#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
🔹هزار حنجره فریاد🔹
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
به دست عزمِ بلندش شکست پایِ درنگ
اگر چه فاجعهای تلخ روبهرویش بود
میان او و شهادت چه انس و الفت بود
که مرگ سرخ هماره به جستجویش بود
چگونه شرم نکرد از گلوی او خنجر
که بوسهگاه رسول خدا گلویش بود
رسید وقت نماز و در آن حماسۀ ظهر
هزار زخمِ تنش جاریِ وضویش بود
سخن به زاری و ذلت نگفت با دشمن
که خصم در عجب از همت نکویش بود
اگر چه از عطش آن روح کربلا میسوخت
فرات تشنهترین قطرۀ سبویش بود
سرم فدای لب خشک آن گل یاسین
اگر چه تشنگیاش اوج آبرویش بود...
📝 #محمدعلی_سالاری
🌐 shereheyat.ir/node/4188
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
🔹هزار حنجره فریاد🔹
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
به دست عزمِ بلندش شکست پایِ درنگ
اگر چه فاجعهای تلخ روبهرویش بود
میان او و شهادت چه انس و الفت بود
که مرگ سرخ هماره به جستجویش بود
چگونه شرم نکرد از گلوی او خنجر
که بوسهگاه رسول خدا گلویش بود
رسید وقت نماز و در آن حماسۀ ظهر
هزار زخمِ تنش جاریِ وضویش بود
سخن به زاری و ذلت نگفت با دشمن
که خصم در عجب از همت نکویش بود
اگر چه از عطش آن روح کربلا میسوخت
فرات تشنهترین قطرۀ سبویش بود
سرم فدای لب خشک آن گل یاسین
اگر چه تشنگیاش اوج آبرویش بود...
📝 #محمدعلی_سالاری
🌐 shereheyat.ir/node/4188
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
🔹هزار حنجره فریاد🔹
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
به دست عزمِ بلندش شکست پایِ درنگ
اگر چه فاجعهای تلخ روبهرویش بود
میان او و شهادت چه انس و الفت بود
که مرگ سرخ هماره به جستجویش بود
چگونه شرم نکرد از گلوی او خنجر
که بوسهگاه رسول خدا گلویش بود
رسید وقت نماز و در آن حماسۀ ظهر
هزار زخمِ تنش جاریِ وضویش بود
سخن به زاری و ذلت نگفت با دشمن
که خصم در عجب از همت نکویش بود
اگر چه از عطش آن روح کربلا میسوخت
فرات تشنهترین قطرۀ سبویش بود
سرم فدای لب خشک آن گل یاسین
اگر چه تشنگیاش اوج آبرویش بود...
📝 #محمدعلی_سالاری
🌐 shereheyat.ir/node/4188
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#عاشورا
#غزل
🔹هزار حنجره فریاد🔹
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
به دست عزمِ بلندش شکست پایِ درنگ
اگر چه فاجعهای تلخ روبهرویش بود
میان او و شهادت چه انس و الفت بود
که مرگ سرخ هماره به جستجویش بود
چگونه شرم نکرد از گلوی او خنجر
که بوسهگاه رسول خدا گلویش بود
رسید وقت نماز و در آن حماسۀ ظهر
هزار زخمِ تنش جاریِ وضویش بود
سخن به زاری و ذلت نگفت با دشمن
که خصم در عجب از همت نکویش بود
اگر چه از عطش آن روح کربلا میسوخت
فرات تشنهترین قطرۀ سبویش بود
سرم فدای لب خشک آن گل یاسین
اگر چه تشنگیاش اوج آبرویش بود...
📝 #محمدعلی_سالاری
🌐 shereheyat.ir/node/4188
✅ @ShereHeyat