#حضرت_علی_اصغر علیهالسلام
#غزل
🔹سرباز کوچک🔹
پوشید سرباز کوچک، قنداقه یعنی کفن را
پیمود یاس سپیدی، راه شقایق شدن را
نالید یعنی مرا هم در کاروانت نصیبیست
یعنی که در پیشگاهت آوردهام جان و تن را...
قدری بنوشان مرا از، اشک غریبانهٔ خویش
تا حس کنم در نگاهت، لبتشنه پرپر زدن را
تا چند اینجا بمانم، وقتی در این ظهر غربت
میبینی افتاده بر خاک، یاران گلگونکفن را
یک سینه داری پر از داغ، دست تو بگذارد ای کاش
بر شانهٔ کوچک من، این داغ قامتشکن را
ناگاه در دست مولا، یک چشمه جوشید از خون
بوسید تیری گلویِ آن شاخهٔ نسترن را
گهواره خالی خدایا، تنها دلی ماند و داغی
داغی که از من گرفتهست، پروای دلسوختن را
📝 #رضا_معتمد
🌐 shereheyat.ir/node/792
✅ @ShereHeyat
💠 تلمیح
صدایت را در این صحرا طنینانداز خواهی کرد
تو موسایی و در گهواره هم اعجاز خواهی کرد!
سپیدی گلوی توست این یا که ید بَیضا؟
تو چشم کورها را بر حقیقت باز خواهی کرد
کدامین راز خلقت را تو در این طور میبینی
که جانت را فدای گفتن آن راز خواهی کرد
چه زیبا دل به دریا میزند مادر، چه زیباتر،
عروجت را از آغوش پدر آغاز خواهی کرد
بگو که باز میگردی به آغوشش غریبانه
بگو با خون سرخت تا خدا پرواز خواهی کرد
::
اسیر سِحر دنیاییم... محتاج نگاه تو
تو موسایی و در گهواره هم اعجاز خواهی کرد
📝 #یوسف_رحیمی
🔹هر چه فضای عاطفی در شعر مذهبی، غنیتر، پرمحتواتر و دارای پشتوانهی فرهنگی و قرآنی و روایی باشد، به همان میزان تاثیر عاطفی شعر نیز عمیقتر و ماندگارتر خواهد بود؛ از طرفی نشان میدهد که شاعر در بیان عواطف مذهبی خود تا چه اندازه از پشتوانه فکری و مطالعاتی برخوردار بوده است.
🔸از بهترین شگردهایی که شاعر مذهبی به خصوص در مدح و مرثیه میتواند برای غنای محتوایی و ایجاد لایهی فرهنگی و فکری در شعر از آن بهرهمند شود، تلمیح است. شاعر میتواند با اشاره به معارف دینی، قرآنی و روایی برای غنا بخشیدن به مضامین و عاطفه در شعر استفاده کند.
🔹در مطلع این غزل، شاعر با استخدام هنرمندانهی دو واژهی موسی و گهواره، از طرفی مقایسهای بین داستان حضرت علی اصغر(علیهالسلام) و حضرت موسی(علیهالسلام) انجام داده و از طرفی نام گلی را به ذهن مخاطب متبادر میکند با نام «موسی در گهواره» که گلهای بسیار کوچک آن در غلافی گهواره شکل رشد میکنند.
🔸شاعر به این تلمیح بسنده نکرده و در تمام ابیات، خود را ملزم ساخته تا از وجوه مختلف، این مقایسه با حضرت موسی(علیهالسلام) را ادامه دهد. در بیت دوم به ید بیضا؛ در بیت سوم به وادی طور؛ در بیت چهارم به داستان مادر حضرت موسی(علیهالسلام) و به نیل انداختن او در نوزادی؛ در بیت پنجم، به بازگشت فرزند به آغوش مادر و در بیت آخر به برخورد آن حضرت با ساحران اشاره کرده است. حال آنکه تمامی این اشارات با اینکه یادآور داستان حضرت موسی(علیهالسلام) هستند اما دربارهی حضرت علی اصغر(علیهالسلام) به کار رفتهاند.
🔹شاعر میتوانست راه سادهتری انتخاب کند و برای تلمیح به سراغ موضوعات مختلف برود، چرا که تمرکز بر یک موضوع (حضرت موسیعلیهالسلام) و اشارهی تلمیحی به آن، در همه ابیات، در نگاه اول دشوار مینماید. اما همین اعنات و موفق بیرون آمدن از آن، موجب تمایز و درخشش شعر، در میان سایر اشعاری است که با این موضوع سروده شدهاند.
✍🏻 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را
آغوش کفن را به تنت رنگین کن
تا زنده کنی پیام عاشورا را
📝 #غلامرضا_شکوهی
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹اوَلَسنا عَلَی الحق🔹
ای خداجلوه و نبیمرآت
مرتضیخصلت و حسینصفات
انبیا در جلال تو شده محو
اولیا بر جمال تو همه مات...
ز تو نازد همیشه حلم و رضا
به تو بالد هماره صوم و صلات
نام حق را ز عزم توست بقا
باغ دین را ز خون توست حیات
جان اهل صلات قربانت
اَشهَدُ اَنّ قَد اَقَمتَ صلات...
از تو آنی دلم جدا نشود
با توام با تو، در حیات و ممات
مدح تو در زبان آل رسول
بهترین سوره، خوشترین آیات...
دین حق را بقا، ز مکتب توست
اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست...
به جلال نبی به ذات خدا
که تویی آفتاب برج هُدی...
نعت تو بر زبان دشمن و دوست
مدح تو ذکر اهل ارض و سما
ناخلفزادۀ ابوسفیان
که دلش بود پر ز بغض شما
کرد روزی سؤال از یاران
که خلافت که را بود اولی
همه از بیم جان خود گفتند:
کاین جلال و شرف تو راست سزا
گفت نه، باللّه این مقام بُوَد
حق فرزند یوسف زهرا...
همچو ختم رُسُل به خلق حَسَن
همچو آل ثقف به رخ زیبا
هم سخاوت ز دست او جاری
هم شجاعت ز تیغ او پیدا
گفت فضل تو دشمنت؛ «اَلفَضل،
هِیَ ما تَشهَدُ بِهِ الاَعدا»...
دین حق را بقا، ز مکتب توست
اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست...
ای به نام خوش تو، احیا دل
ای که دل با تو و تویی با دل
همچو زندان ز مقدم یوسف
با صفای تو شد مصفا دل...
دل ز دست پدر بری آنسان
که برد از رسول، زهرا، دل...
با چنین حُسن احمدی زیبد
که بری از علی اعلا، دل
حرم خاص توست از رفعت
چون خداوند حق تعالی، دل
جُسته بر درگهت توسّل، جان
یافته از رخت تجلّا، دل...
حق به خون تو تا ابد زندهست
از محبّت چنانکه احیا دل
دین حق را بقا، ز مکتب توست
اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست
ای قدت سرو بوستان کمال
خوش خرامان روی به عزم قتال
زینبت پشت سر گلابافشان
فاطمه پیش رو به استقبال
لختی آهسته رو که کرده غمت
الف قامت پدر را، دال
تو شتابان به جانب مقتل
او محاسن به دست از دنبال...
کرده دست دعا بلند پدر
کای خداوند قادر متعال
بارالها ببین که از بدنم
جان شیرین شود جدا به چه حال؟
مظهرالله میرود به نبرد
منطق وحی کرده عزم جدال
زنده میکرد یا احمد را
در وجود من این خجستهجمال...
ای تو تیر شهاب و من چو کمان
ای تو ماه بلند و من چو هِلال
تا کنم لحظهای تماشایت
کاش میداد سیل اشک مجال...
حق به خون تو میشود پیروز
باطل از تیغ توست رو به زوال...
دین حق را بقا، ز مکتب توست
اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/3785
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹گلچین روزگار🔹
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
تا نشکند دلی به حقیقت، خدای عشق
نور و صفا به جوهر جانش نمیدهد
چون شمع هر که دعوی روشنگری کند
تقدیر غیر اشک روانش نمیدهد...
«هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار، امانش نمیدهد»
آلالهای که داغ ندیدهست، دست غیب
جا در صف شکستهدلانش نمیدهد
هر دل که نیست تشنۀ جام بلا، خدای
سودای عشق و سوز نهانش نمیدهد
وآنکس که دل به آل علی بست، جبرئیل
جز حرف عاشقی به زبانش نمیدهد...
::
در نینوای عشق کسی بهتر از حسین
از جان، رضا به مرگ جوانش نمیدهد...
آنقدر تشنه است که یک بوسۀ وداع
پایان به آتش هیجانش نمیدهد
صد چشمِ انتظار به ره مانده است و اشک
مهلت به دیدۀ نگرانش نمیدهد
پشت سر مسافرش از خیمه آب ریخت
وقتی که دید گریه امانش نمیدهد
زیباتر از علی کسی از اهلبیت وحی
جان در ره امام زمانش نمیدهد...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4151
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹تسبیح🔹
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
آیینه بود و خُرد شد و تکّه تکّه شد
تسبیح بود و پاره شد و دانه دانه شد
یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه یافت
یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد
آب فرات لایق نوشیدنش نبود
با جرعهای نگاه، از اینجا روانه شد
عمری به انتظار همین لحظه مانده بود
رفع عطش رسید و برایش بهانه شد
آن گیسویی که باد صبا، صبح شانه کرد
با دستهای گرم پدر، ظهر شانه شد
او یک قصیده بود که در ذهن روزگار
مضمون ناب یک غزل عاشقانه شد
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/804
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹نگاه تو🔹
غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو
خورشید میدمد ز تماشای ماه تو
دلتنگ میشویم برای پیامبر
وقتی كه نیست آیهٔ فجر نگاه تو
با اشکهای خویش فرستادهام تو را
آبی نبود تا كه بپاشم به راه تو...
جایی برای بوسه به جسمت نمانده است
از بس که تیر، خیمه زده در پناه تو
صبح آشنای مدّ اذان تو بودهایم
حالا چرا بریده بریدهست آهِ تو؟!
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/805
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹بعد از تو...🔹
دلتنگی همیشۀ بابا علی علی!
سردارِ لشکر من تنها علی علی!
قدری بمان، به دل نگرانهای این حرم
مهلت بده برای تماشا علی علی!
باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد
چشمان بد از این قد و بالا علی علی!
یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است
یک سوی باز مانده دهانها: علی... علی
این گونه پا مکش به زمین، میکُشی مرا
بنگر نفس نفس زدنم را علی علی
از هم گسست رشتۀ تسبیحم آه... آه...
از هم گسست... ارباً... اربا... علی... علی...
جز آب چشم و آتش دل بعد از این مباد
بعد از تو خاک بر سر دنیا علی علی...
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/3052
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹علی دارم🔹
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است
وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم
شکر خدا که پرچمم در دست عباس است
از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم
آری عصای دست دارم، قامتم روزی
از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم
با خویش میگفتم اگر روزی نباشم هم
زنها نمیمانند بیمحرم، علی دارم
دور و برم کمکم شد از اصحاب هم خالی
اما دلم خوش بود میگفتم علی دارم
میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/2916
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹فزت و ربّ الکربلا🔹
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
میخواست در سینه غمش پنهان بماند
نگذاشت اما گریههای بیامانش
دارد نفسهای خودش را میشمارد
با هر قدم پشت سرِ آرام جانش
او میرود دامنکشان آرام آرام
مولای ما میماند و داغ جوانش
چندین ستاره منتظر تا بازگردد
تا باز هم باشند محو کهکشانش
روی لب شمشیر او بانگ تفرّوا
از جنس صفین است شور نهروانش
آیا شنیدید إبن ملجمهای کوفه!
فزت و ربّ الکربلا را از زبانش؟
پاشید از هم چون اناری دانه دانه
در لحظهٔ سرخ غروب بیکرانش
تأثیر آن دیدار آخر خوب پیداست
از عطر سیبی که میآید از دهانش
عمرش شبیه یک نماز صبح کوتاه
آمد سلام آخرش روی لبانش
پایان ابیات من و وقت نماز است
فرصت نشد دیگر بگویم از اذانش
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/811
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹پریشانتر از این🔹
نه كسی دیده دلی بی سر و سامانتر از این
نه شنیدهست كسی دیدۀ گریانتر از این
دیدۀ ابری یعقوب و دلسوختهاش
نه بیابانتر از این بوده، نه بارانتر از این...
«زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»
مپسندم كه شوم بیتو پریشانتر از این
اَشبهُالناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول
یک نفر نیست بگوید كه مسلمانتر از این؟
تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی
که سپرها شده باشند هراسانتر از این
هیچكس چون تو نرفتهست سراپا با شوق
جانب مرگ خودش با لبِ خندانتر از این
بیتو از حال دل سوختهام پرسیدند
خیمۀ شعلهوری گفت كه سوزانتر از این...
📝 #سیده_تکتم_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/4236
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹چقدر مصرع سرخ🔹
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا...
همین که غرق به خون دید پهلوانش را
علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
ندیده هیچکجا، هیچکس نشانش را
همان که در شب میلاد او پدر فهمید
پیمبر آمده زیبا کند جهانش را
به آنکه تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است
بگو نظاره کند ابروی کمانش را
میان سجده خدا را فقط صدا میزد،
جهان کفر، اگر میشنید اذانش را
چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ
خبر دهید جوانان نوحهخوانش را
به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید
خبر دهید ندارد دگر توانش را...
به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست
نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را
📝 #فائزه_زرافشان
🌐 shereheyat.ir/node/4152
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#مثنوی
🔹حنجرۀ فاطمی🔹
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
مثل یک ماهِ پسِ اَبر عبورش زیباست
بارها گفتهام این قصه مرورش زیباست
پسری با دلِ پُر خون به دل دریا زد
پشت پا بر همۀ خوب و بد دنیا زد...
ماه میخواند پس از رؤیت او سورۀ شمس
سایه انداخته بر صورت او سورۀ شمس
در دل سنگدلان قصد شکفتن دارد
پسری جای زره آینه بر تن دارد...
چشم وا کرده و درپیش، یلی را دیدند
پرده از چهره که برداشت، علی را دیدند
ترس دارند از این چهرۀ آرامِ علی
لرزه انداخته بر پیکرشان نامِ علی
پیر جنگاند ولی از دل و جان میترسند
از رجزخوانی سردار جوان میترسند
پیش میآید و رخساره برافروخته است
تیر هم چشم به زیبایی او دوخته است
مثل بابای خود، اول همه را موعظه کرد
لافتی خواند و به شمشیرِ سخن، معجزه کرد
آی لشکر، منم اینک پسر بدر و حنین
پسر سورۀ والفجر، «علی بن حسین»
بارها بر لب خود زمزم و کوثر دیدم
خویش را در دل آیینه، پیمبر دیدم...
آمدم با قد و بالای بنیهاشمیام
وای اگر باز شود حنجرۀ فاطمیام
چه خیالات محالیست که در سر دارید
دست از ریختن خون خدا بردارید
گرچه در معرکۀ کربوبلا حق تنهاست
باکی از کشته شدن نیست، اگر حق با ماست
گر نمیخواست پدر جام بلا سر بکشد
شمر کوچکتر از آن بود که خنجر بکشد
ما بخواهیم، ملائک به کمک میآیند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک میآیند
سپر محکمی از چادر خاکی دارند
پسران علی از جنگ چه باکی دارند...
غرق در خون بشود لقمۀ نان شبتان
ساقۀ گندم ری خشک شود بر لبتان
حزب بادید که با سکۀ باد آورده،
چه بلایی سرتان اِبن زیاد آورده!
من لبم روضۀ رضوان و... شما خاموشید
ناخلفها خودتان را به جُوِی نفروشید
یک قدم بین شما تا حرم ما راه است
چقدر فاصلۀ باطل و حق کوتاه است
لشکر سنگ! ببینید دلم از نور است
حیف چشم دلتان در پی دنیا کور است
آدم، این قدر طمعکردۀ دنیا باشد!
پسر فاطمه در معرکه تنها باشد!
و همینطور رجز خواند و به سوگند رسید
خسته از جنگ به آغوش خداوند رسید
بر نمیخیزد و برخاسته آه پدرش
و گره خورده نگاهش به نگاه پدرش...
عطش عشق علی بود که بیتابش کرد
دستی از غیب برون آمد و سیرابش کرد
شاخهشاخه بدنش روی زمین گل میکرد
داشت شمشیرِ ابالفضل تحمل میکرد...
چقدر فاصلهات کم شده تا ماه علی
آسمانی شدهای! آجَرَکَ الله علی
📝 #جعفر_عباسی
🌐 shereheyat.ir/node/4241
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#مثنوی
🔹محو تماشای علی🔹
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
خسته از ماندن و آمادهٔ رفتن شده بود
بعد یک عمر، رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
«مست میآمد و رخساره برافروخته بود»
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته..
آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جملهٔ در پوست نگنجیدن را
بیامان دور خدا مرد جوان میچرخید
زیر پایش همۀ کون و مکان میچرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی، حضرت ماه
گفت: لا حول و لا قوة الا بالله
مست از کام پدر، زادۀ لیلا، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون..
آه در مثنویام آینه حیرت زده است
بیت در بیت - خدا - واژه به وجد آمده است
::
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
«دیدمت خُرَّم و خندان، قدح باده به دست»
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا میگیری
زخمها با تو چه کردند؟ جوانتر شدهای
به خدا بیشتر از پیش پیمبر شدهای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخاسته آه از بابا
آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن! خواهرم از سمت حرم میآید
با فغان پسرم وا پسرم میآید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبار چرا دست به پهلو داری؟
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشتهست؟
مثل آیینهٔ در خاک مکدّر شدهای
چشم من تار شده؟ یا تو مکرر شدهای؟
من تو را در همهٔ کربوبلا میبینم
هر کجا مینگرم جسم تو را میبینم
ارباً اربا شده چون برگ خزان میریزی
کاش میشد که تو با معجزهای برخیزی
ماندهام خیره به جسمت که چه راهی دارم؟
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که ششگوشه شود با تو ضریحم، پسرم
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/807
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام #مثنوی 🔹محو تماشای علی🔹 ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که
💠 گرهخوردگی عاطفه با حماسه و عرفان
🔹بیش از هزار سال است که قلبهای شیعیان، این روایت نورانی را تصدیق میکنند که شهادت امام حسین(علیهالسلام) آتشی در دلها برافروخته است که هرگز سرد و خاموش نمیشود. در این میان محافل اقامهی عزا، نوحهخوانیها و اشعار شاعران، نسیمی هستند که این آتش زیر خاکستر را دوباره شعلهور میکنند و مشعل داغ حسینی را فروزانتر میکنند.
🔸از سوی دیگر این مصیبت در عین مصیبت بودن لایههای فراوانی دارد. سوگ و ماتم تنها یکی از لایههای عاشورای حسینی است. علاوه بر سوگ، حماسه و معرفت و توحید و حقانیت و ولایت نیز زوایایی هستند که میتوان از دریچهی هر کدام، یکبار صحنهی عاشورا را به تماشا نشست.
هر چه شاعر در زبان حال سرایی لایههای بیشتری از مصیبت سیدالشهدا(علیهالسلام) را مورد توجه قرار دهد، نسیمی که از جانب سخن او بر قلبها میوزد قویتر خواهد بود و شعلهی داغ حسینی را در جانها فروزانتر خواهد کرد و تاثیری که بر جان مخاطب میگذارد عمیقتر و ماندگارتر خواهد بود.
🔹در مثنوی پیش رو، شاعر مصیبت حضرت علی اکبر(علیهالسلام) را با بیان حماسی و در فضایی عارفانه در هم آمیخته است. او به خوبی از ظرفیت قالب مثنوی برای بیان حماسی استفاده کرده و توانسته است بر بحر عروضی رمل با چینش خاص هجاها لباس حماسه بپوشاند. به تلفیق زیبای حماسه و معرفت در این مصرعها و ابیات دقت کنید و ببینید این تلفیق چه شکوهی را از مصائب حضرت علی اکبر(علیهالسلام) خلق کرده است:
خسته از ماندن و آمادهی رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست میآمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته...
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
«دیدمت خُرَّم و خندان، قدح باده به دست»
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا میگیری...
✍🏻 #حسن_بیاتانی
📗 #چهل_شعر_چهل_نکته
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
نوبت به لبان خشک عباس رسید
نقاش چقدر آه باید بکشد
📝 #محمدحسین_ملکیان
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹دست تو🔹
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کربلا اینقدر شیدایی نداشت
بیتو و بیماجرای دست تو
میکُشد این حسرتم آخر که کاش
بود دست من به جای دست تو...
چشم من با گریه میبندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو
هر که با دست تو دارد عالمی
من که میمیرم برای دست تو
تا همیشه دست تو مشکلگشاست
ای خدا مشکلگشای دست تو
اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو
خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پارههای دست تو
سایه هم، همسایۀ نامحرمیست
گر چه میافتد به پای دست تو
ای به سودای تو اسماعیلها
سر نهاده در منای دست تو
کعبه در سوگ تو میپوشد سیاه
تا نشیند در عزای دست تو
آب پاکی روی دست آب ریخت
ای به قربان صفای دست تو
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/4174
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹العطش🔹
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
وقتی که آب را به روی آب ریختی
آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش
گفتی به آب، آب! چه بیغیرتی برو
بیآبرو به ریختن آبرو مکوش!
آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت
بشنو که العطش رسد از خیمهها به گوش...
تو موج میزنی و علیاصغر از عطش
گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش
از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان
دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش
در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب
گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش
بالله بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر
این بند مشک را که گرفتم به روی دوش...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/4171
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹حسین دیگر🔹
گمان مکن که مرا، ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود...
ز شام تا به سحر دور خیمهها میگشت
که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود
سقوط قلعۀ خیبر اگر به نام علیست
فرات، خیبر و عباس مثل حیدر بود
به لرزه بود از او پشتِ هفت پشت عدو
به حق که یکتنه یک تن نبود، لشکر بود...
به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود
به روی خاک چو اُفتد گلی، شود پرپر
ولی گل تو سرِ شاخه بود و پرپر بود
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/138
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹یا اباالفضل🔹
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل!
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل!
تو از آب میآمدی، مشک بر دوش
و من در تو غرق تماشا، اباالفضل!
اگر دست میداد، دل میبریدم
به دست تو از هر دو دنیا، اباالفضل!
دل از کودکی از فرات، آب میخورد
و تکلیف شب، آب، بابا، اباالفضل!...
فدک مادری میکند کربلا را
غریبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل!
تو را هر که دارد ز غم بینیاز است
وفا بعد از این نیست تنها اباالفضل!
تو با غیرت و آب و دست بریده
قیامت به پا میکنی، یا اباالفضل!
📝 #ابوالقاسم_حسینجانی
🌐 shereheyat.ir/node/2293
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹غمِ بیبرادری🔹
گشود جانب دریا، نگاهِ شعلهورش را
همان نگاه که میسوخت از درون، جگرش را
به دور دست بیابان نگاه کرد، چگونه
گرفته بود عطش، خیمهخیمه، دور و برش را
و کوه، یعنی او ـ آنکه ارث برده به دوران ـ
غرور مادریاش را، صلابت پدرش را
کدام کوهگران راست، تاب بستن راهش؟
کدام جرأت یاغیست، سد کند گذرش را؟
کفی ز آب، فراروی خود گرفت و فروریخت
کسی ندید در آن لحظه، چشمهای ترش را
هنوز هم که هنوز، آب، مَهر حضرت زهرا
به صخره میزند از داغ دوری تو، سرش را
چه کردهای تو در این پهنهٔ فرات؟ که گویی
هنوز فاطمه فریاد میزند، پسرش را
گریست مشک به حالِ همایِ عشق، دمی که
عمودها به زمین ریختند، بال و پرش را
حسین بود، که با قامتی خمیده میآمد
شکسته بود غمِ بیبرادری، کمرش را
عمود خیمهٔ عباس را کشید، که یعنی:
ز دست داده دگر آن امیرِ نامورش را
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/847
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹سورۀ اَلرَّحمان🔹
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
پنجه در پنجۀ آتش فِکَنَد گاهِ نبرد
دشت از هیبت این معرکه، سرگردان است
مشک بر دوش گرفتهست و دلش را در مُشت
کوهمردی که همه آبروی میدان است
تا که لبتشنه نمانند غریبان، امروز
میرود در دل آتش، به سر پیمان است
این طرف، کوه جوانمردی، ایثار، شرف
روبرو قوم جفا پیشه و سنگستان است...
خیره بر خیمۀ زینب شده و مینگرد
کودکی را که تمامی عطش و... گریان است
سمت خون: علقمه در آتش و... در سمت عطش:
خیمهها شعلهور و بادیه اشکافشان است
این که بر صفحۀ پیشانی او حک شده است
آیههایی است که در سورۀ اَلرَّحمان است
📝 #جلیل_دشتی_مطلق
🌐 shereheyat.ir/node/4162
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹حیرت مصوّر🔹
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
برادری به وفاداری تو معنی یافت
که از گلوی تو فریاد زد برادر را...
فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آب
مگر نشان بدهد حیرت مصوّر را
نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بود
و در طواف حرم، فوجی از کبوتر را
گذشتی از سر آب و به خاک افتادی
که سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را
فرات بعد تو عمریست تا که میگرید
عطش جز این نشناسد زبان دیگر را
تویی که نام تو با هرچه رود پیوستهست
و بی تو آب نمیبیند آن طرفتر را
📝 #ناصر_فیض
🌐 shereheyat.ir/node/2361
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹روضهخوانی🔹
چشمهایت روضهخوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
آن افقهای نگاه زخمیات
کربلا را دشتبانی میکند...
رفتی و در خیمههای تشنهلب
آب با آتش تبانی میکند
رفتی و در سرنوشت آبها
شرمساری حکمرانی میکند
پشت پرچین بلند علقمه
کیست آن که روضهخوانی میکند
یک نفر دارد ز مشک و دست تو
با دو بوسه قدردانی میکند...
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/4172
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عباس علیهالسلام
#غزل
🔹التماس آبها🔹
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
در مقام شامخ سقاییات
بند میآید زبان آبها...
بر ضریح دست تو پیچیدهاند
التماس گیسوان آبها
میرسید از دور بر اهل حرم
جملۀ «سقّا بمان» آبها...
مشک و ختم فاتحه هرگز نبود
این تصوّر در گمان آبها
بعد لبهای تبسمریز تو
گریه افتاده به جان آبها
از وداع تو حکایت میکند
دستهای پرتکانِ آبها...
📝 #علی_اکبر_لطیفیان
🌐 shereheyat.ir/node/4173
✅ @ShereHeyat