرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله
کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشت
کسی که ریزهخوار سفرۀ او آفتاب و ماه
مگر تاریخ غربتزا! چه رخ دادهست در ساباط
که سجاده کشیده زیر پای خستۀ او آه
قیامش مستتر گشتهست در غمنامۀ صلحش
و صلحش میشناساند به مردم راه را از چاه
خجالت میکشد حتی زره زیر عبای او
از آن یاران ناهمراه، آن یاران ناهمراه
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید»...
::
مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتاد
و اما بعد... یاد خطبههای مرتضی افتاد
و اما بعد... «این مردم خدایا خستهاند از من»
و پژواک صدایی مهربان در گوشها افتاد
مدینه کوفه شد کوفیتر از آنی که بنویسم
خدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد
به پیش غیرت چشم برادرهای بیتابش
تنی - انگار کن پیراهن یوسف - رها افتاد
و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل داد
و باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید»
📝 #رضا_یزدانی
🌐 shereheyat.ir/node/3217
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹راز سینهسوز🔹
کرامت مثل یک جرعهست از پیمانۀ جانش
سخاوت لقمهای از سادگی سفرۀ نانش..
اگرچه سایۀ او مایۀ آرامش دنیاست
دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش
سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد
نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش
صَلاح اینگونه میبیند، سِلاح صلح بردارد
چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟..
امام غیرت و غربت کنار دشمنِ سرسخت
چه رنجی میکشید از دوستان سُستپیمانش
زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را
مُعِزّالمؤمنین بود و نفهمیدند یارانش
کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش
چگونه گوشهای بنشیند و سر در گریبانش...
اگر لب وا کند صد کربلا خون در خودش دارد
پر است از حرف ناگفته دل شمشیر بُرّانش
چه زهری مَحرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟
نمیدانم چه راز سینهسوزی بوده مهمانش!
به روی دستهای آل طاها باز تابوتیست
مبادا زخم بردارد، مبادا تیربارانش...
اگرچه تلختر از زهر بوده زندگی امروز
ولی فردا عسل میریزد از کام جوانانش
::
خیالت جمع سردار جمل! تنها نمیمانی
به زودی کربلا از راه میآید که طوفانش...
📝 #جعفر_عباسی
🌐 shereheyat.ir/node/4850
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
#مثنوی
🔹دو آسمان🔹
دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
دو آسمان که زمین مملو از ارادتشان
دوشنبههای جهان تشنۀ زیارتشان
چگونه باید از این وصف جاودانه نوشت
دو سرو باغ بهشتاند خوش به حال بهشت
دو سرگذاشته بر شانههای پیغمبر
و در مباهله اَبنائنای پیغمبر
به عزت و عظمت دادهاند نام و نشان
دو باوقار که خون علیست در رگشان
نگاه روشنشان آیه آیه اَلرَّحمان
و در تلاقی بحرین لؤلؤ و مرجان
چگونه سر نگذارد جهان به محضرشان
که مهربانِ خدا، فاطمهست مادرشان
به یک نگاه هزاران کمیت میسازند
دو مصرعاند که یک شاهبیت میسازند
سلوک هر دو برادر میان یک راه است
مسیر روشنشان قُربةً اِلی الله است
اگر شتاب کنند و اگر درنگ کنند
اگر که صلح کنند و اگر که جنگ کنند
به یک نماز شبیه است عمر این دو امام
که گاه وقت قعود است و گاه وقت قیام
در اوج غربت و غیرت یکیست یاورشان
دو مقتدا دو برادر، که صبر خواهرشان
برای خواهر حیرتزده چه سخت گذشت
غمی که خورده گره با دو تشت، آه دو تشت
یکی که خون جگر داده است زینب را
میان غربت خانه شکست زینب را
یکی که... آه چه میگویم، آه... بزم شراب
و خیزران و دل زینب و نگاه رباب
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/4240
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث | #رباعی
💠 #امام_حسن_مجتبی (علیهالسلام)
«اَلْمَعْرُوفُ مَا لَمْ يَتَقَدَّمْهُ مَطْلٌ، وَ لَمْ يَتْبَعْهُ مَنٌّ»
کار نیک آن است که در انجامش سستی نشود و بعد از آن منتّی نباشد.
📗 نزهة الناظر، ص۷۱؛ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۱۲
🔹رسم نیکوکاری🔹
در وادی خیر، قصد تقصیر مکن
این مرحله را پی به تدابیر مکن
کالای تو، ای دوست نکوکاری توست
چون مشتریاش خداست، تأخیر مکن
📝 #علی_اصغر_دلیلی_صالح
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹سردار بیسپاه🔹
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
در انعکاس سادهٔ آن فصل التهاب
تنهاییات هر آینه تفسیر میشود
طاقتگدازتر ز تَبِ جنگ روبروست
صلحی، که زیر سایهٔ شمشیر میشود
تو مرد جنگ بودی و میدانم ای عزیز
سردار بیسپاه، زمینگیر میشود!
صبر تو، انتظارِ عطشسوزِ کربلاست
صبری که صبح حادثه تعبیر میشود
مسموم دست کینه شدی ـ وه ـ چه جانگداز
زینب ز داغ آن دلِ خون، پیر میشود
تو نور چشم فاطمه بودی برادرم!
یک شهر، در فراقِ تو دلگیر میشود
📝 #پروانه_نجاتی
🌐 shereheyat.ir/node/1033
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹بردباری🔹
با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
باشد بیا اما مپرس از رازهایم
با خضر باید سر کنی با بردباری
راهی شدم بین سکوت و باز دیدم
یک کاروان پشت سرم حرف است آری
لا سیف، لا دین، لا فتی و لا مروت
در بازگشت دورهٔ بی ذوالفقاری
گم میشود فریادهایم بین این شهر
مثل نفَسهای مسیحی بیحواری
از دستهای سردشان بیعت گرفتم
از سینههاشان وعدههای جاننثاری
سجاده را اما کشید از زیر پایم
یک روز، دستی از همین دستان یاری
هم بر دلم داغ وفا ماندهست از این قوم
هم دارم از آن روی پایم یادگاری
من صلح کردم، خوب میدانستم آنها
خود میگذارند اسم آن را سازگاری
وقتی خیال پستشان راحت شد از جنگ
گفتند دشمنشادمان کردی به خواری!
گفتم «چه برخیزم چه بنشینم امامم»
گفتند سیریم از احادیثِ شعاری!
در چشمهای خیرهات تردید پیداست
موسای بیطاقت! کماکان بیقراری
بشنو! ولی پایانِ دیدار من و توست
تأویل آن چیزی که صبرش را نداری
میرفت در تسخیر غاصب کشتی نوح
با رخنهٔ صلح من از نو گشت جاری
هذا فراق ـ ای آشنا ـ بینی و بینک
باید مرا با غربتم تنها گذاری
📝 #انسیه_سادات_هاشمی
🌐 shereheyat.ir/node/5251
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹قرآن ناطق🔹
تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر
لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر
حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب
تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟
به هیچجا نرسیدهست آنکه در همۀ عمر
بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر
بهپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست
که با معاویه در پای چند سکه نهد سر
ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی
به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟
صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است
که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر
نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که
شکست پیش نگاه تو گوشوارۀ مادر
امام بیحرم! این دل همیشه بوده حریمت
دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر
📝 #سعید_تاجمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/5250
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹آن شهیدی که...🔹
کیست او؟ آن که بین خانۀ خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
او که انگار در تمام قرون
هرچه غربت معاصرش بودهست
او که از روزهای کودکیاش
شعله در خانۀ دلش افتاد
دم به دم داغ ظهر عاشورا
در نفسهای آخرش بودهست
نه فقط شد مدینه مدیونش
کربلا میوه داد از خونش
آن شهیدی که سیدالشهدا
هر شب جمعه زائرش بودهست
صلح او تیغ در نیام علیست
کربلا جلوۀ قیام علیست
باطن تیغ مرتضاست یکی
فرق قصه به ظاهرش بودهست
آن زمان که مسافری خسته
لب گشوده به طعنه و توهین
میزبان در عوض فقط فکرِ
آب و نان مسافرش بودهست
«دوستان را کجا کند محروم
او که با دشمنان نظر دارد»
دشمنش میهمان سفرۀ اوست
چه رسد آن که شاعرش بودهست
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/3274
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹مرهم🔹
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست نمیگویم او سپاه ندارد
حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد
حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد
حسین هست نیازی به تکیهگاه ندارد
میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده
درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد
زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت
دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد
کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست
امام مفترضالطّاعه اشتباه ندارد
درید قلب حسین آنچنان ز داغ برادر
که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/3369
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹ایها الکریم🔹
آقای مهربان غزلهای من سلام
از راه دور آمدهام خسته، تشنهکام
دست من و کرامت تو ایها الکریم
شوق من و زیارت تو ایها الامام
پیچیده است در همه جا همچنان نسیم
آوازۀ کرامت تو بین خاص و عام
شد خانۀ تو جای نزول ملائکه
بوی بهشت میوزد از خانهات مدام
هرگز مسیر خانۀ تو گم نمیشود
تا روشن است مشعلی از عشق روی بام
در رفت و آمدند فقیران عَلَی الطّلوع
در رفت و آمدند اسیران عَلَی الدّوام
از صبر تو عبادت تو یا شجاعتت
آری خودت بگو که بگویم من از کدام
تاریخ مانده است که باید چگونه خواند
تقویم روزهای تو را، صلح یا قیام؟
مشتاق خطبهخوانی تو مسجدالنبی
مشتاق میزبانی تو مسجدالحرام
شمشیر تو تجلّی صبر جمیل توست
از بس به اعتکاف نشستهست در نیام
ای وارث غریبی حیدر، امام صبر
صلح تو را همیشه بنامم «قیام صبر»
::
تا بر عبای تو ننشیند غبارها
فرشیست زیر پای تو از سبزهزارها
هر روز میرسد به حضور تو با امید
خورشید، عاشقانه از این کوهسارها
یک شمّه از نگاه تو شد هفتآسمان
یک چشمه از کرامت تو جویبارها..
وقتی میان باغ به سیب است میل تو
خونِ دل است سهم تمام انارها
از کوچه با ملاحظۀ بیشتر برو
قدری بده مجال به چشمانتظارها..
«ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم»
از تو شنیدهایم اگرچه هزارها
باید حدیث حُسن تو را با طلا نوشت
باید که خاک پای تو را کیمیا نوشت
::
رنگ از رخت دوباره پریدهست، بیگمان
آماده میشوی که مؤذن دهد اذان
بین وضو چه لرزهای افتاده بر تنت
از اشتیاق اوست شده اشک تو روان
از بارگاه قدس کسی گفت: عَجّلوا
آغوش باز کرده برای تو آسمان
الله اکبر از دو لب تو شنیدنیست
احلی من العسل شده این ذکر توأمان
اما زره بپوش و به مسجد روانه شو
تا که خدا نکرده در این جمع ناکثان...
هرگز کسی برای نمازت سپر نشد
سخت است در کنار تو سخت است امتحان
بعد از نماز فرصت خوبی فراهم است
ما اهل منبریم بیا خطبهای بخوان
خطبه بخوان که از تو جهان کم شنیده است
مانند تو خطیب به منبر ندیده است
::
ایام حج رسید و تو بی زاد و راحله
راهی شدی پیاده به همراه قافله
بوسه زدند بسکه به پای تو جادهها
گل کرده است در کف پای تو آبله
داری به سمت خانۀ معبود میروی
هرچند نیست بین خدا و تو فاصله
در منزلی همین که شب اطراق میکنی
جویای حال میشوی از کل قافله
کم سنّ و سالها به تو نزدیک میشوند
تا بشنوند از جریان مباهله
حالا که قلبها همه در اختیار توست
قرآن بخوان برای همه بینِ نافله
سعی صفا و مروه نشسته به انتظار
تا حس کند قدوم تو را وقت هروله
با تو صفا و مروه و زمزم غریب نیست
کعبه اگر به دور تو گردد عجیب نیست
::
فتنه رسیده است چنان آبِ زیرِ کاه
دیگر نمانده است کسی بین این سپاه
از غربت تو وادی ساباط خون گریست
صفّین دیگریست و حق باز بیپناه
رفتند از سپاه تو یاران یکی یکی
رفتند از سپاه تو با سکّهای سیاه
رفتند از کنار تو با وعده و وعید
رفتند از کنار تو با بدترین گناه..
اشباح کوفه! وای به این حال و روزتان!
دنیای بی امام چه دارد جز اشتباه؟
دنیای بی امام چه دارد به غیر اشک؟
دنیای بی امام چه دارد به غیر آه؟
ای زخم خوردۀ غم دنیا! صبور باش
نعم الامیر بی کس و تنها! صبور باش
::
وقتی که روز با غم و اندوه سر شود
شب بی حضور گریه نباید سحر شود..
باید میان سجده ببارد دو چشم تو
وقتی کلام اِبنِ عَدیها تشر شود
آهی بکش به مأذنۀ مسجدالنبی
تا که به عرش آه تو پیغامبر شود
دلتنگ مادر و پدر و جد اطهری
چیزی نمانده آه که ماه صفر شود
«گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود»
«حافظ» که خواند مرثیه از هجر تو، بگو
حالا «وصال» از غم تو نوحهگر شود
«از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد
آن تشت را ز خون جگر دشت لاله کرد»
::
این آب نیست، شعلهبرافروزِ تشنگیست
این جَعده نیست، شاهد مرموز تشنگیست
با فتنه ریخت زهر خودش را دم غروب
فهمیده بود خاصیت روزه، تشنگیست
هرچند تشنهای ولی این آب را ننوش
زهر هلاهل است در این کوزه، تشنگیست
از سوز زهر نالۀ جانکاه میکشی
یا اینکه نالههای تو از سوز تشنگیست
با قاسمت بگو پسرم روز تلخ من
یک چشمه از حکایت آن روز تشنگیست
در بین روضه بغض برادر شکسته شد
وقتی میان گریه دو چشم تو بسته شد
::
تشییع بود و سختترین لحظههای من
باران تیر بود و غریبانه سوختن...
این تیرهای شوم که جا مانده از جمل
دارند یک به یک خبر از کینهای کهن
اینجاست فرق بین خدیجه وَ... بگذریم
وقتی که فتنهایست شروعش به نام زن
مانند تو کسی نشده اینچنین غریب
مانند تو غریب ندیدهست این وطن
خورشید اینچنین که رسیدهست در بقیع
انگار آمدهست به تدفین خویشتن
زینب به ناله گفت که وای از دل حسین
زهرا به گریه گفت که وای از غم حسن
پایان ندارد این غم و اندوه ناتمام
تا لحظههای آمدن آخرین امام
📝 #رضا_خورشیدیفرد
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث | #رباعی
💠 #امام_رضا (علیهالسلام)
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللهَ فِي نِعَمِ اللهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تُنَفِّرُوهَا عَنْكُمْ بِمَعَاصِيهِ»
ای مردم به پاس نعمتهای الهی، تقوا پیشه کنید و نعمتها را با گناه و معصیت از خود مرانید.
📗عیون أخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۱۶۹
🔹حفظ نعمتها🔹
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
با معصیت و جرم و نمکنشناسی
از خویش مران لطف خداوندی را
📝 #حسین_ابراهیمی
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹شهر شهادت🔹
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش
از باغبان و زمزمههای بهاریاش
از شاهدان سایهنشین حرم، کسی
همراه او نبود که آید به یاریاش
آن مهربانِ از وطن آواره، بسته شد
با دست ظلم، دفتر شبزندهداریاش
در جای جای شهر شهادت، هنوز هست
هر لالهای نشانهای از داغداریاش
هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار
خون گریه کرد و آب شد از سوگواریاش
دروازۀ مدینه پس از آن وداع تلخ
تنها نشسته است به چشمانتظاریاش
غمنامۀ شهید خراسان شنیدنیست
کو طاقتی که شرح دهم بیقراریاش؟
با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست
انگور، مرهمیست بر آن زخم کاریاش
«زهرا» کجاست تا که ببیند در این چمن
پژمرده گشت و سوخت گل یادگاریاش
شمعی که از مدینه به توس آمد و گداخت
آتش به جان فاطمه زد اشک جاریاش
یک روز خوش ندید پس از تو «جواد» تو
فریاد از صبوری و از بردباریاش
در بوستان او «شفق»! از خار کم مباش
فیضی ببر به قدر خود از همجواریاش
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3423
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹آهِ آینهها🔹
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
در هوای محنآلودۀ غربت، آید
عطر گلهای بهشتی ز فضای حرمت
شمعدانها همه در سوز و گداز از داغت
تیره از آهِ مَلَک، آینههای حرمت..
برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت
هر طرف باز شود پنجرههای حرمت
یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد
شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت
مهدیات زائر و ای کاش که میدانستم
که گذارد قدم آن ماه، کجای حرمت
یادِ آن روز که شد روضۀ تو کربوبلا
شاهد کربوبلایت، شهدای حرمت
دولت آل علی تا به ابد پایندهست
این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت
پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا
ای برافراشته تا عرش بنای حرمت
هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا
باز هر روز شد افزوده صفای حرمت
یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه
سایۀ مرحمتآمیزِ لوای حرمت
هدیه کردهست «مؤید» به غزالان حرم
غزلی را که سرودهست برای حرمت
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/5760
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹مسافر🔹
مسافری که اجل گشته بود همسفرش
سفر رسید به پایان در آخر صفرش
چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند
که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش..
همای گلشن فردوس آنچنان میسوخت
که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش
اگر چه کار گذشته، اجل شتاب مکن
جواد آمده از ره به دیدن پدرش..
دگر به دیدۀ او طاقت نگاه نبود
که بنگرد به رخ نور دیدگان ترش
ز بوسههای جوادالائمه پیدا بود
که شسته دست، دگر از حیات محتضرش
پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش
پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش
خوشا کسی که چو «میثم» بود برای رضا
به دیده اشک و به لب ناله و به دل شررش
📝 #غلامرضا_سازگار
✅ @ShereHeyat
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
زآن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1046
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
فرازی از یک #ترکیب_بند
🔹مشهد الرضا🔹
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
شویندۀ تمام گناهانِ قبل و بعد
بارانِ مستجابِ شفاعت، زیارت است
هم ضامنِ گذشتن ما از پل صراط
هم سایهبانِ امن قیامت، زیارت است
ای چشمها که کورتر از چاه ماندهاید
راهِ شما به سمت بصیرت، زیارت است..
دنیای بیخدا، خفقانآور است و سخت
اوّلقدم به سوی طراوت، زیارت است
دیگر نگو به نقطۀ پایان رسیدهام
وقتی شروعِ حرکت و برکت زیارت است
سردرگم است کهنهکلافِ تفکرت
پنهان نکن که چارۀ کارَت، زیارت است
آن حالِ عاشقانه که بعد از شبِ دعا
میآورد پگاهِ اجابت، زیارت است
تسبیح و مهر و عطر، ببر هدیه کن ولی
سوغاتِ راستینِ زیارت، زیارت است
تنها به سبز و سرخ نباید بسنده کرد
یک جلوه از بهارِ ولایت، زیارت است..
تاریخ را گشودهام، این فصل هشتم است
از باغِ خود سلام بچین، فصل هشتم است
::
آورد از مدینه، هزاران هزار گل
چندین چمن طراوت و چندین بهار گل
هر جا که رفت، چشمه به او گفت: اَلسّلام...!
تقدیم کرد باغ به او بیشمار، گل
سنگ از شنیدن سخنانش لطیف شد
رویید بر لبانش از این افتخار، گل..
در سالگردِ آمدنش، در مسیر او
از خاک، سبزه روید و از خارزار، گل
ای آسمان! به یاد غریبانِ سبزپوش
بر ما بپاش برکت و بر ما ببار گل
ما از بهارِ آل محمد شکفتهایم
ای عشق! در ولایت دلها، بکار گل
در مقدم نجیبِ جگرگوشۀ رسول
مثل بهشت میدمد از این دیار، گل
آمد به مرو، قافلهای خوشقدم، که داشت
هم در میان خود، گل و هم در کنار، گل
مأمون، دروغ بود و فرا خواندنش فریب
میخواست سرشکسته شود مثلِ خار، گل
پاییزوار بُرد به کاخش امام را
تا بلکه زرد و زار شود در حصار، گل
او مکرِ محض بود که با دستِ دوستی
برکَند دشمنانه از آن شاخسار، گل
در لحظههای سرد و غریبانۀ وداع
آهسته میگریست و بیاختیار، گل..
بر روزگارِ کهنه بیارید، ابرها
حال و هوای تازه بیارید، ابرها
::
دنیا سیاه شد، نفسش را بلا گرفت
اما امام معجزه کرد و شفا گرفت..
وقت نماز و خواندنِ باران رسیده بود
دریا قیام کرد و دلِ ابرها گرفت
صحرا اقامه بست، نمازِ امام را
گل کرد التماس و دعا در دعا گرفت
شکی حقیر و آن همه ایمان... که ناگهان
باران گرفت هر دم و... مأمون عزا گرفت
باور نداشت عالم آل محمد است
آن بیخِرَد که خُرده به آل عبا گرفت
اما امیرِ علم، مجالِ کلام را
از اسبهای چوبیِ بی دست و پا گرفت..
در مجلس مباحثه از نور دانشش
ذات و صفات و جاه و جلالش، جلا گرفت..
در شهرِ کاتبانِ حدیث طلاییاش
با دستِ خویش کاشت نهالی که پا گرفت
فرمود: این درخت، زمانی که گریه کرد
باید عزا برای «رضا»ی خدا گرفت
شیون کنید، ضربۀ شمشیر فرق کرد
سَمّ، جان گرفت و شیوۀ تزویر فرق کرد
::
بر سر کشیده بود عبا را غریبوار
خورشید زیر ابر، نه پنهان، نه آشکار
میآمد از ضیافتِ خاموش تشنگی
روشنتر از نجابتِ آرامِ جویبار
میرفت و ابرهای زمین میگریستند
چشمان داغدیده و دلهای اشکبار..
وقتی رسید، از همه سو درد میرسید
میسوخت خانه از خبری تلخ و بیقرار
درهای حُجره بسته و درهای غیب، باز
تنها امام بود و اباصلت و انتظار
حتی دری گشوده نشد بر کسی، ولی
ناگاه آفتاب برآمد در آن حصار
در پاسخ سؤالِ اباصلت و بُهت او
فرمود با زبانِ ادب، آن بزرگوار:
«وقتی خدا اراده کند، باز میشود
دیوارهای بیدر و درهای قفلدار
آورد از مدینه، به یک دَم مرا به طوس»
دشوار نیست با قدمِ عشق، هیچ کار
پس هشتمین امام جوادالائمه را
با منزلت نشاند صمیمانه در کنار
آن شالِ سبز را که نشان ولایت است
بخشید مثل برگ به آن بهتر از بهار...
غسل و حنوط و عطر و کفن، خواندن نماز
دنیا سیاهپوش شد و عشق سوگوار
فریادِ «یا رضا» همه جا را فرا گرفت
خورشید و ماه، مثل دلِ ما عزا گرفت
::
خورشید، بین مردم دنیا غریب نیست
هرجا غریب باشد، اینجا غریب نیست
تا خاستگاهِ مهر، خراسانِ غیرت است
هرگز امامِ هشتمِ دلها غریب نیست
دیروز در حصار تبرّا اسیر بود
امروز در بهشتِ تولّا غریب نیست..
بر سفرهاش غلام و غنی در کنار هم
این سنت از بزرگیِ مولا غریب نیست
زائر کجا و حس غریبی کجا؟ که او
رود است و رودِ رفته به دریا غریب نیست..
مولای ما که روزِ شهادت غریب بود
امروز قرنهاست در اینجا غریب نیست
آری! غروب، غصۀ سرخ غریبهاست
اما طلوعِ روشنِ فردا غریب نیست..
با آنکه در سیاهیِ دنیا غریب زیست
در روشنای عالمِ بالا غریب نیست..
شهری چنین غریب و چنین آشنا، کجاست؟
این خاک، خاستگاه کمال است، کیمیاست
::