eitaa logo
شعر هیأت
10.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹احساس مادری🔹 روزی که پا به عرش معلا گذاشتی! بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی در هیئت کنیزی اولاد فاطمه این‌گونه پا به خانهٔ مولا گذاشتی می‌ریخت از نگاه تو احساس مادری مرهم به زخم زینب کبری گذاشتی «مولا صدا بزن، نه برادر! حسین را...» این جمله را تو بر لب سقا گذاشتی در کربلا برای دل سنگ کوفیان چار آینه به رسم تماشا گذاشتی با تو بقیع داغ دلش تازه شد که تو پا جای پای غربت زهرا گذاشتی پیش از تو نوحه، شور حماسی نمی‌گرفت رسم خوشی‌ست آنچه که بر جا گذاشتی از خوان نوحه‌خوانی تو آب می‌خورد چشمان خیس ما که بر آن پا گذاشتی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1302@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چهار یوسف🔹 قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت جز این اگر که بود، نشانی ز من نداشت آن‌قدر مرد ساختمش تا در امتحان یک نهر تشنه بود و غم خویشتن نداشت نزدم چه افتخاری از این بیشتر که او مثل عموش جعفر، دستی به تن نداشت مانند پاره‌های دل دختر رسول بر خاک‌های سوخته ماند و کفن نداشت دارم چهار یوسف، در مصر کربلا امّا مدینه‌ام سرِ کنعان شدن نداشت هر کاروان که آمد و رفتم به شوقشان همراه خویش بویی از آن پیرهن نداشت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1297@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹اُم الادب🔹 ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی، که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس‌آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک‌جا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی‌نور می‌شد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی‌نور می‌شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می‌گیرد رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3585@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹معمای ادب🔹 رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی خودش را در کنار مادرش حس کرد، تسکین شد خدا را شکر بودی، زینب خود را بغل کردی چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را درون کامشان شیرین‌تر از طعم عسل کردی کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند تمام شهر یثرب را به خاکِ طَف بدل کردی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/136@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹مادر پسران🔹 دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: «به روی چشم عزیز!» فدای چشمت، چشم تو بی‌بلا مادر مدام بر لب من «ان یکاد» و «چارقل» است که چشم بد ز رخت دور، بهتر از جانم! بدون خُود و زره نشنوم به صف زده‌ای اگرچه من هم «جوشن کبیر» می‌خوانم... شنیده‌ام که خودت یک تنه سپاه شدی شنیده‌ام که علم بر زمین نمی‌افتاد شنیده‌ام که به آب فرات، لب نزدی فدای تشنگی‌ات... شیر من حلالت باد بگو چه شد لب آن رود، رود تشنۀ من! بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من! بگو که در غم تو رود رود گریه کنم کدام دست تو را چید میوۀ دل من؟! بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟ که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟ بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد... همین که نام مرا می‌برند می‌گریم از این به بعد من و آه و چشم‌تر شده‌ای چه نام مرثیه‌واری‌ست «مادر پسران» برای مادر تنهای بی‌پسر شده‌ای 📝 🌐 shereheyat.ir/node/142@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹چهار رکعت دلواپسی🔹 میان بارش بارانی از ستاره رسید اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل چهار ماه شب بی‌کسی ولی کامل چهار ابر به باران رسیده در ساحل چهار رود به پایان رسیده، دریادل چهار فصل طلایی ولی میان خزان چهار بغض غم‌انگیز و مادری نگران چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش چهار قبر غریب است باز در نظرش چقدر خاطره مانده‌ست در مفاتیحش و دانه‌ دانۀ اشکی که بوده تسبیحش نشسته بود شب جمعه‌ای کنار بقیع کمیل زمزمه می‌کرد در جوار بقیع غروب، لحظۀ تنهایی‌اش دوباره رسید غروب‌ها دل او خون‌تر است از خورشید به غصه‌های جگرسوز می‌زند پهلو دوباره شعله کشیده‌ست آب وقت وضو شروع می‌کند او لیلة‌ المصائب را همین‌ که دست به پهلو نماز مغرب را… چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب چهار نافله در بی‌کسی پس از مغرب در آسمان نگاهش که بی‌ستاره شده چهار آینه مانده، هزار پاره شده شکست آینه‌هایش میان گرد و غبار شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار از آن زمان که پسرهای او شهید شدند یکی یکی همه موهای او سفید شدند و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت اگرچه بین غم و غصه‌های خود تنهاست ولی چهارم هر ماه روضه‌اش برپاست طراوتی که نرفته‌ست سال‌ها از دست بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است صدای گریه بلند است بین مرثیه‌ها چه دلنواز شده یا حسین مرثیه‌ها نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدان‌ها برای بدرقه با اشک خود به مهمان‌ها - - در التماس دعایش چه حرف‌ها گفته است به لطف آن کمر خسته کفش‌ها جفت است... یکی یکی همه رفتند و باز هم تنهاست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/141@ShereHeyat
شعر هیأت
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام #مادران_شهدا #مثنوی 🔹چهار رکعت دلواپسی🔹 میان بارش بارانی از ستاره رسی
💠 دو روایت موازی در شعر (فرم در خدمت اندیشه) 🔹شعر و داستان دو هنر تاثیرگذار هستند و اگر این دو هنر با یکدیگر تلفیق شوند، تاثیری مضاعف خواهند داشت. از دیرباز مثنوی قالب مناسبی برای این کار بوده است؛ هر چند مثنوی‌های داستانی گذشته غالباً به نظم نزدیک‌ترند. در دهه‌های اخیر، هم مثنوی با تحولاتی رو به رو بوده (از جمله سرودن مثنوی در وزن بلند) و هم حضور روایت و داستان در شعر شکل‌های هنری‌تر و تصویری‌تری را تجربه کرده است. 🔸در این مثنوی، شاعر فرم را به خوبی در خدمت اندیشه قرار داده است و بی آن‌که بخواهد حرفی شعارگونه در شعر بیاورد تنها در قالب فرم، اندیشه‌ی خود را در شعر جریان بخشیده است. این اندیشه که الگوی شهدا و پدران و مادران شهدای ما، اهل‌بیت و پدران و مادران شهدای کربلا بوده‌اند و این‌که چقدر زندگی شهدا و پدران و مادران آن‌ها رنگ و بوی زندگی اهل‌بیت را داشته و دارد، می‌تواند به صورت شعاری و یا به صورت بیان شاعرانه اما گزارش‌گونه در شعر بیاید. اما شاعرِ این شعر، کاری فراتر کرده است و با کمک فرم و روایت به جای گزارش این موضوع، آن را به زیباترین شکل نمایش داده است. 🔹این مثنوی هجده بیت دارد و ما تا بیت دوازدهم گمان می‌کنیم که شعر درباره‌ی حضرت اُم‌البنین (علیهاالسلام) و حتی حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. اما به یک‌باره متوجه می‌شویم که داستان چیز دیگری است و شاعر زندگی زنی را روایت می‌کند که چهار فرزندش شهید شده‌اند. و اینجاست که بازگشت به بیت نخست و بازخوانی شعر لطف دیگری پیدا می‌کند. اوصاف زندگی این بانو، بی آن‌که رنگ اغراق به خود گرفته باشد، بسیار رنگ و بوی زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) و حضرت ام البنین (علیهاالسلام) را دارد. 🔸شاعر برای یکی کردن این دو روایت به خوبی از شگرد تداعی استفاده کرده است: چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی... و دانه دانه‌ی اشکی که بوده تسبیحش... همین که دست به پهلو نماز مغرب را... حتی آنجا که از روایت اصلی شعر پرده‌برداری می‌شود، باز هم شاعر شگرد تداعی را رها نمی‌کند و در توصیف پدر این چهار شهید این‌گونه می‌سراید: و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت ✍🏻 📗 🌐 shereheyat.ir@ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹ویلی علی شبلی🔹 حالا که باید مثل یک مادر بیایم یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم... داغی مباد از سوز نامم گُر بگیرد خاموش، باید مثل خاکستر بیایم شبنم چه خیری می‌رساند بعد دریا؟ سخت است بی‌پروا پس از کوثر بیایم باید شب و روز از خدا عزت بخواهم تا اندکی شاید به این همسر بیایم بانوی من! بانو! شما اُم‌البنینی! آرامش حیدر! یقین کن بهترینی بیهوده نامت حک نشد بر طالع من تو از کرامات کرام الکاتبینی با عشق پا در خانۀ غربت نهادی تا سفره‌ای نذرِ شهیدانت بچینی اصلاً به میدان آمدی تا عاشقانه تا پای جان، داغی پس از داغی ببینی حرف مصیبت شد، هوای روضه دارم ای ذاکر اولاد حیدر! می‌نشینی؟ من تشنه‌ام، تو تشنه‌ای، زیباست آری حال و هوای روضۀ عباس داری بغض خودت را می‌خوری و می‌نشینی از چهره‌ات پیداست خیلی بی‌قراری گاهی نگاهی می‌کنی آن سوی خانه داری شهیدان علی را می‌شماری؟ ای آسمان ابری‌ام! چیزی نمانده‌ست تنها شوی و بر شهیدانت بباری می‌بینمت روزی که حیران و پریشان از خانه بیرون آمدی در انتظاری تیر خبرها می‌خورد یک‌یک به قلبت تیر چهارم هم رسید و بردباری اما فرو می‌ریزی از آن تیر آخر داغی که آن را بر دل خود می‌گذاری آه ای بشیر! آه ای بشیر! آه از حسینم نفرین به شمشیری که زد بر «دستِ یاری» می‌بینمت می‌باری و می‌خوانی آرام ای روضه‌خوان روزهای سوگواری: می‌مردم از این بغض اگر شاعر نبودم بعد از شما دیگر فقط نوحه سرودم مردم! به من اُم البنین دیگر نگویید من خیمه‌ای هستم که افتاده عمودم من سوختم چون خیمه‌های کربلایی خاکسترم، از هم گسسته تار و پودم... با من بقیعی را به آه و ناله انداخت داغی که می‌زد لطمه بر روی کبودم من نوحه می‌خوانم تمام نوحه فخر است هم گریه و هم شکر دارم در سجودم «ویلی علی شبلی»... که می‌گفتند افتاد، دستش، سرش، مشکش... تمامی وجودم این روضه را بگذار پیش شط بماند... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4467@ShereHeyat
در لشکر نور، انقلابی هستیم پر شور و شعور، انقلابی هستیم ثابت قدم و غیور، ان‌شاءالله تا صبح ظهور انقلابی هستیم 📝 #محمدمهدی_سیار 🌐 shereheyat.ir/node/3548 ✅ @ShereHeyat
🔹ادامۀ فریاد فاطمه🔹 این روزها میان شهیدان چه همهمه‌ست این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمه‌ست از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک وقتی عَلم به دست علمدار علقمه‌ست تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست اطراف خیمه‌گاه علی از چه همهمه‌ست فرعون هم مقابل موسی کسی نبود جادوی سامری که فقط یک مجسّمه‌ست حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت با اشعری بگو که زمان محاکمه‌ست فریاد فاطمه‌ست که پیچیده در جهان مقصود اگر علی‌ست شهادت مقدمه‌ست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3551@ShereHeyat
🌷تقدیم به سردار شهید 🔹زندۀ عشق🔹 جز ردّ قدم‌های تو اینجا اثری نیست این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی گفتی سفر عشق به جز دربه‌دری نیست یک عمر شهیدانه سفر کردن و رفتن هم‌قافله با عشق و جنون، کم هنری نیست دنبال شهادت همۀ عمر دویدی گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست آن‌قدر سبکبار سفر کردی از این خاک آن‌قدر که بر پیکر پاک تو سری نیست تو کشتۀ این عشق، نه تو زندۀ عشقی بر تربت تو جای غم و نوحه‌گری نیست باید که به حال دل خود نوحه بخوانم: سهم من جا مانده به جز خون‌جگری نیست از خود نگذشتم که به یاران نرسیدم جز خویش در این بین حجاب دگری نیست گفتند که باز است در باغ شهادت... برخیز! به جز اشک رفیق سفری نیست امشب شب قدر است اگر قدر بدانی برخیز! مبارک‌تر از امشب سحری نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4468@ShereHeyat
این دست تو استعاره از بیعت ماست انگیزۀ عاشقانۀ وحدت ماست تاریخ پیام آخرت را فهمید:‏ این دست تو نیست پرچم عزت ماست #سیدمحمدامین_جعفری ✅ @ShereHeyat